«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ مهر ۷, دوشنبه

پرسان به افسوس و ستم، کو گلستان؟ کو گلستان؟


ای باغبان! ای باغبان! آمد خزان، آمد خزان
بر شاخ و برگ از دردِ دل، بنگر نشان! بنگر نشان!

ای باغبان! هین گوش کن! ناله درختان نوش کن!
نوحه کنان از هر طرف، صد بی‌زبان صد بی‌زبان

هرگز نباشد بی‌سبب، گریان دو چشم و خشک لب
نبوَد کسی بی‌دردِ دل، رخ زعفران، رخ زعفران

حاصل درآمد زاغِ غم در باغ و می کوبد قدم
پرسان به افسوس و ستم، کو گلستان؟ کو گلستان؟

کو سوسن و کو نسترن؟ کو سرو و لاله و یاسمن؟
کو سبزپوشان چمن؟ کو ارغوان؟ کو ارغوان؟

کو میوه‌ها را دایگان؟ کو شهد و شکر رایگان؟
خشک است از شیر روان، هر شیردان، هر شیردان

کو بلبل شیرین فنم؟ کو فاخته کوکوزنم
طاووس خوب چون صنم، کو طوطیان؟ کو طوطیان؟

«دیوان شمس»، مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!