«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ شهریور ۳۰, یکشنبه

بِله دیگ، بِله چغندر! ـ بازانتشار


داشتم در اینترنت دنبال چیز دیگری می گشتم که به این گفته از» سیّد از خر جسته» برخوردم:
«ما ملت دلاوریم؛ نه دلواپس!»۱ گفته ای که هم خنده و هم تا اندازه ای شگفتی مرا در پی داشت؛ شگفت زده نشوید! من به این سخن ارزنده ی اسکار وایلد که گفته بود:
«تنها کودن ها شگفت زده می شوند!»، باوری ژرف دارم؛ با این همه ...

شگفتی ام بیش تر از این بابت بود که خودش را در میان «ملت» جا زده و خنده ام نیز به خاطر کوشش جانکاه و ریشخندآمیزی بود تا وی را که ریشه در کاشان۲ دارد و بخش عمده ای از زندگیش نیز به گفته ی آخوندها و ملاهای کهن، در «بلاد کفر» و زیر سایه ی «شیطان بزرگ» سپری شده در جایگاه آدمی دلاور به پندار آورم؛ سرانجام، چنین چیزی از آب درآمد:
ما ملت دلاوریم؛ نه دلواپس! از دست زدن به تُفنگ دلواپس نیستیم؛ گرچه به پاس ارج و بزرگی اش، آن را «شُمافنگ» می نامیم و به دیوار می آویزیم! ... از سربازی فرار نمی کنیم ... و تن به سرسپردگی بیگانگان نمی دهیم ...

آن آقا به وی، برنامِ «بچه انقلاب» داده است! و تو با خود می اندیشی:
هنگامی که وی فرنام «انقلابی» به کون خود می بندد، «ببری خان»۳ نیز «بچه انقلاب» و «دلاور» از آب در می آید! «بِله دیگ، بِله چغندر»!۴

ب. الف. بزرگمهر     ۳۰ اردی بهشت ماه ۱۳۹۳

http://www.behzadbozorgmehr.com/2014/05/blog-post_4646.html

پانوشت:

۱ ـ «وزير امور خارجه در مجلس: ما ملتی دلاوریم نه دلواپس»، تارنگاشت «بهار»، ۱۶ اردی بهشت ماه ۱۳۹۳

۲ ـ من، سه چهار سال در این شهر زندگی کرده ام و با سرشت و خوی مردمان آن، کم و بیش آشنایی دارم.

۳ ـ فرنامی است به شوخی سزاوار بُزدلان!

۴ ـ این زبانزد در مورد هماوندی میان دو چیز بی قاعده بکار می رود؛ به عنوان نمونه، در مورد زن و شوهری که هیچیک رعایت پاره ای قید و بندهای اخلاقی را نمی کنند و هر یک به کار خود سرگرمند:
«چنان زنی، چنان شوهری هم لازم دارد؛ بِله دیگ، بِله چغندر» 

برگرفته از «کتاب کوچه»، حرف «ب»، دفتر دوم، زنده یاد شاملو با همکاری آیدا سرکیسیان، چاپ نخست، ۱۳۷۷ (با ویرایش و پارسی نویسی از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!