«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ شهریور ۶, پنجشنبه

درون قلب دلباخته، جهانی دیگر و باز هم دیگر است ...






























پی نوشت:

کسی نوشته است:
«مولانا هم از آن آدم هایی بود که روی هوا سیر می کرد»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

به وی پاسخ می دهم:
درست برعکس! اگر روی هوا سیر می کرد، مردم دوره ی خودش وی را آنگونه که شاید می دانی یا نه، نمی پذیرفتند. وی بسیار بیش از آنچه شما و نمونه هایی چون شما می پندارید، زمینی بود و هست. یادم هست که یکبار برای خود شما نوشته بودم:
اگر سر در آسمان و بالای ابرها داری (و اکنون آدمی می داند که آنجا حتا کفتری نیز نمی تواند لانه کند؛ چه آن موجودات پندارگونه ی دیگر؛ زیرا درجه ی دما چیزی دور و بر منهای شصت درجه است!)، دستکم یک پایت روی زمین سفت باشد.

اشتباه بسیار بزرگی می کنی که مولوی را با نیچه یا حتا بزرگ تر از وی کانت بسنجی؛ من آنچنان بختی در زندگی نداشته ام که با همه ی دلبستگی هایم به ادبیات و بویژه ادبیات پربار میهن خودمان، در این زمینه کار بیش تری بکنم و حتا داستان ها و یادداشت های خودم در این زمینه ها را نیز یا نتوانسته ام بنویسم یا به صورت پیش نویس برجای مانده اند؛ چون تا همین سه چهارسال پیش، ناچار بوده ام مانند سگ جان بکنم و اگر وقتی داشته ام به وظیفه ای وجدانی که روی دوش نمونه هایی چون من، خواه ناخواه بیش تر بار می شود، عمل کنم که کرده ام و بختی برای شناخت بیش تر مولوی، صائب، نظامی، فردوسی و دیگر بزرگان ادب و فیلسوف بزرگی چون ملاصدرا نداشته ام. با این همه، در این اندازه می دانم که مولانا بگمان بسیار، زیر تاثیر شمس تبریزی، شیوه ی برخوردی دیالکتیکی را که با برخورد متافیزیکی ارستویی که هنوز در دوران ما چیره است و ما همه به آن نیاز داریم و به کارش می بریم، نه در اندازه ی علمی یا حتا دیالکتیک وارونه ی هگل؛ ولی بیگمان بسیار فراتر از «دیالکتیک طبیعی» هراکلیت دریافته و در سروده هایش نیز بازتاب یافته است.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!