«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ فروردین ۳, یکشنبه

آیا شایسته ی ریشخند نیستیم؟ ـ بازانتشار


روزنامه نگاری که به گفته ی خود گویا از سر شکم سیری سخن نمی گوید، درباره ی جُستار گرانی مرغ و شوخی ها و لطیفه هایی که مردم ایران و جهان پیرامون آن می سازند، پرسش زیر را در میان نهاده است(نوشتار زیر این یادداشت):
«... آیا شأن انسانی ما هم اقتضا می‌کند که جُستاری مانند ”مرغ“ به مسأله و اولویت نخست ما تبدیل شود؟» وی در جای دیگری از نوشتارش می افزاید:
«... هر روزه در فضای مجازی، تصاویر و ویدئو‌هایی از صف‌های طولانی مردم برای دریافت مرغ در ایران منتشر می‌شود که کشورمان را کشوری قحطی‌زده نمایش می‌دهد و به دنبال آن، واکنش رسانه‌های غربی را به دنبال دارد.» و کمی جلوتر پرسش خود را پی گرفته، این بار زیرپا نهاده شدن «کرامت انسانی» را پیش می کشد:
«آیا رفتار اجتماعی ما هم در قبال مسائلی از این دست، درخور و شایسته ‌شأن انسانی ما است؟ مرغ که سهل است؛ کمبود کالایی حیاتی‌تر از آن هم آیا باید ما را به چنین رفتاری وادار کند که کرامت انسانی خود را زیر پا بگذاریم؟» و سرانجام، با اشاره رفتار و کردار مردم در سالهای نخست انقلاب و جنگ گرانبار شده ی «صددام» و پشتیبانان امپریالیستی وی بر ضد انقلاب ایران، چنین اندرز می دهد که:
«... فارغ از هر بی‌تدبیری که می‌خواهیم در این لحظه رفتار خود را نتیجه آن بدانیم، بهتر است کمی هم به رفتار خود بیندیشیم.» 
 
سخنان وی، رویهمرفته نشان از آن دارد که با روزنامه نگاری رسمی* سر و کار داریم که قلم را به مزد گرفته است. با این همه، بیایید بینگاریم که از روی راستی، درستی و باوری دلسوزانه اینها را نوشته است.
 
پیش از هر چیز و برای کوتاه تر نمودن سخن درباره ی هماوندی (رابطه) میان «شأن و کرامت انسانی» با «مرغ» یا کلی تر: سیر کردن شکم، بهتر است آن را از آخوندها پرسید؟ آنها به این هماوندی حتا پیش از انقلاب نیز پی برده بودند! زبانزد توده ای نیز در این باره می گوید:
«آدم گرسنه دین و ایمان ندارد!» آرش این زبانزد، شأن و کرامت و بسیاری چیزهای دیگر هماوند با آن را نیز دربر می گیرد. آیا از زنی که برای سیر نمودن شکم کودکان گرسنه اش در پی «مرغ» می دود، می توان خواست که کرامت انسانی ات را نگه دار و بردبار باش؟! آیا این روزنامه نگار، درس آخوندی خوانده که چنین اندرزهای بیمایه ای به توده ی مردم از توش و توان افتاده می دهد؟ آیا وی نمی بیند که این پدیده که هنوز ـ و شاید به دلیل همان شأن و کرامت انسانی بیجا ـ از درازا و پهنای کمی برخوردار است، بزودی ممکن است به شورش های کور مردم گرسنه، آنگونه شورش هایی که از درون آن بلاهای بسیار دیگری برخیزد، فراروید؟
 
آیا توده های مردم حتا از این حق برخوردار نیستند که دستِ کم با شوخی و هجو و طنز از دردهای جانکاه اجتماعی و اقتصادی خود اندکی هم شده بکاهند؟!
 
وی به بردباری توده های مردم در سال های جنگ اشاره دارد و به این جُستار ساده، اندکی باریک نمی شود که آن دوره با آنکه بازرگانان و داد و ستد کنندگان ریز و درشت کالاهای مورد نیاز مردم، بیش ترین سود و بهره را به بهانه ی جنگ از توده ی بردبار و فداکار مردم بردند و خود و فرزندان شان کم ترین کاری در پشتیبانی از آب و خاک ایران نکردند، با دوره ی کنونی تفاوت بنیادین دارد. آن هنگام با آنکه خون زیادی از انقلاب رفته بود، مردم هنوز به آینده امیدوار بودند؛ هنوز ضدانقلاب نتوانسته بود همه ی جایگاه های مهم سیاسی و اجتماعی را به چنگ آورد و گام به گام به «برکت جنگ» و چنگ اندازی در اقتصاد، خود را از زیر آوار انقلاب بیرون می کشید. نمی خواهم آن هنگام را با دوره ی بسیار سختی که توده های قهرمان مردم ویتنام از سر گذراندند، بسنجم؛ این سنجشی بی هیچگونه زمینه ای برای سنجش است (قیاس مع الفارق). به عنوان نمونه ای درخشان به آن اشاره می کنم که جُستار، بیش تر روشن شود:
توده های مردم آن کشور، بسیاری سختی ها، رنج ها و حتا گرسنگی ها را با بردباری و استواری پشت سر گذاشتند و زیر بار زور و فشار امپریالیست ها نرفتند؛ زیرا در آن کشور، حاکمیت و کارگزارانی خردمند از گونه ی خود توده ی مردم بر سرِ کار بود و همچنان نیز هست. این ها را توده ی مردم آن کشور نیک می دید و برای پیشبرد آرمان های والای آدمی، نه تنها برای خود که برای دیگر مردمان جهان، دندان روی جگر گذاشته، با امپریالیست های ژاپنی، فرانسوی و سرانجام با امپریالیست های آزمند و اهریمن خوی ایالات متحد با همه ی نیروی خود جنگیدند؛ پیروز شدند و برترمنشی یانکی را برای نخستین بار خرد و نابود کردند؛ ولی آیا این ها با آنچه در کشورمان می گذرد، از بنیاد سنجیدنی است؟
 
آیا از توده ی مردمی که برای پیشبرد انقلاب خود، آنهمه جانفشانی نمود و بسیاری از فرزندانش را در جبهه های جنگ از دست داد، انتظار دارید برای کمی بیش تر پابرجا ماندن رژیمی ضدانقلابی، دزد و فرومایه که هست و نیست میهن مان را به باد داده و کارگزارانش از مدت ها پیش تاکنون در پی پر نمودن جیب خود بوده و هستند، فداکاری کند؟! آیا هماوندی میان جُستار «شأن و کرامت انسانی» که  «روزنامه نگار» آن را به توده های مردم اندرز می دهد با چگونگی رژیمی که بر سرِ کار است، روشن است؟
 
آیا توده ی مردم حق ندارد، این رژیم و دولت و کارگزاران بیشرم آن را ریشخند کند؟ و پرسش فرجامین که چندان دور و دیر نخواهد بود:
آیا چنانچه نتوانیم، به هنگام و پیش از آنکه دیر شود، چنین رژیم پوسیده و آبروباخته ای که مایه ی سرافکندگی همه ی ما ایرانیان است را خودمان سرنگون کنیم ـ و این کار بدست نیروهای اهریمنی سرمایه همراه با فروپاشی ایران زمین انجام گیرد ـ مردم جهان حق ندارند بگویند:
در آنجا مردمانی می زیستند با فرهنگ باستانی زنگار بسته، ناتوان و ناسزاوار در کشورداری که بسیار گفتند و به آن عمل نکردند ...
 
آیا «روزنامه نگار»، جُستار را بگونه ای واژگون در میان نمی گذارد؟ آیا هنگامی که توده ی مردم ایران، رژیم و کارگزاران ریز و درشت آن را درست و بجا ریشخند می کنند، از رسانه های باختری و مردم جهان انتظار داریم ما را ریشخند نکنند؟
 
آیا آنچه رژیم به انجام رسانده و کم و بیش در هر موردی سرافکندگی ایرانیان را در پی داشته، به پای همه ی مردم ایران نوشته نمی شود؟ آیا شایسته ی ریشخند نیستیم؟
 
ب. الف. بزرگمهر        ششم امرداد ماه ١٣٩١  
 
http://www.behzadbozorgmehr.com/2012/07/blog-post_5616.html
 
 
* «پذیرش آگاهانه ی دشواری ها همان چیزی است که همیشه آدمی را از حیوانات اهلی چون مرغ و خوک و روزنامه نگار رسمی و طوطی و مانند آنها بازمی شناساند.»      «ایگناتسیو سیلونه»
 

|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||| 

جهان به خاطر مرغ ما را مسخره می‌کند! 
 
در میان پیام‌های اخبار مرتبط و کمی مرتبط و کاملا بی‌ ارتباط به بهای مرغ و گوشت، هر روز چندین کامنت با این مضمون دیده می‌شود که:
«راستی مرغ کیلویی چنده الان؟»
 
این شاید برخاسته از نوعی شوخ‌طبعی خواننده‌ها باشد؛ ولی آنچه مطرح است، این که این روز‌ها، «مرغ» به مسأله ی نخست مردم ما تبدیل شده است؛ ولی آیا شأن انسانی ما هم اقتضا می‌کند که جُستاری مانند «مرغ» به مسأله و اولویت نخست ما تبدیل شود؟
 
بی‌گمان، نویسنده نمی‌خواهد خود را تافته جدا بافته‌ای بداند که درکی از فضای اقتصادی این روزهای کشور ندارد و از سر شکم سیری برای شما نسخه می‌پیچد. این روز‌ها همگان از بهای مرغ آگاهیم و گذشتن بهای آن از مرز هفت هزار تومان، معادلات سبد غذایی همه ‌ما را به هم ریخته است. پای مسوولان هم به عنوان متهمان ردیف اول ماجرا، همیشه به میان بوده و تا آنجا که می‌شده، به آنان و سیاست‌هایشان انتقاد کرده‌ایم؛ اما چه سود؟
 
کسی حتی عذرخواهی هم نکرده که بازار از کنترلش خارج است. آنها تا توانسته‌اند وعده داده‌اند و کمتر عمل کرده‌اند؛ چنان که ناتوانی‌شان در مهار بهای بازار را می‌بینیم؛ اما از تکرار این مکررات چه چیز به دستمان می‌آید؟ مرغ ارزان نشد و وعده‌های چندین و چندباره مسوولان هم محقق نشده است!
 
این بار اما سخن از رویدادهایی است که در این روزها رخ داده و بازتاب‌های جهانی پیدا کرده و به نوعی، موجب تمسخر ما در رسانه‌ها و فرهنگ‌های دیگر می‌شود. هر روزه در فضای مجازی، تصاویر و ویدئو‌هایی از صف‌های طولانی مردم برای دریافت مرغ در ایران منتشر می‌شود که کشورمان را کشوری قحطی‌زده نمایش می‌دهد و به دنبال آن، واکنش رسانه‌های غربی را به دنبال دارد.
 
در این باره به تازگی فرید زکریا نیز در بخش خبری خود در تلویزیون «سی‌.ان‌.ان» در گزارشی به این جُستار پرداخته و با نمایش بخش‌هایی از «انیمیشن» فرار مرغی، به نوعی روزهای [گُه] مرغی ایران را به سخره گرفته است.
 
شاید شما بگویید این آن عده از مسوولان بی‌کفایت هستند که باید خجالت بکشند؛ اما آیا رفتار اجتماعی ما هم در قبال مسائلی از این دست، درخور و شایسته ‌شأن انسانی ما است؟ مرغ که سهل است؛ کمبود کالایی حیاتی‌تر از آن هم آیا باید ما را به چنین رفتاری وادار کند که کرامت انسانی خود را زیر پا بگذاریم؟
 
گیریم دولت یا هر نهاد و ارگان دیگری که توانایی کنترل بازار را ندارد و با تشکیل صف‌های طولانی، به عزت انسانی شهروندانش توهین می‌کند، به این مشکل بزرگ توجه ندارد؛ خود ما چه؟ آیا خود ما هم نباید برای خودمان احترام قائل باشیم؟
 
آیا خرید یک هفته، یک ماه و چند ماهه مرغ، می‌تواند ما را از آنچه می‌ترسیم، نجات دهد؟ واقعیت این است که این رویدادها در سال‌های  سخت تر جنگ نیز برای ما رخ نداد؛ بنابراین، فارغ از هر بی‌تدبیری که می‌خواهیم در این لحظه رفتار خود را نتیجه آن بدانیم، بهتر است کمی هم به رفتار خود بیندیشیم. این فیلم تلنگری هم زمان به مسوولان و مردم است . دولت مسوول این وضعیت است ؛ اما ما مردم به کجا می رویم؟!
 
برگرفته از «تابناک» 
 
این نوشتار از سوی اینجانب ویرایش و تا اندازه ای پاکیزه و پارسی نویسی شده است. افزوده ی درون [ ] نیز از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر 
 
https://www.youtube.com/watch?v=yXW-z-X9WSo



هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!