«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ بهمن ۲, چهارشنبه

دانش در زنجیرِ کلیسای سده های میانی اروپا


مردم در سده های میانه از دانش بهره ی کمی داشتند و دانش های سده ی میانی توانایی پژوهش، واکاوی و ترازبندی جُستارها، چالش ها و پدیده های پیچیده را نداشتند. کشیش ها، مراقب بودند که اندیشه ها و دستاوردهای دانش و دانشمندان با آموزش های کلیسا ناهماهنگی و ناهمتایی نداشته باشد. کلیسا مدعی بود که چون اراده ی خداوند بر هر رویداد و پدیده فرمانرواست، پی بردن به رمز و راز رویدادها و پدیده ها از توان آدمی بیرون است. بدین سبب بود که دانشمندان سده های میانی به پژوهش در نشانه ها و پدیده های طبیعت نمی پرداختند. آن ها یافتن پاسخ های آماده ی همه ی پرسش ها را از صفخات رنگ باخته و چروک خورده ی کتاب های کهنه ممکن می دانستند و چشم می داشتند. 

دانشی که دستاورد سده ها کوشش آدمیان دوران باستان بود، در این دوره جای خود را به پاره ای چرندیات سست و پادرهوا داد. کلیسا، گِردی زمین را نمی پذیرفت و این پندار را در اندیشه ها می پروراند که زمین چون صفحه ای صاف، گسترده است و آسمان بر بالای آن چون سرپوشی است که خورشید و ماه و ستارگان بر رویه ی (سطح) آن می سُرند.

اروپایی ها سده های پی در پی بود که از سرزمین های دیگر هیچگونه آگاهی نداشتند و از این رو درباره ی سرزمین های دوردست، افسانه های شگفتی بر سر زبان ها افتاده بود؛ به عنوان نمونه، می گفتند سرزمین هایی هست که ساکنین آن ها کوتوله هایی هستند به بزرگی مشت آدمی و پاهای شان بسان اسب سم دارد [چیزی بسان جِن در افسانه های دینی و مذهبی تازیان بیابانگرد!] و پرندگان بجای آنکه از تخم درآیند از میوه ی درختان پدید می آیند.

دانش های دروغینی چون «پیشگویی سرنوشت» (طالع بینی) و کیمیاگری در سده های میانی روا و گَرمی داشت*. ستاره شناسان ادعا می کردند که از اوضاع ستاره ها، پیش بینی و پیشگویی پدیده های گوناگون شدنی است. پادشاهان و فرماندهان نظامی، جهانگردان و رهسپاران**، پیش از آنکه به اردوکشی دست یازیده یا راهیِ سفر (سِپر یا سَپر) شوند از ستاره شناسان، «استخاره» و چاره اندیشی می خواستند. کیمیاگران برای بازشناخت (کشف) ماده ی رازآلود «اکسیر اعظم» که همه ی فلزات را به زر دگردیسه نماید، زندگی خود را تباه می کردند.

از آنجایی که کلیسا از بی اعتبار شدن ادعاهای پادرهوا و آشکار شدن نیرنگ بازی هایش بیمناک بود از پیشتازی روشنگرانه ی دانش جلو می گرفت!

یا این همه، پیشرفت های اقتصادی، فرگشت شناخت علمی را جدا از گستره ی آموزش های کلیسایی پدید آورد و آفرید. با گذشت زمان، دهگانان زمین های خود را بهتر کشت و ورز می کردند و به بررسی و پژوهش جانوران و گیاهان می پرداختند. پیشه وران در کارگاه های کوچک خود، درباره ی ویژگی های فلزات و سنگ ها می پژوهیدند و رنگ های گوناگون و شیشه می ساختند.

برخی از دانشوران با دلاوری که شیفته ی آروین (تجربه) ها و آزمون های زحمتکشان شده بودند، در برابر آموزش های ساختگی و دور از واقعیت کلیسا، زبان به ستیزه و پرخاش گشودند. از میان اینگونه دانشی مردان، «راجر بیکن» («Rojer Bacon») را می توان نام برد که در سده ی سیزدهم ترسایی در انگلستان می زیست. «بیکن» در انتقاد از دانشمندنمایان کلیسایی نوشته است:
«در کتاب های کهنه چنین نوشته شده است که الماس را جز با خونِ بُز نمی توان تکه تکه نمود. من، تکه الماسی را در خون بُز انداختم و هیج نشانه ای بر آن ندیدم؛ ولی بریدن و تراش دادن الماس، شیوه ی ویژه ای دارد که هر زرگری با آن آشناست»

«راجر بیکن» می گفت که آماج دانش، پژوهش در طبیعت و درآوردن آن به خدمت آدمی است. او با عقربه ی آهنربایی و ذره بین های گوناگون، آزمایش هایی انجام می داد. وی نوآوری دوربین های ستاره شناسی (تلسکوپ) و «میکروسکوپ» را پیش بینی کرده بود.

کشیش های خشک مغز به آزار این دانشمند پیشرو پرداختند. نوشته های «بیکن» از سوی آن ها گمراه گر شمرده شد و خود وی به بیست سال زندان محکوم گردید و هنگامی که آزادش کردند، پیر و فرتوت شده بود.

رویش و بازارگرمی بازرگانی، دامنه ی دانش های جغرافیایی اروپاییان را گسترش بخشید. نخستین آگاهی های درست از سرزمین های خاور آسیا از سوی بازرگانان «ونیز» و مارکوپولوی جهانگرد در اروپا منتشر شد. مارکوپولو، کم و بیش ۲۵ سال دور از زادگاه خود به سر برد و سال ها در چین زیست. وی درباره ی شیوه ی زندگی و رسم ها و سنت های چینی ها کاوش ها و پژوهش های دامنه داری نمود  و پس از بازگشت به ایتالیا، سفرنامه ی پرآوازه ی خود را که دربرگیرنده ی جُستارهای چشمگیری درباره ی سرزمین ها و خلق های آسیا بود، انتشار داد ...

گواهی

برگرفته هایی از یک کتاب که از سوی یکی از "دانشمندان" سده های میانی نوشته شده است:
اگر خواهی که بر همه ی دشمنانت چیره شوی، سنگ سخت و درخشانی که آدامانت (الماس) نامیده می شود، پیش خودت داشته باش. این سنگ تا هنگامی که در خون بُز خیسانده نشود، نمی شکند. اگر آن را در سوی چپ بدنت نگه داری، ترا در برابر دشمنان و بیماری ها و ددان و آدم های پلید و در نبرد و ستیزه و جدال یاری خواهد کرد.

اگر خواهی عقل و هوشت فزونی یابد و از پیامدهای کودنی و نادانی برکنار باشی و در امان بمانی، سنگی را که «کریسولیت» (زبرجد سبز یا یاقوت) سبز است و رنگ سبز روشنی دارد در کالبدی زرین بگیر و آن را همیشه با خود داشته باش. این سنگ کندذهنی را همیشه در هستی ات از میان خواهد برد و باهوشی و تیزاندیشگی را به سراغت خواهد آورد.

بوف (جغد) پرنده ی پرآوازه ای است. در هستی این پرنده، ویژگی های شگرفی نهفته است. اگر شما قلب و پای راست این پرنده را روی آدم خوابیده ای بگذارید، هر آنچه را که از او سر زده، برای تان بازخواهد گفت و به همه ی پرسش های شما، پاسخ خواهد داد.

اگر کسی قلب سگی را در سوی چپ خود داشته باشد، همه ی سگ ها در برابر وی آرام خواهند گرفت.

برگرفته از کتاب «تاریخ سده های میانه»، آ. و. آگیبالووا و گ. م. دنسکوی، برگردان رحیم رییس نیا، چاپ دوم، سال ۱۳۵۷، انتشارات پیام (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ افزوده ی درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)


* گَرمی و گَرمی داشتن را می توان بجای «رواج» و «رواج داشتن» بکار برد. واژه ی «رواج» نیز به گمان نیرومند از واژه ی پارسی «روا» و «روایی» گرفته شده و با چیرگی تازیان در ایران «ج» به آن افزوده شده است.   ب. الف. بزرگمهر

** واژه ی زیبای پارسی «رهسپار» را می توان بخوبی جایگزین واژه ی از ریشه پارسی و تازی شده ی «مسافر» نشاند و بکار برد.  ب. الف. بزرگمهر 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!