«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ آذر ۱, شنبه

یکی به نعل، یکی به میخ!

جای هیچگونه نگرانی نیست! این بار برخلاف بار پیش، جام زهر را جرعه جرعه به خورد آقا می دهند ...

«نمایندگان مذاکره کننده ما سربازانی هستند که به میدان جنگ رفتند و وقتی از این میدان برگشتند و نتیجه مذاکرات هرچه شد، نباید مورد توبیخ قرار بگیرند؛ چون باعث اختلال و دوقطبی شدن کشور می شوند.»

«مردم ایران یک بار تجربه نوشیدن جام زهر توسط امام راحل را دارند و امام بعد از نوشیدن جام زهر بیشتر از یک سال زنده نماند، این مردم دیگر تحمل ندارند که شرایط جوری شود که رهبری بار دیگر آن جام زهر را بنوشد.»

«نشانه خدا» علم الهدی، نماز آدینه مشهد، «خبرگزاری مهر»  ۳۰ آبان ماه ۱۳۹۳

به شیوه ی گواهمندی (استدلال) و به نعل و به میخ زدنِ آخوند نادان که از بس خورده با خرس قطبی پهلو می زند، باریک می شوم. "سربازان به میدان جنگ رفته" و آن مردک خودفروخته در حالیکه سپر کژدم نشانش را در میدان جنگ وانهاده و با سری خونین بازمی گردد به پندار می آورم و خنده ام می گیرد. طنزنوشته ی عُبید زاکانی در کالبدی دیگر جان گرفته است:
«قزوینی با سپری بزرگ به جنگ ملاحده رفته بود. از قلعه سنگی بر سرش زدند و بشكستند. برنجید و گفت: ای مردك! كوری، سپری بدین بزرگی نمی بینی، سنگ بر سر من میزنی؟»

«خرس قطبی»، خود را نماینده ی مردم انگاشته و از سوی آنان، نگران نوشیدن جام زهری دیگر است؛ جام زهری که از مدت ها پیش، جرعه جرعه به خورد آن رهبر نادان داده و می دهند. آیا وی از ماجرا آگاه نیست یا خود را به نادانی می زند و مردم می فریبد؟!

با خود می اندیشم:
در این باره، جای هیچگونه نگرانی نیست! این بار برخلاف بار پیش، قرار است جام زهر را آرام آرام به خورد آقا بدهند که مرگی جانکاه تر از مرگ ناگهانی است؛ بویژه، اگر هر روز ناچار باشی، خط و نشانی که کشیده ای، پس بگیری؛ خط قرمزهایت هر روز کمرنگ تر شوند و کسی حتا در پیرامونت، تره برای یاوه گویی هایت خرد نکند ...

از آن گذشته، آقا هر روز هم گوشت بلدرچین و هم تخمش را می خورند. یکی از ویژگی های تخم این پرنده ی کمیاب، گویا زهرزدایی است. افزون بر آنکه خودِ آقا هم جانِ سگ دارند و به این زودی آهنگ سفر به آن جهان را ندارند.

ب. الف. بزرگمهر    یکم آذر ماه ۱۳۹۳

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!