«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

تیرهای زهرآگین رژیم جمهوری اسلامی، این بار نیز به سنگ خواهند خورد!


تصویر ریشخندآمیز پیوست را درج کرده و نوشته است:
«جـانـبـازی ﺍﺳـﺖ ﺑـﺮﺍﯼ ﺧـﻮﺩﺵ ﺍﯾـﻦ ﭼـﺎدر ﻣـﻦ!
ﺩﺭ ﺑـﺮﺍﺑـﺮ ﺗـﺮﮐﺶ ﻫـﺎﯼ ﻧـﮕـﺎﻩ ﻣﺴـﻤـﻮﻡ ﺗـﮑـﻪ ﺗـﮑـﻪ ﻣـﯽ ﺷـﻮﺩ!
ﺍﻣـﺎ ﺗﺴﻠﯿـﻢ ﻫـﺮﮔـﺰ!»

از «گوگل پلاس»

به ترکش ها می نگرم که آگاهانه یا شاید از روی ناآگاهی همانند تخمک های مردانه (اسپرم) هستند که اگر چادری در کار نبود، خانم چادر چاقچوری هرگز پا از خانه بیرون نمی گذاشت؛ زیرا با برخورد هر کدام از آن ها به بدنش، باردار می شد و چه بسا می توانست بسان «مریم مقدس» ادعا کند که روح خدا در وی دمیده شده است! سپس، یاد آیه ای در هماوندی با داستان استوره ای «مریم» در قرآن می افتم که چندی پیش نیز کسی آن را در «گوگل پلاس» یادآور شده بود:
«وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَ كَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ» (سوره ی تحريم، آیه ی دوازدهم)

در بیش تر برگردان ها، آن را با شرمندگی اینگونه به پارسی برگردانده اند: 
«و مريم دختر عمران كه دامان خود را پاك نگاه داشت؛ پس ما از روح خود در آن دميديم و او سخنان پروردگار خود و كتاب‏هاى او را تصديق نمود و از فرمانبرداران بود»۱ (برجسته نمایی از آن من است. ب. الف. بزرگمهر)

خوب که به واژه های قرآنی که گویا خداوند آن ها را بر زبان رانده، بنگرید به واژه ی گوش آشنایِ «فَرج» که ملاها آن را بسیار بکار می برند، برمی خوریم و آشکارا می بینیم که خداوند بی هیچ شرم بیجا و پرده پوشی، روح خود را در شرمگاه۲ «مریم» دمیده و فرمانبرداری وی را پاداش داده است. کاربرد چنین واژه ای در این آیه، بروشنی نشانگر آن است که به هیچ رو، سخن از گونه ای تجرید یا ساخت و  پرداخت مانشی فلسفی در کار نبوده است؛ حتا اگر بینگاریم که خداوند به پردازش مانش های فلسفی تواناست و می توانست گونه ای دیگر و پوشیده تر سخن بگوید، عرب بیابانگرد آن هنگام از دریافت درست آن ناتوان می ماند؛ برای او می بایستی همه چیز را ساده و بی هیچ پیرایه ای، روشن و آشکار گفت و از همین روست که در آن دوره و زمانه، در آن بیابان های برهوت که هنوز رد پایی از مذهب شیعه و اندیشه های ایرانی و هندی و چینی بگونه ای فراگیر در کار نبود، آن بیابانگردان، خداوند را بسان آدمی با چهره و دست و پا و ... و بیگمان در کالبد گونه ی نرینه ی آدمی به پندار می آوردند و در یکی از مذهب های اهل سنت نیز بروشنی همینگونه بازتاب یافته است. تنها چیزی که در آن آیه از بیان آن خودداری شده، شرح ریزه کاری ها و چگونگی دمیدن روح خدا در شرمگاه آن حضرت است که در این باره، هر تازی بیابانگردی نیز بی نیاز از شرح بیش تر بوده است.

پاسخ خانمی که چندی پیش، یادداشتی در زیر یکی از نوشته ها گذاشته بود از خاطرم می گذرد:
«اینها نمی فهمند که مساله ی اصلی حجاب نیست؛ بلکه عفافه و عفاف هست که یک چیز عقلیه و هیچ ربطی هم به دین داشتن یا نداشتن نداره. همونطور که هر آدم بی دین (زن یا مرد) هم باید عفاف رو رعایت کنه تا فاسد و هرزه نباشه.»  (از «گوگل پلاس»)

پاسخی شایسته به یاوه گویی های آخوند دلقک کاشی: محسن قرائتی که گفته بود:
«آقا اصلا دین رو میذاریم کنار. بیا اصلا این قرآن رو هم میذاریم کنار. حجاب یه مساله عقلی هست ... یعنی هر عقل سالمی میتونه قبول کنه و بپذیره. به یک خانم بگو: حاضری شوهرت ۹۹ درصد عشقش مال تو باشه و ۱ درصد واسه یک زن دیگه؟ کسی هست بگه من حاضرم؟!پس همونطور که دوس داری شوهرت همه ی عشقش مال تو باشه، جوری از خونه بیرون نرو که عشق شوهر مردمو بدزدی  ...یک جور لباس نپوش، آرایش نکن که ۱ درصد عشق یک مرد و مال خودت کنی.»۳ 

با همه ی این ها، پا گرفتن دوباره ی جُستار «حجاب» و بدحجابی و دیگر جستارهای حاشیه ای، ریشه های ژرف تری دارد که پیش تر به سویه هایی از آن در نوشتارهایی چند پرداخته ام و در اینجا تنها به اشاره ای بسنده خواهم نمود؛ زیرا "نرمش قهرمانانه" ی «آخوند ساده زیست ۹۵ میلیارد دلاری»، به بندگی و بردگی «شیطان بزرگ» گردن نهادن و از همه مهم تر، بخش تاکنون منتشر شده ی «قرارداد ننگین ژنو»، دیدگان گروه بازهم بزرگ تری از مردمان ساده و فریب خوردگانی که احساسات پاک مذهبی شان، سال هاست دستاویز حاکمیتی دروغگو، فریبکار، دزد و فرومایه قرار گرفته را گشود و این بار نیز نخواهند توانست با بهره برداری از آن ها آشوب به پا نمایند و بیگمان تیرشان به سنگ خواهد خورد.

ریشه های برخوردهای کنونی، «فرهنگ» را دستاویز سیاست ورشکسته نهادن و نیز جلوگیری از پیامدهای ناگوارتر اجتماعی به زیان رژیم تبهکار و شایسته ی سرنگونی جمهوری اسلامی به قرار زیرند:
ـ شکستی سهمگین و از دید من، بسی سنگین تر و همه سویه تر از پایان ناگوار جنگ با رژیم صددام؛
ـ کوشش جانکاه برای پدیداری و یا به جلو کشیدن چالش های درجه دو و سه اجتماعی و سیاسی و حتا جُستارهای بی اهمیتی چون خاکسپاری آن «ایران شناس» کشور اتازونی برای کژدیسه نمودن افکار عمومی از بحران اجتماعی ـ اقتصادی فراگیر و نداشتن هیچگونه برنامه ی ای روشن در زمینه ی برونرفت از بحران؛
ـ کنار زده شدن فراگیرتر صورتک بزک شده ی اسلام پناهی و ساده زیستی و بسیاری دیگر از ادعاهای اخلاق به اصطلاح اسلامی؛
ـ کوشش جانکاه برای پوشش نسبی سرشکستگی رژیم در برابر «شیطان بزرگ» و همدستانش که بخش عمده ای از خودِ رژیم جمهوری اسلامی را نیز دربرمی گیرد؛
ـ کوشش جانکاه برای جلوگیری از روشن شدن بازهم بیش ترِ دستِ رژیم پوسیده و لبِ گور در همدستی با اربابان جهان سرمایه و تن دادن به فرمان ها و دستورهای نهادهای آن ها چه در زمینه ی اقتصادی و چه در زمینه ی سیاسی؛ تازه ترین یاوه گویی های رهبر نادان، نابکار و بیشرم رژیم در زمینه ی "فرهنگ" و کوشش وی برای خانه نشین کردن بیش از پیش نیمی از جامعه ی ایران که هم اکنون نیز سرسختانه با دشواری های بیشماری دست و پنجه نرم می کند، گرچه همه سویه ها و پیوندهای آن هنوز برایم روشن نیست، این گمان را که گفتار و کردار وی، بخشی از روند سیاست های نولیبرالیستی سرمایه داری  امپریالیستی در به تباهی کشاندن بازهم بیش تر اقتصاد و فرهنگ ایرانی است، نیروی بیش تری می بخشد؛
ـ رو شدن دست رهبرِ فرومایه به عنوان کارگردانی ناشایست در کم و بیش همه ی سیاست های نابخردانه و تبهکارانه «رژیم ملوک الطوایفی ولایت فقیه» و ناچاری وی به عنوان یکی از نمادهای واپسگرایی و واماندگی ضدانقلابی در سر فرود آوردن و پذیرش خواست های اهریمنی امپریالیست ها به بهای سرافکندگی و خوار شدن مردم ایران در جهان؛ گرچه، نشانه های نیرومندی از سرسپردگی وی به برخی از چنان سیاست ها و پذیرش نقش کارگزاری، بویژه در زمینه های کارگرستیزی و کمونیسم ستیزی  از همان دوران انقلابی پیش و پس از بهمن ۱۳۵۷ دیده می شد و اکنون بیش از گذشته، انگیزه ی آخوند خمینی به عنوان رهبر انقلاب را درمی یابم که با همه ی پافشاری آخوند تبهکار: اکبر بهرمانی (با نام ساختگی: هاشمی رفسنجانی) در آوردن وی به تهران و گنجاندش در «شورای انقلابِ» آن هنگام، روی خوش نشان نمی داد و حتا گفته بود:
بگذار همانجا (مشهد) بماند! (نقل به مضمون)

ب. الف. بزرگمهر   ۳۱ اردی بهشت ماه ۱۳۹۳

پی نوشت:

۱ ـ برگردان های گوناگون از این آیه:   
برگردان فولادوند
و مريم دختِ عمران را، همان كسى كه خود را پاكدامن نگاه داشت و در او از روح خود دميديم و سخنان پروردگار خود و كتابهاى او را تصديق كرد و از فرمانبرداران بود.

برگردان مجتبوی
و مريم دختر عمران را كه دامن خويش [از حرام‏] نگاه داشت، پس ما از روح خود در آن دميديم. و او كلمات پروردگار خويش و كتابهايش را باور داشت و از فرمانبرداران بود.

برگردان مشکینی
و نيز مريم دختر عمران را، زنى كه دامان خود پاك نگاه داشت، پس در او از روح خويش (روحى كه به اراده ما وجود مى‏يابد) دميديم (تا عيسى در رحمش خلق شد)، و كلمات پروردگارش را (آنچه با انبياء به عنوان وحى سخن گفته) و كتاب‏هاى (آسمانى و لوح محفوظ) او را تصديق نموده اند

برگردان بهرام پور
و مريم دختر عمران را [مثل آورده‏] كه دامان خود را پاك نگاه داشت پس ما از روح خود در آن دميديم و او سخنان پروردگار خود و كتاب‏هاى او را تصديق نمود و از فرمانبرداران بود


۲ ـ واژه ی پارسی همترازِ «فَرج» یا «واژن» که این یکی در دوره ی کنونی کاربرد بیش تری یافته، واژه ی پارسی «کُس» است؛ به دلیل کدام "ادب" یا شرم بیجایی، بجای آن واژه ای عربی یا لاتین بکار برده می شود، نمی دانم. مگر نباید از سخنان رُک و پوست کنده ی پروردگار یا همانا «الله» پند گرفت و آموخت؟!   

۳ ـ «... بر سر آن انقلاب نیز چادر کشیدند و سرکوبش کردند!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۸ فروردین ماه ۱۳۹۳


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!