«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ دی ۱, یکشنبه

شوخی های فیلسوفانه به شیوه ی یونان باستان!


فیلسوف به شوخی نوشته است:
«می دونستید همه ما انسان ها در نهایت تبدیل به یک نقطه میشیم؟
فیزیکدانا میگن جهان داره منقبض و تبدیل به همون نقطه اولیه انفجار بزرگ میشه.
اونجا همه مون همدیگه رو بغل می کنیم.
کی می دونه؟ شاید دوباره یه انفجار بزرگ منو از تو جدا کنه! مثل همیشه...»
از «گوگل پلاس»

برایش می نویسم:
تو قرار بود فیلسوف باشی. یک چشمت اگر به آسمان هاست، چشم دیگه ات روی زمین باشه که پات و توی چاله چوله نذاری؛ معنی اش هم اینه که یک پات دستکم روی زمین باشه. کی گفت پات رو توی کفش فیزیکدان ها بکنی؟ کی گفت جهان در حال انقباضه؟ سپهری که تاکنون می شناسیم و معنایش هم این نیست که همه ی جهانه، هنوز به شدت در حال گسترشه (انبساط) و بر شدتش هم برخلاف پندار برخی فیزیکدان ها افزوده شده و بازهم خواهد شد. «بیگ بنگ» هم که نخستین بار دانشمندان شوروی آن را کشف کردند، معنایش این نیست که گویا همه ی گیتی همین نقطه بوده و سپس خدای توانا جهان را گسترش داده. این حرف ها رو فیزیکدان های ایده آلیست پخش می کنند. پایه و بنیادی هم نداره. این یک بخشی از جهانه! از دید خود من که تا اندازه ای اجازه دارم پام رو تو کفش هر کسی بکنم (!)، گیتی مانند یک پیازه؛ توی هر لایه اش سپهری به آن بزرگی است که برای ما جانوران دوپا بی نهایت بشمار میاد؛ همونطور که به عنوان نمونه فاصله زمین تا ماه برای مورچه بینهایت هستش. تئوری انبساطی ـ انقباضی جهان هم در حد یک فرضیه است؛ نه بیش تر و اگر همه ی چیستان هایش هم حل بشه، بازهم معنایش این نیست که قابل تعمیم برای همه ی سپهر (سایر لایه های پیاز) هستش. وقتی که دانشمندان ضد ماده را پیدا کردند و برخی از آن ها را برای کسر کوچکی از ثانیه توی آزمایشگاه فرآوری کردند، بی درنگ معناش این هم هست که می تونه جهان هایی واژگون جهان ما هم هستی داشته باشه (الکترون مثبت و پروتون منفی و ...). تو بجای این فکرای هوایی مانند فیلسوف های یونان باستان، برو جهانت رو منقبض کن! چکار داری جهان چه بلایی به سرش میاد؟ به سن تو که قد نمیده ... هیچ می دونی، ارمنیه اون زبانزد کهن  رو به چه شکلی درآورده؟ یک مسلمان ناجنسی سر بیچاره کلاه گذاشته بود و پولش رو بالا کشیده بود؛ شکایت می کرد و می گفت:
... حالا باقالی بیار و خر و بغلش کن! (با همان گویش ارمنی باید بگیش تا بامزه تر بشه! البته این جوک ضدارمنی هم نیست ها. من دوستای ارمنی داشتم؛ براشون تعریف کردم، کلی خندیدند. خیلی هم دوستشون دارم.)
حالا تو هم آخرش، ناچار می شی عوض اون که داری واسش می میری، خر را بغل کنی! یادت باشه، بهت گفتم داداش جون!

ب. الف. بزرگمهر    یکم دی ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!