«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ دی ۱۷, سه‌شنبه

انتقادی که از سطح پدیده فراتر نمی رود و از شناخت ماهیت آن بسی دور است!


انتقادی از یکی از «نشانه های خدا»  با درونمایه ی زیر در میان نهاده است:
«در کشورهای اسلامی این عار نیست که اکثر کشورهای اسلامی پناهنده در کشور های غیراسلامی دارند؟

یعنی چی پناهنده؟!

این کار کیه؟ کار پیغمبره؟ کار قرآنه؟! قرآن که برعکسش رو میگه!

تا به حال دیدید یک مُشرک پناه بیاره به کشورهای اسلامی؟!

انتقاد آیت الله سید صادق شیرازی از حکومتهای اسلامی (۲۸ صفر ۱۴۳۵)»

از «گوگل پلاس»

می نویسم:
خوب که این یکی دستِکم، پدیده را دید! اینکه ماهیتش را بشناسد و واماندگی این دین را که هیچ نشانه ای از همراهی با پیشرفت و فرهنگ (منظورم به هیچ رو، پیشرفت و فرهنگ باختر زمین بگونه ای یکپارچه نیست؛ کل جامعه ی آدمی را می گویم!) در آن دیده نمی شود، بتواند دریابد، جستاری دیگر است؛ دینی که هم اکنون حتا با آن روندی که زیر عنوان «مسیحیت انقلابی» در آمریکای لاتین گواه آن هستیم و پاپ کنونی، نشانه هایی از آن را به نمایش می گذارد، فاصله ای بسیار دارد!

شاید برخی نمونه هایی چون مرا دشمن دین و مذهب بپندارند؛ چندان مهم نیست! ولی تاریخ انقلاب بهمن ۵۷ گواه است که نیروهای چپ انقلابی در کالبد «حزب توده ایران» بی آنکه اسیر نام ها و عنوان ها شوند به جمهوری اسلامی با همه ی کاستی های آن به عنوان حاکمیتی برآمده از انقلاب رای دادند و همه ی نیرو و دانش خود را با فداکاری و از جان گذشتگی برای پیروزی آن انقلاب، برای از میان برداشتن توطئه هایی چون کودتای نوژه و برای پیشرفت و سمتگیری اقتصادی ـ اجتماعی به سود توده های کار و رنج و زحمت بکار گرفتند.

برای آن ها و برای ما مهم نبود که نام آن، انقلاب اسلامی یا جمهوری اسلامی یا هر نام دیگری است. برای آن ها که جان شان را نیز در این راه گذاشتند و ناجوانمردانه از سوی ضدانقلاب میوه چین انقلاب، دستگیر، زندانی، شکنجه و سرانجام به دار آویخته شدند و برای ما مهم، پیشرفت انقلاب به سود مردمی بود که برای انقلاب خود خون داده و با دلاوری آن را به پیروزی رسانده بودند. مهم نبود که نام آن «جامعه ی عدل علی» یا «جامعه ی قسط» یا «توحید» یا «ولایت امام زمان» باشد.

هم آن ها که رفتند و نامی نیک از خود برجای نهادند و هم ما که مانده ایم به آن انقلاب که به هر رو، زیر پرچم اسلام به پیروزی رسیده بود به عنوان بختی تاریخی، همچنین برای دین اسلام می نگریستیم که در صورت کامیابی، نمونه ای برای ملت های دربند دیگر و بویژه کشورهای اسلامی می شد تا به آن سو بیایند و ریشه های سامانه ی بهره کشی و اهریمنی سرمایه داری را دست در دست دیگر نیروهای پیشرو، درآورند و جامعه ای آدموار بر پایه ی عدالت اجتماعی استوار کنند.

رهبر جمهوری اسلامی، گویا چندی پیش گفته بود:
کسانی که به خارج از کشور پناه برده اند، برای پول و رفاه بیش تر بوده است (نقل به مضمون).

آیا چنین گفته ای درباره ی همه صدق می کند؟ یا بیش تر درباره ی اسلام پناهان و اسلام پیشگان دزدی صدق می کند که پول و پله ای به جیب زده و راهی ینگه دنیا می شوند؟! آیا گفته ی وی نعل وارونه زدن نیست؟! او که بهتر از هرکسی می داند، بسیاری از نیروهای چپ و بویژه اعضای حزب توده ایران که در دوره ی شاه به دلیل های سیاسی و تامین امنیت جانی ناچار به ترک کشور شده و برخی سالها در کشورهای اروپایی یا آمریکایی ساکن بوده، خانه و زندگی و کاری خوب نیز داشتند با آغاز انقلاب همه چیز را ول کردند و برای خدمت و پیشبرد انقلاب به سود مردم رنجدیده به میهن شان بازگشتند! و از این ها گذشته، مگر هیچ آدمی تنها به خاطر آب و نان بیشتر و بهتر، خانه و کاشانه ی خود را به این آسانی ول می کند و می رود؟ این دروغی بزرگ است که آن رهبر نادان بر زبان رانده. آدم ها هنگامی ناچار به کوچ می شوند که افزون بر همه ی دیگر دلیل ها، امید به آینده و چشم اندازی بهتر برای فرزندان خود را از دست داده باشند.

با آنچه گفته شد، می پندارم بخت تاریخی بلندی برای سرفرازی آنچه «اسلام انقلابی» نامیده می شد از دست رفت و اکنون کار به جایی رسیده است که همه را به جان یکدیگر انداخته اند؛ این، تنها یکی از پیامدهای ناگوار خودی و ناخودی کردن آدم ها بر پایه ی باورشان است!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۷ دی ماه ۱۳۹۲
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!