«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ اسفند ۲۴, شنبه

امام زمان، پیش از همه، گردن ملاهای مفتخوار و اهریمن خو را خواهد زد!


محمد امامی کاشانی، خُطبه خوان نماز آدینه ی تهران با اشاره به سفر «اشتون» به ایران و دیدارش با برخی زنان پیکارجو و آزاده ی ایرانی از آن میان، گفته است:
«دیپلماتی از طرف ”۵+۱“ می آید به ایران در مورد مسائل انرژی هسته ای؛ اما به کارهای دیگر می پردازد، این اقدامات، نشانگر مسائلی است. این، برای دنیا درسی است؛ البته دنیا آن ۱۰- ۱۵ کشور بالاها نیستند؛ منظورم آنها نیست؛ آنها اراذل و اوباش هستند که اگر امام زمان بیاید گردنشان را می زند.»۱

با خود می اندیشم:
... در کشوری که وزیر امور خارجه اش، آن مردک به گمان بسیار خودفروخته باشد و هر کس در هر جایی، زیر نام ولایت فقیه، هرگونه خواست عمل کند، دیگر سنگ روی سنگ بند نیست و به عنوان نمونه می بینید که یکی دو قاچاقچی، تنها در یکسال بسیاری از جانوران کمیاب ایران را می کشند تا شاید یکی دو تای شان را زنده بگیرند و به شیخک عربی شکم برآمده و کون گنده بفروشند و هنگامی هم که دستگیر می شوند با دادن رشوه و چرب نمودن سبیل این و آن، آزاد می شوند تا هم کار خود را پی گیرند و هم به خونخواهی دستگیر شدنشان و از روی کینه جویی، خدای نکرده گلوله ای نیز در مغز آن شکاربان فداکار شلیک نمایند که:
تا تو باشی در ولایت آقا پایت را از گلیمت درازتر نکنی و دریابی که ما دزدان الله کرم از پایین تا بالا تا چه اندازه دست مان باز است ...

در یک کشور ملوک الطوایفی که لولویی به نام «آقا» آن بالا نشانده اند تا برای خود هر از گاهی حماسه بسازد، گاه گداری مومنین را از پرخوری در شب های ماه رمضان پرهیز دهد و با همین سخنان ساده به درازای تنها ۳۰ سال، پشتوانه ی ۹۵ میلیارد دلاری زیر سر۲ بگذارد و با این همه، آنچنان ساده زیست باشد تا با صندلی که با صندل ۱۴۰۰ ساله ی «رسول الله» پهلو می زند به نشست خبرگان برود، مگر بهتر از این می شود؟! در چنین کشوری، حتا اگر «جرج دبلیو بوش»، خنگی از خنگ های خدا، از زنش خسته شود، می تواند بی آنکه شناخته شود تا مشهد مقدس هم برود و زیر نام نومسلمانی که تازه اسلام ناب محمدی را بازشناخته، چند دختر جوان نیز صیغه کند! دیگر چه جای شگفتی که آن خانم انگلیسی، هر جا دلش خواست، رفت و هر کار دلش خواست، کرد؟! چشم تان کور که کشوری به این خر تو خری در آن بالا درست کرده اید که هیچ چیزی بر سر جای خود نیست! تازه، مگر آن خانم چکار کرده که اینهمه هیاهو براه انداخته اید؟! ترسیدید که آن زن آزاده، گرامی مادر ستار بهشتی، اسرار مملکتی را در اختیار بیگانه نهد؟! آن ها چه نیازی به گرفتن اسرار مملکتی «ولایت آقا» که سیر تا پیازش را بهتر از آن «لولوی سر خرمن» می دانند، دارند؟!

از همه ی این ها که بگذریم، داشتم با خود می اندیشیدم که اگر آن امام نادیده که از کنار «غیبت صغری» و «کبرا»یش تاکنون، صدهاهزار  آخوند و روضه خوان و مفتخور دیگر در ایران و پیرامون آن نان مفت خورده اند، سر و کله اش پیدا شود و با شمشیری پولادین که نه، شمشیری لیزری پا به میدان نهد، چکار خواهد کرد؛ خوب! پاسخ روشن است! بر پایه ی احادیث، نخست و پیش از بریدن سرِ سران تبهکار جهان به سراغ همین ملاها و آخوندهای خودمان و شاید جلوتر از همه، «اُم الفساد والمفسدین»۳ و پسرِ تشت از بام افتاده اش خواهد رفت و گردن شان را خواهد زد. سپس در ردیف های پسین، شاید سراغ خطبه خوان موش مرده و آبزیرکاه نیز آمده و بپرسد:
این معدن ها و کارخانجات را از کجا و چگونه بدست آورده ای؟! مگر نه آنکه، پیش تر سرِ گور مسلمین برای آمرزش مرده، روضه می خواندی؟!  ... و آنگاه که زبانش لال شد، یکبار گردنش را در آن هنگام و بار دیگر در روز رستاخیز بزند!

با این همه، اگر از من می شنوید و کم و بیش می دانم، اگر آن امام زمان هم بود، همین را می گفت:
چشم به من نداشته باشید که برای شما کاری بکنم؛ چشم براه من نباشید! خودتان، مگر دست و پا ندارید؟! این گوی و این میدان! پا به میدان نهید و گردن همه شان را که از دین و مذهب، پیشه ای ساخته و پول هایی گزاف در جیب های تنبان و عبا و هر جای دیگری انباشته اند، بزنید! یا علی مددی!

ب. الف. بزرگمهر     ۲۴ اسپند ماه ۱۳۹۲

پانوشت:

۱ ـ «جام جم»، ۲۳ اسپند ماه ۱۳۹۲
 
۲ ـ منظورم بالش و متکا نیست؛ آن دوره گذشت!

۳ ـ اکبر بهرمانی (بیش تر شناخته شده به نام اکبر هاشمی رفسنجانی)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!