«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ دی ۸, یکشنبه

مرگ نه برای همسایه خوب است؛ نه برای خودمان!


نامش را «پارسا فارسی» نهاده است؛ ولی به سود رژیم جمهوری اسلامی، چیزهایی احساساتی و برانگیزاننده شیعیان بلغور می کند و می نویسد. نمونه هایی چون وی چندتایی در این شبکه ی مجازی تاکنون به چشمم خورده است و هرکدام «منش»ی جداگانه و ساخته و پرداخته برای خود دارند. یکی دو تای آن ها را حدس می زنم از خودفروختگانی در برون ایران هستند که چون آن مزدور توده ای نما و گرداننده ی «راه توده ـ پیک نت»، صورتکی چپ نما با گرایش های لیبرالی و سخت هواخواه «آخوند ریش حنایی» و اصلاحات آمریکایی ـ آنگلیسی وی بر چهره زده اند.

این یکی، کارش تا اندازه ای آسان تر است؛ مانند آن ها که نام هایی چون «ایرانی» و «آریایی» بر خود نهاده اند، نیازمند آسمان ریسمان بافتن نیست؛ چیزهایی احساساتی می نویسد و دل مسلمین و آدم های دیگر را به درد می آورد. این بار، تصویری چندش آور از سرهای بریده با برنام (عنوان): «بازی فوتبال با سرهای بریده شیعیان در سوریه» درج کرده و می نویسد:
«اگر هنوز می پنداری ماجرای کوچه بنی هاشم دروغ است،
اگر می پنداری شیعه در رویداد دشت پر بلای کرب و بلا گزافه می گوید،
اگر می پنداری قنفذ وحشی و ارباب گجسته اش آنقدرها هم بد نبوده اند که میگویند،
اگر بر این رای هستی که سال ۶۱ کوچی دیگر گذشته و نسل معاویه و یزید دیگر هستی ندارد،
این حرامزاده های حرام لقمه را ببین که چگونه رسالت تبار گجسته شان را بر دوش میکشند.

آقا مرتضی می گفت: بر هر کس که ادعای شیعه بودن دارد او را به ناچار از گذرگاه کربلا و عاشورا عبور می‌دهند؛ همه ما نیز کربلایی داریم که به ناچار‌ از این مسیر عبور داده خواهیم شد ...»

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر

با خود می اندیشم:
چه دردناک و غم انگیز! چه سوزناک نوشته است؟! انگار تاریخ تنها همین رویداد به گفته ی وی «کرب و بلا» بوده است و بس! آیا ندیده است که در زندان ها و شکنجه گاه های جمهوری اسلامی، چه بلایی به سر نوجوانان و جوانان و دانشمندان و اندیشمندان و قهرمانان زندان های دوره ی شاه گوربگور شده، آورده بودند؟!

می نویسم:
می بینید تا چه اندازه ددمنشانه است؟! خوب! کمی به عقب بازگردید؛ به سال های ۶۱ تا ۶۷ و بویژه در این سال، حاکمیت تبهکار جمهوری اسلامی بدتر از این کارها را با زندانیان سیاسی و حتا برخی نوجوانانی که از روی ناآگاهی دنبال آن به اصطلاح رهبر عقیدتی راه افتاده بودند به انجام رساند و برخی دانشمندان و قهرمانان سیاسی ایران که پیش تر نیز گاه بیش از دو دهه شکنجه و زندان رژیم شاه را کشیده بودند، شکنجه نمود و سرانجام به دار آویخت!

می بینید؟! مرگ نه برای همسایه خوب است؛ نه برای خودمان! تنها برای رژیم سر تا پا آلوده و خائن به منافع ملی ایران و رژیم هایی همانند خوب است که باید زنده یا مرده به گور رهسپارشان کنیم.

ب. الف. بزرگمهر    هشتم دی ماه ۱۳۹۲


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!