«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ فروردین ۲۴, یکشنبه

... روز رستاخیز، خدا را هم کچل می کنند!


به نامه زیر که از سوی آخوندی به نام کاظم موسوی بجنوردی به آخوند حسن فریدون روحانی نوشته شده، کمی باریک شوید. با همه ی کوتاهی نامه از سویه هایی شایسته ی درنگ است؛ بویژه آنکه، وی سال هاست در جایگاه ریاست «مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی» و به گفته ی خودش: «مهمترین و بزرگترین مرکز پژوهشی ـ فرهنگی جهان اسلام» (نامه ی زیر) تکیه زده و به زبانی دیگر و بیش تر نزدیک به واقعیت: جا خوش کرده است! بیگمان، ماستی که این مرکز می بندد از شیرین ترین ماست های جهان است! آیا جز این می توان از «مهمترین و بزرگترین مرکز... جهان اسلام» چشم داشت؟ نه! و به زبان خودشان:
بر منکرش لعنت!

این نامه را ویرایش نکرده ام؛ زیرا یک نامه است و نباید در آن دست برد؛ ولی دانسته و آگاهانه حتا به نشانه گذاری های آن نیز دست نزده ام تا شیوه ی نگارش کسی که کار و بار «مهمترین و بزرگترین مرکز پژوهشی ـ فرهنگی جهان اسلام» بر دوش اوست را بهتر ببینید! درباره اش، چیزی نمی گویم و به آن بیش تر باریک نمی شوم؛ تنها همین بس که اگر به بسیاری از متن های سده ی میانه نویسندگان و اندیشمندان میهن مان بنگرید، خواهید دید که از این متن، بسی بهتر نشانه گذاری شده است! از این که بگذریم، یکی دونکته درباره ی این نامه یادآور می شوم و پیش از همه، این نکته ی مهم:
من نیز به نوبه ی خود، کار گروهی هوچی، نادان و نابکار که بر سر چیزی نه چندان مهم ـ حتا برای رسانه ای شدن! ـ هیاهوی بیهوده به راه انداخته و آبروی کشورمان را بیش از پیش می برند را زشت و ناپسند می شمرم! کسی ـ ایران شناس یا هر کس دیگری ـ درخواست کرده تا در کشور باستانی ما خاکش کنند؛ این جنگولک بازی ها برای چیست؟!

و اما دیگر نکته ها:
آخوند جا خوش کرده در آن مرکز به اصطلاح «پژوهشی ـ فرهنگی» از ریچارد فرای به عنوان «بزرگ ترین ایران شناس جهان» نام برده و تنها دلیلی که برای آن آورده این است که گویا زنده یاد دهخدا از وی با فرنام: «ایراندوست» یاد کرده است؛ من هیچ دلیل منطقی برای بزرگنمایی وی و کوچک شمردن کار دیگران نمی بینم. از دید من، هر کسی که کاری در زمینه ی تاریخ میهن مان به انجام رسانده و گوشه ای از فرهنگ پربار و باید افزود: زنگارگرفته ی آن را از زیر خاک یا از دل کتاب ها و آثار گذشتگان بیرون کشیده، شایسته قدردانی است و به روی چشم ایرانیان جای دارد؛ کوچک و بزرگ نیز ندارد!

آخوند جا خوش کرده، جُستار را آنچنان بزرگ نموده که به خاک سپرده شدن یا نشدن کالبد آن ایرانشناس را به «منافع ملی» ایران پیوند زده است که در بهترین حالت، نادانی خود را به نمایش می گذارد. اینکه پوش لای پالان «الاغ تدبیر و امید» گذاشته که گویا «میلیون ها ایرانی در حمایت از آن همصدا هستند و هیچگاه ... [«حسن آقا»] را تنها نخواهند گذاشت»، جستاری جداگانه، نانی وام دادن برای بازپس گرفتن نانی بزرگ تر و بیش از همه، خودفریبی است؛ ولی شیوه ی سخن گفتن آمیخته به توپ و تشر نهانی اش که می کوشد تا آن یکی را در جایگاهی بسیار بالاتر از وی در هرم قدرت و «ریسمان ولایت»* کوچک نموده و در برابر کاری انجام شده قرار دهد، بیش و پیش از هر چیز دیگر، فرومایگی و منش پستش را که در بسیاری دیگر از همپالکی های صنف وی نیز دیده می شود، نشان می دهد. کمی به گفته اش و نیز شیوه ی گفتارش باریک شوید! می گوید:
«... مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی) که مهمترین و بزرگترین مرکز پژوهشی ـ فرهنگی جهان اسلام است و مخصوصاً اینجانب که وصی آن شادروان هستم بر خود فرض دانسته که پیکر پروفسور ریچارد فرای را تحویل بگیرد و با احترام و تشریفاتی که شایسته این عزیز از دست رفته است در کنار زاینده‌رود اصفهان به خاک بسپارد.» (نامه زیر)

آرش چنین سخنی به زبان ساده تر آن است که:
من، رییس «مهمترین و بزرگترین مرکز پژوهشی ـ فرهنگی جهان اسلام» که بیگمان همان اندازه بزرگ هستم** و مخصوصا وصی آن شادروان هستم، چنین کاری کرده ام! تو چکاره هستی که روی سخن من، سخنی بگویی! واپسین جمله های نامه، گواهی دیگر بر آن است که وی کار را پایان یافته می داند و سخنی بالاتر از سخن خود را دستِکم از سوی «آخوند ریش حنایی» برنمی تابد:
«دوست عزیز و رئیس‌جمهور گرامی باید از حرکتهای فریبکارانه و دروغپردازان ممانعت فرمایید. تقاضای اینجانب تعجیل در صدور مجوز ورود پیکر پروفسور فرای است. از عنایت و توجهی که می‌فرمایید سپاسگزارم.»

نمونه ای دیگر از خر تو خری فرمانروا در حاکمیتی ملوک الطوایفی که سگ در آن صاحبش را نمی شناسد و کار که دشوار می شود، گاو از چشم گاو می بیند!***

چنین فرومایگانی را در «روز رستاخیز» و «صحرای محشر» به پندار می آورم که آنچنان با یکدیگر چشم و همچشمی کرده و برای پیشی گرفتن از یکدیگر حتا با صندل به سر و مغز هم می کوبند که خدای عزّ و جلّ را از خدایی خود پشیمان کرده و به زبان توده ی مردم: کچل می کنند!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۴ فروردین ماه ۱۳۹۳

برجسته نمایی ها و افزوده ی درون [ ] از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

* بجای «ریسمان الهی»

** عبارت «... مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی) که مهمترین و بزرگترین مرکز پژوهشی ـ فرهنگی جهان اسلام است» با جمله ی نچسب و کج و کوله ی «و مخصوصاً اینجانب ...» به اندازه ای بسنده، آنچه را که گفته ام، گواهمند می کند! «بر خود فرض دانسته ...» در پی آن، تنها برای ملایم کردن توپ و تشر نهانی در عبارت بکار رفته است!

*** زمین که سخت می شود، گاو از چشم گاو می بیند!

|||||||||||||||||||||||||

متن نامه ی کاظم موسوی بجنوردی رئیس «مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی» به حسن فریدون روحانی

جناب آقای دکتر حسن روحانی
رئیس‌جمهور محبوب ایران

با عرض سلام، مجدداً راجع به پروفسور ریچارد فرای به استحضار می‌رساند که مشارالیه بزرگترین ایران‌شناس جهان بوده است و فعالیت او در این زمینه چنان بود که مرحوم دهخدا به او لقب ایراندوست داده بود. وقتی روابط ایران و امریکا بسیار پر تنش بود وی به هنگام دریافت جایزه بنیاد افشار فریاد برآورد که من کاری ندارم که دیگران چه می‌گویند ولی من می‌گویم «زنده باد ایران». این در هنگامی بود که بوش رئیس‌جمهور سابق امریکا اعلام کرده بود که ایران محور شرارت است. راستی چرا باید در کشور ما جریانهائی به وجود آید که دوستان ایران را ناراحت و دشمنان ایران را خوشحال کند؟ اگر اجازه خاکسپاری به پیکر پاک این ایرانشناس برجسته داده نشود باعث ایجاد بدبینی نسبت به کشور ما و نظام جمهوری اسلامی ایران می‌شود و بیش از همه موجب خشنودی ضدانقلاب خارج و تندروهای امریکائی می‌شود. اجازه ندهید که تعداد اندکی که شاید دچار خبط دماغ باشند منافع ملی ما را نادیده بگیرند و همصدا با دشمنان جمهوری اسلامی ایران نظرات شخصیشان را در سیاست دولت تدبیر و امید که میلیونها ایرانی در حمایت از آن همصدا هستند و هیچگاه شما را تنها نخواهند گذاشت پیش ببرند. مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی) که مهمترین و بزرگترین مرکز پژوهشی ـ فرهنگی جهان اسلام است و مخصوصاً اینجانب که وصی آن شادروان هستم بر خود فرض دانسته که پیکر پروفسور ریچارد فرای را تحویل بگیرد و با احترام و تشریفاتی که شایسته این عزیز از دست رفته است در کنار زاینده‌رود اصفهان به خاک بسپارد. همچنین، مرکز دائرةالمعارف تعهد می‌کند که برای او مقبره کوچکی با ظرایف هنری بسازد و سپس بزرگداشتی در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی در تهران برای او بگیرد و اساتید برجسته‌ای که برخیشان شاگرد این شادروان عزیزند و عضو شورای عالی علمی مرکز مزبورند در ستایش و معرفی مراتب علمی پروفسور ریچارد فرای سخنرانی کنند. سپس ترتیبی داده شده که بخش ایران‌شناسی مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی یک جلد کتاب یادمان ویژه پروفسور ریچارد فرای فراهم و منتشر سازد. دوست عزیز و رئیس‌جمهور گرامی باید از حرکتهای فریبکارانه و دروغپردازان ممانعت فرمائید. تقاضای اینجانب تعجیل در صدور مجوز ورود پیکر پروفسور فرای است. از عنایت و توجهی که می‌فرمایید سپاسگزارم.

کاظم موسوی بجنوردی
رئیس مرکز (رئیس مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!