«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ مهر ۴, جمعه

لی لی حوضک گاهی خواب می بیند


خواب مرا می بینی یا خواب او را؟ کدامیک را خواب می بینی؟ شاید هم آن دیگری است که خوابش را می بینی؟ برای تو نازپرورده، زندگی چیزی میان خواب و بیداری است؛ بسان خورشید قطبی در روزهای پاییزی که کمی از افق برمی آید، خودی نشان می دهد و بار دیگر در تاریکی فرو می شود.

در حوضکی که ساخته ای، ماهی ها لب می زنند؛ ترا که می بینند از ژرفای تاریک حوضک خزه بسته به سطح آب می آیند. تنها حباب هایی است که می بینی؛ لبخندی به این یکی، دروغی نوازشگرانه به آن یکی و گاه ارمغانی از خرده نان های سفره ات. بوسه های دلتنگ شان در سطح آب می پکد و در فضا گم می شود ... و تو همچنان در مرزی به رنگ سبز خاکستری میان واقعیت و رویا به آن ها لبخند می زنی و دروغ می گویی؛ لحظه هایی یخ بسته میان خواب و بیداری که به ابدیت می پیوندند ... و تو باید بپایی که به میان حوضک خودساخته ات نیفتی: لی لی حوضک!

از تراوشات ذهنی بیماری روان پریش! 

ب. الف. بزرگمهر   چهارم مهر ماه ۱۳۹۳ 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!