«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲, سه‌شنبه

در این جهان و سپهر بیکرانه، هیچ چیزی مادی یا معنوی پابرجا بر ذات خود نداریم!


کسی با نام ساختگی «گدای گدایان زهرا» و زیر برنام «حقیقت تقوا» از زبان آخوندی نادان نوشته است:
«حقیقت ”تقوی“ ـ که دوری از غضب خدای تعالی و اجتناب از محارم اوست ـ امری است ”معنوی" که قائم به دل هاست که همان نفوس است. پس تقوی، قائم به اعمال ـ که عبارت است از حرکات و سکنات بدنی ـ نیست؛ چون حرکات و سکنات در طاعت و معصیت مشترک است.» و دیگری که آن را درج کرده، می افزاید:
«... درباره تقوا صحبت شد. حالا ببینیم جناب علامه [همان آخوند نادان!  ب. الف. بزرگمهر] نظرشون چیه .... شاید ده بار بخوانید و متوجه هم نشوید؛ ولی خواهش می کنم روی آن خوب فکر کنید!»

از «گوگل پلاس» با ویرایش درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

با خود می اندیشم، حق دارد که پوشیده گویی و سُلنبه قُلنبه نویسی آخوند نادان را در نیابد. در گذشته، بیش از امروز با اینگونه پوشیده گویی ها سر مردم کلاه می گذاشتند و در گذشته ای دورتر، حتا تنها با خواندن آیه هایی از فرآن یا بازگویی حدیث هایی که بیش تر آن ها پیامد پرخوری های شبانه ی یکی دو «بزرگ دستار» (همانا «بزرگ عمامه»!) زمانه که گاه در چشم و همچشمی با یکدیگر در حدیث سازی سنگ تمام می گذاشتند، بود. خوراکی های چرب و شیرین، خواب ها و رویاهای شیرین به خواب آمدن این یا آن امام با هاله ای از نور بر گرد سر یا چهره را در پی داشت و بیگمان هر یک حدیث یا سخنی پندآمیز بر زبان و یا انگشتی به اشاره ی درستی یا نادرستی این یا آن کار! ... و مردم بینوا بی هیچ دانشی که بیش از ۹۷ درصدشان خواندن و نوشتن نمی دانستند و یا اگر می دانستند در اندازه ای بسیار اندک و هاج و واج بازگویی ها حدیث های ساخته و پرداخته ی این یا آن شاگرد (طلبه) فلان یا بهمان «بزرگ دستار»!

می نویسم:
دریافتنش چندان دشوار نیست! این آقا تقوا را پدیده ای قائم به نفس (یا دل!) می دانند که یا فی نفسه در کسی هست یا نیست؛ به این ترتیب، وی نقش پدر و مادر و اجتماع و فرهنگ جامعه بشری را  در رویش و بالش اندیشه و کردار و رفتار آدمی و از آن میان تقوای ادعایی خود نفی کرده اند. اگر دامنه ی "منطق" حضرت آقا را کمی کش بدهیم، آرش آن این است که هر نوزادی که پا به جهان می گذارد از همان نخست یا فرشته سرشت است یا دیوسیرت! گونه ای نگرش و برخورد متافیزیکی محض که به آن نمی پردازم!

خوب! از این که بگذریم، «گدای گدای ..». به چه آرشی است؟ مگر گدا به گدا چیزی می دهد؟ و اگر می دهد که دیگر گدا نیست. خوب که در نام برگزیده ی خود باریک شوید، "منطق" این آقا را زیر پا نهاده اید! می بینید؟ این یکی، کمی به اندیشیدن بیش تر نیازمند است!

ب. الف. بزرگمهر    دوم اردی بهشت ماه ۱۳۹۳

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!