«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ فروردین ۱۳, چهارشنبه

... بحمدلله برونگراست و نه درونگرا!


به مناسبت سخنان گهربار «آقا» درباره ی «اقتصاد مقاومتی» که از آن میان، فرموده بودند:
«این اقتصاد درون‌زا است. درون‌زا است یعنی چه؟ یعنی از دل ظرفیّت های خود کشور ما و خود مردم ما می جوشد ... درون‌گرا نیست؛ یعنی این اقتصاد مقاومتی به این معنا نیست که ما اقتصاد خودمان را محصور می کنیم و محدود می کنیم در خود کشور؛ نه، درون‌زا است، امّا برون‌گرا است؛ با اقتصادهای جهانی تعامل دارد ...»

بخشی از توضیحات «آقا» در گردهمایی خودمانی یا برادرانی که از سخنان گهربار اقتصادی معظم لله چیزی سر در نیاورده بودند:
... شما فرض کنید که ما یک اتوموبیلی را داریم می سازیم؛ خوب! اصل کار یک اتومبیل که شکل و شمایل آن نیست؛ موتورش است که دیگر برادران شما در بخش اقتصاد سال هاست سرگرم ساختن آن هستند؛ اینگونه که این برادران می گویند [در اینجا «آقا»، بسانِ بسیاری موردهای دیگر، جای پا برای فرار از پرسش های دیگر و از سر باز کردنِ مسوولیت از روی دوش خود را آماده می کند!] سوخت و سوز این موتور بحمدلله خوب بوده و همه چیز آن، حتا لوله اگزوز آن هم ساخته شده و تا چندی پیش بخوبی پیش می رفت ... بر اساس کار همین برادران بود که ما سال گذشته را سال حماسه اقتصادی و سیاسی اعلام کرده بودیم؛ با قرارداد ژنو، حماسه سیاسی بحمدلله به پایان رسید و گرچه ما هنوز هم خوش بین نیستیم [جای پایی دیگر برای فرار از بار مسوولیت!]، ولی تا اندازه ای خیال مان آسوده شد؛ حماسه اقتصادی کمی عقب ماند و ما به هدف های خود که وصل کردن اقتصادمان به اقتصاد کشورهای پیشرفته بود [در اینجا، «آقا» دانسته و آگاهانه نامی از «شیطان بزرگ» و همدستانش نمی برد!] نرسیدیم که اگر رسیده بودیم، برونگرایی اقتصادمان به روشنی خود را نشان می داد و چشم دوست و دشمن را خیره می کرد؛ نگاه کنید به صادرات ما که تقریبا هر چیزی در کشور تولید می شود را می فروشیم؛ البته برخی مردم که چشم شان به کار و بار تاجران و کسبه خرد و کلان دوخته شده تا اندازه ای زیاده روی هم می کنند؛ به عرض ما رسانده اند که برخی از خواهران ما، هنگامی که آبستن می شوند، بچه ی هنوز پا به جهان نگذاشته را پیش فروش می کنند؛ خوب! این کار در اسلام جایز نیست و ما باید برای آن چیزی بیندیشیم [«آقا» در اندیشه ی گره گشایی شرعی است؛ نه چیزی بیش از آن!] ...

در اینجا یکی از برادران کنجکاو بلندپایه از مکث پیش آمده در سخنان گهربار «آقا» سود برده و درباره ی درونزایی اقتصاد مقاومتی می پرسد:
ـ «آقا»! برونگرایی اش را تا اندازه ی دریافتیم؛ ولی درباره ی درونزایی اقتصاد ... [به هر دلیلی دنباله ی سخنش را پی نمی گیرد]  

«آقا»:
خوب! همانطور که از قول برادران اقتصادی دولت جدید گفتیم [این بار، «آقا» به یکباره همه ی مسوولیت و پاسخگو بودن به سخن خویش را از سر خود وا می کند]، کارها خوب پیش می رفت؛ ولی در چند سال گذشته، گویا کارهایی ناشایست در پهنه ی اقتصاد صورت گرفته بود که کار ساخت آن اتوموبیل را به عقب انداخت؛ البته این یک مثال است که شما مساله را بهتر بفهمید. خوب! اگر اتومبیل تا آن اندازه آماده شده باشد که ما حماسه اقتصادی اعلام کنیم و خدای نکرده، در همان هنگام کسی در کاربوراتور آن بول* کند، این ماشین روشن نخواهد شد و حتا امکان دارد که موتورش بسوزد [در اینجا، «آقا» با یک تیر به پندار خود، دستکم دو نشان زده و سی و پنج سال گند و گه کاری و دزدی و چپاول و بی برنامگی و نابخردی را به گردن بخت و اقبال و یک تصادف انداخته، خود را نیز با خرمرد رندی از زیر بار پاسخگویی می رهاند!]. حالا البته هنوز خدا را شکر، موتور نسوخته و کار می کند؛ ولی اینگونه که یکی از برادران با ناخرسندی می گفت [در اینجا روشن می شود که «آقا» واژه های خر رنگ کنِ «درونزاد» و «برونگرا» و ... را از دهان یکی از طوطی های اقتصاد نولیبرال دولت تازه قاپیده یا در جایی خوانده است!] از لوله اگزوز این اتوموبیل تنها صداهایی گوشخراش همراه با دود فراوان بیرون می آید که اگر جلوی لوله اگزوز آن بایستی یکسره سیاه می شوی و کارخرابی بگونه ای است که سال ها کار می برد تا ماشین اقتصاد دوباره روبراه شود و شاید هم ناچار باشیم باز هم بیش تر دست به دامن کشورهای پیشرفته شویم ... البته ما به این برادر دست اندر کار در اقتصاد کشور متذکر شدیم که نگاه مثبت داشته باشد و به این بیندیشد که بحمدلله برونگراست و نه درونگرا! وگرنه، کارخرابی بیش تری به بار می آورد و چه بسا همه مان را سیاه می کرد! [بیگمان «آقا» خود را در پیشگاه مردم ایران، روسپید می پندارد!]

برادر کنجکاو، پرسشِ دیگر خود را می خورد و بر زبان نمی آورد؛ ولی با خود می اندیشد:
«... این هم که در همان مایه ی برونگرایی است؛ پس درونزاد آن چه شد؟!»  

ب. الف. بزرگمهر    ۱۳ فروردین ماه ۱۳۹۳

* پیشاب یا شاش

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!