«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ فروردین ۹, شنبه

لقمه ی حرام را کسانی خورده و می خورند که میهن مان را به روز سیاه نشانده اند!


آخوندی جوان با درج تصویری گویا از فرودگاه نجف، نوشته است:
«گوشه ای نشسته ام و با خود می اندیشم، حضرت آدم چنین سختی را که ما از هبوط از بهشت کربلا متحمل می شویم را درک کرده است یا نه؟!
او از بهشت هبوط کرد ... از راحتی و آرامش بیرون شد ... اما وارد زمین زنده شد و همه ی دنیایش حوا بدون زشتی های دنیایی در کنارش بود ... اما ما از بهشت کربلا بیرون شدیم و به زمین مردگان هبوط خواهیم کرد ... ولی ما هم دلمان به امام غریب و کریمه اهل بیت خوش است که عطر کربلا از حرمشان به مشام می رسد ...

نمیدانم تقصیر آسمان آفتابی است که باریدن گرفته یا چشمان من از اشک میجوشد؟! اما هر چه هست نمی گذارد، آخرین لحظات بهشت رو خوب بنگرم ...
باشد قرار و مقصد ما جنت الحسین
دنیا برای سینه زدن جایمان کم است
جمعه ۹۳/۱/۸ ساعت ۱۴ فرودگاه نجف»

از «گوگل پلاس» با ویرایش درخور تنها در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

نثر و درونمایه ی کم و بیش دل انگیز نوشته، چشمانم را به خود می کشد و ناهمتایی بسیاری میان آن درونمایه با برونزد (شکل) آن می بینم. برایش کمی آمیخته به کنایه نوشته ام:
«سخنان دل انگیزی است که من باور نمی کنم؛ مگر هم اکنون، چه تفاوت بزرگی با گذشته دارد که کسانی همه ی دار و ندارشان را می فروختند و می رفتند در جوار حرم این یا آن امام کاری برای خود دست و پا می کردند؟!

خوب! شما هم می توانی همین کار را بکنی. حتمن هم لازم نیست، آنجا آخوند باشی! مطمئن باش توی هر حرمی بروی، آبدارچی لازم دارد؛ کار خوبی است؛ صواب هم دارد. یاعلی! اگر رفتی، می فهمم راست می گویی؛ وگرنه برای مردم زبان نریز» (با اندک ویرایش)

پاسخی کم و بیش منطقی می دهد که درباره ی اندازه ی راستگویی آن نمی توانم داوری کنم؛ ولی ناچارم بنای کار را بر اعتماد به گفته وی بگذارم و با زدن کلید «+۱» آن را تایید می کنم! نوشته است:
«ما مامور به وظیفه ایم؛ نه مامور به هر چه که دوست داریم!
بله اگر قرار بود حقیر طبق میل نفسانی ام پیش بروم، افتخار میکردم خاک پای زائرین امام حسین را پاک کنم؛ اما وظیفه چنان با ما کرده است که طبق نظر بعضی از مراجع، کربلا رفتن در ایام درسی موجب کامل بودن نماز است چراکه شبهه معصیت دارند ...
فتامل ما هو الوظیفه ...هرچند...» (با اندک ویرایش اینجانب: ب. الف. بزرگمهر؛ نقطه چین ها از خود نویسنده است.)

«کاسه ی داغ تر از آشی» با فراخواندن من می نویسد:
«مهم نیست شما باور کنی ... مهم اینه که این حرف دل ما هم هست ... تاریخ بخوانید ... لقمه حرام عامل مشکلات بزرگ است ... کور و کر و لال»

از «گوگل پلاس»

پاسخ می دهم:
رک و پوست کنده سخن بگو! منظورت از «لقمه حرام عامل مشکلات بزرگ است.» این است که من لقمه حرام می خورم؟! نه! من لقمه حرام تاکنون نخورده ام. این هم مهم نیست که شما باور کنی یا نه. به دور و برت به اسلام پیشگان و اسلام پناهان و همه ی دله دزدهایی که زیر این جامه نان می خورند، بنگر! لقمه ی حرام را آن ها خورده اند و همچنان می خورند. لقمه حرام را کسانی خورده اند که کشور را به این تیره روزی نشانده اند و از دید من یک درصد این تیره روزی نیز پیامد تحریم ها و فشارهای کشورهای امپریالیستی و «شیطان بزرگ» که اکنون به «سوسن خانم» عزیز دل مشتی پاچه ورمالیده ی دروغگو تبدیل شده اند، نیست؛ می دانید چرا؟ برای اینکه کشورهای دیگری بویژه در آمریکای لاتین در شرایطی بسیار دشوارتر از شرایط کشور ما از بسیاری سویه ها* و امکاناتی بسیار کم تر از کشور ما که تنها سویه ی اقتصادی آن را دربرنمی گیرد و شما که تاریخ خوانده ای، بیگمان درمی یابی که منظورم چیزی همه جانبه تر است، توانسته اند در همین دوره ی کوتاه تاریخی بسیاری پیشرفت ها بکنند و تن به خواسته های پلید امپریالیست ها و بویژه «سوسن خانم عزیر دل برادر» در آنجا ندهند؛ ولی در کشور خودمان به چشم می بینی (اگر مصداق همان آیه ی «کور و کر و لال» نیستی!) که به عنوان یک نمونه، تن به قراردادی با امپریالیست ها داده اند که نیم دیگر آن هنوز رسما از پرده برون نیفتاده و سرشکستگی خود و همه ی مردم ایران را به همراه آورده اند. آنگاه، آن رهبر دروغگو و فریبکار ۹۵ میلیارد دلاری در کشوری باستانی با فرهنگی رویهمرفته درخشان از دیدگاه تاریخی که بسیار دانش ها و فنون از آنجا ریشه گرفته، صندل پاره پوره می پوشد و برای ایز گم کردن و از دید من، نه تنها آن که به عنوان مکملی بر سیاست نولیبرالی به گردن گرفته به یاد "فرهنگ" افتاده که از دید وی که به گفته آن رهبر پیشین که درست همین آدم را نشانه کرده و گفته بود:
«حتا یک نانوایی را نمی توانند اداره کنند»، گویا به خطر افتاده است! بله! فرهنگ نیز به خطر افتاده است؛ ولی درست به این دلیل به خطر افتاده که زالوها و انگل هایی پرخور و شکمباره زیر پوستین اسلام، کشورمان را از هرباره می خورند و می چاپند و اکنون بیش از گذشته، ناچارند سهم بزرگ تر را به اربابان امپریالیستی در سینی های زرین پیشکش نمایند.

ضمنن اگر چشمت را وا می کردی، می دیدی که من پاسخ آقای ... و دلیلی که آورده اند را «+1» کرده ام. این است که اگر جای شما بودم و از روی نادانی چنین سخنانی بر زبان می راندم با این توضیح می بایستی سر به زیر می انداختم و در اندیشه می شدم و همه ی این ها بر این انگاره استوار است که با آدمی نادان سر و کار دارم و برای همین قلمم را برایش بکار گرفته ام! وگرنه، اگر خدای نکرده مزدبگیر این دم و دستگاه پلید هستی، باید بگویم: المامور و بالمعذور! و این ها را نیز برای شما نمی نوشتم.

ب. الف. بزرگمهر    نهم فروردین ماه ۱۳۹۳

* می دانید که تا همین سی سال پیش، کشورهای آمریکای لاتین به جز کوبا، باغچه ی پشت خانه ی «شیطان بزرگ» بشمار می آمد و هم اکنون هم تنها آغازی برای رهایی از چیرگی بسیار نیرومند و ریشه دار اقتصاد امپریالیستی را از سر می گذرانند.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!