«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ بهمن ۱۱, جمعه

ریش ار نه زشت بودی، اندر بهشت بودی!


یكی را از انبیاء بنی اسرائیل پرسیدند كه چرا ریش روستاییان بزرگ است و از آنِ مغولان كم و از آنِ ختائیان كمتر.

گفت:
چون آیه «ان لعنتی الی یوم الدین» [هر آینه لعنت من بر تو باد] در حق ابلیس نازل شد، فرمان آمد كه او را از بهشت بیرون كنند. ابلیس از حضرت، عزّت خواست كه یكبار دیگر گرد بهشت طواف كند؛ آنگاه بیرون رود. حاجتش روا شد.

ابلیس تفرج كنان به هر گوشه ای از بهشت می گذشت. ناگاه چشمش بر مشاهده آدمی آمد. اندیشید كه چون سبب لعنت من آدم شدی، هر بدی كه بدتر از آن روا نباشد اگر درباره او و فرزندان او بجای آرم روا باشد. همان بهتر كه طوق لعنت ریش در گردن ایشان تقلید كنم. پس آدم را از بهشت بیرون آورد.

چون فرزندان آدم غلبه شدند، ابلیس خود را به صورت یكی از مشایخ فرا نمود و گفت از بهشت می آیم و آن طوق یعنی ریش را بنمود كه این نعمت از بهشت است و برای شما آورده ام. روستاییان با حرص و آز آنقدر كه از آن نعمت لایق رنج ایشان بود، بربودند. مغولان كه بعد از آن برسیدند، نصیب ایشان زیاد از آن دو تاره نشد كه دارند. چون آوازه به ختائیان رسید، روی به خدمت شیخ نهادند و نعمت را به غارت رفته دیدند، فریاد برآوردند كه ای شیخ ما را هم از این نمد كلاهی. چندان زَنَخ زدند كه مردك چاره ای جز آن ندانست كه دو تاره مو از كون خود بركند و بر زَنَخ۱ ایشان چسبانید.

حقیقت این واقعه بر روی روزگار از هر چیز لایح۲ تر است؛ ظریفان از اینجا گفته اند :
ریش ار نه زشت بودی اندر بهشت بودی
مور و ملخ بخوردی گر زانكه كشت بودی

... و نیز بگفته اند :
آدم به بهشت بود تا اَمرَد۳ بود
چون ریش برآورد برونش كردند

برگرفته از کتابچه ی «ریش نامه»، عُبید زاکانی (با اندک ویرایش اینجانب در نشانه گذاری ها: ب. الف. بزرگمهر)

پانوشت:

۱ ـ «زَنَخ» و «زَنَخدان» به آرش «چانه» است و «زَنَخ زدن» نیز به همان آرش «چانه زدن» است.   ب. الف. بزرگمهر

۲ ـ «لایح» به آرشِ «آشکار»

۳ ـ واژه ی «اَمرَد» در اینجا به آرش «بی ریش» است!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!