«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ دی ۱۵, یکشنبه

خرس را به رقص آوردیم ... خرس را ...



زبانزد «خرس را به رقص آوردیم!» را بیگمان بسیاری از شما شنیده اید. درست نمی دانم؛ شاید خاستگاهِ این زبانزد، «خرس آزاری» (جانورآزاری) کسانی در گذشته باشد که با به دام انداختن این جانور زمخت و پُرپشم و پیله و نهادنش روی سطحی داغ، مانند تنورهای زمینی بزرگ یا جایی که زیرش آتش روشن می کردند، در حالی که بر روی دهل می کوبیدند و رِنگ می گرفتند به خرس بیچاره که با نوای دهل، شرطی۱ می شد و پای می کوبید، "رقص" می آموختند تا در بازارهای بزرگ هفتگی شهرها و روستاهای بزرگ تا همین چند دهه پیش، پولی درآورند و مردم و بویژه بچه ها را با دیدن آن جانور پشمالو در حال پایکوبی به شگفتی و خنده وادارند!

اینگونه که پیداست، طبیعت نیز چنین بلایی را بر سر جانوران جان سخت بیابان های خشک و سوزان می آورد که درجه ی گرما در روز و بویژه روز های بلند تابستانیِ چنین منطقه هایی، بگونه ای چشمگیر افزایش می یابد. با خود می اندیشم:
... کسی چه می داند، شاید «شیطان بزرگ» و همدستانش نیز روش های ساده و کارآی جزای طبیعی و  جانورآزاری را از طبیعت و نیاکان مشترک مان آموخته و روش های پاداش پاولوفی (فیزیولوژیست نامدار روسی) را نیز به آن افزوده و با آن آمیخته اند تا الگوهایی چون «هویج و چماق»۲ را پدید آورده، در مورد دشمنان خود بکار گیرند؛ الگوها و روش هایی که از این دشمنان، جانورانی دست آموز، نرمش پذیر و گوش به فرمان پرورش می دهد!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۵ دی ماه ۱۳۹۲

۱ ـ «بازتاب های شرطی» که نخستین بار با آزمایش هایی بر روی سگ ها و میمون ها از سوی پاولوف، کالبدشناس (فیزیولوژیست) نامدار روسی بازشناسی شد و زمینه های روانشناسی علمی بر پایه ی کالبدشناسی (در برابر فرویدیسم  و تئوری های روانشناسی ذهنگرا)  را پی ریخت. در این آزمایش ها بجای جانورآزاری (روش واژگون بالا برای به پایکوبی واداشتن خرس!) از روش های پاداش دهی سود برده می شد و جانور بگونه ای دیگر شرطی می شد. به عنوان نمونه، در همان هنگام یا اندکی پیش از آنکه به سگ خوراکی داده شود، زنگی به صدا در می آمد. با پیگیری این کار، رفته رفته سگ به آهنگ زنگ شرطی می شد؛ بی آنکه خوراکی به وی داده شود. به چنین کاری در زبانی نه چندان علمی، «شرطی شدن» گویند.

۲ ـ عبارت «هویج و تُخماق» را به آن بیش تر ترجیح می دهم! «چماق» برای سرانجام کار است و تنها یکبار بکار برده می شود!

واژه ی «تُخماق» از ریشه ی ترکی، چماق کم و بیش بلندی است که به سر کُلُفت آن چندین لایه پارچه ی پشمین یا مانند آن می پیچند تا ضربه ی آن تا اندازه ای نرم شده و شکستگی در پی نداشته باشد. در دادگاه های سده های میانه ی منطقه ی بزرگی از آسیای میانی و جنوب باختری، دربرگیرنده ی کشورمان، بویژه در دوره ی حاکمیت های ملوک الطوایفی و خانخانی از این ابزار در بالای سر محکومی که وادار به نشستن در چاهکی تنگ و سر بزیر افکندن بود، سود برده می شد. هر بار که از محکوم، پرسشی از سوی داروغه یا خان بزرگ فرمانروا در میان نهاده می شد و محکوم، آگاهانه یا ناآگاهانه سر خود را برای پاسخ گفتن بالا می آورد، تخماق از سوی نگهبانی که بالای سر وی به این منظور گماشته می شد، فرود می آمد تا سر به زیر افکند. چنین ضربه ای، گرچه شکننده نبود، ولی با هر ضربه گیجی و منگی بیش ترمحکوم نگونبخت را به همراه داشت.


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!