«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ آذر ۲۶, سه‌شنبه

راز و نیازهای دختری جوان با خدا!

دزدان اسلام پیشه، چنین اوضاعی برای جوان ها آفریده اند: نیم گامی تا بیماری روانی!  

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻫﺴﺖ ﺧﺪﺍ؟

ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺻﺪﺍﯼ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺷﻨﯿﺪﻡ، ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﻨﻢ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﻡ ...

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻫﺴﺖ ﺧﺪﺍ؟

ﺍﺯ ﺑﭽﮕﯽ ﺗﺎ ﺍﻻﻥ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﭘﺎﺷﺪﻡ ﯾﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ «ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭ! ﺧﺪﺍﺑﺰﺭﮔﻪ»

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻫﺴﺖ ﺧﺪﺍ؟

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻫﺴﺖ، ﻫﺮﺭﻭﺯ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﻣﯿﮑﻨﻢ؟

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻫﺴﺖ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ؟

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻫﺴﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﭼﺸﺎﻡ ﺑﺎﺭﻭﻧﯿﻪ؟

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻫﺴﺖ ﺑﺎ ﻟﮕﺪ ﺩﻟﻤﻮ ﻣﯿﺸﮑﻮﻧﻦ؟

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻫﺴﺖ ﻧﻔﺲ ﮐﻢ آﻭﺭﺩﻡ؟

ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻧﻔﺲ می خوام ...

ﺧﻮﺷﯽ می خوام ...

ﺯﻧﺪﮔﯽ می خوام ...

ﺧﺪﺍﯾﺎ ... ﯾﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ...

ﻫﻤﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺗﻠﺨﻤﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯﻡ ﺑﮕﯿﺮ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﻡ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﭘﺲ ﺑﺪﻩ!

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور بویژه در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب؛ عنوان و زیرعنوان از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!