«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ آذر ۵, سه‌شنبه

نقش و وظایف کارگر پیشرو


هنگامی که واژه ی کارگر پیشرو را به زبان می آوریم، دوستان کارگر از ما می پرسند: کارگر پیشرو چگونه انسانی است؟

ما که سال هاست از یک گسست میان نسلی رنج می بریم، شاید به سختی بتوانیم سیمای یک کارگر پیشرو را به پندار آوریم. در دوره های ۱۲۸۵ تا ۱۳۲۰، از ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ و از ۱۳۳۲ تا  ۱۳۵۷ به دلیل روندی که در اجتماع هستی داشت، هر نسل کارگری از نسل کهن تر، تجربه ها و رموز رزم کارگری و از همه مهم تر آرمان گرایی را فرا می گرفت. فداکاری های آنان را می دید و سرمشق خود قرار می داد. کوشش کارگران جوان برای همتا شدن همچون گذشتگان برای آنان افتخاری وصف ناپذیر بود. در سالهای ۱۲۸۵ به بعد و پیدایش نخستین اتحادیه های کارگری، کارگران پیشروُیی همچون محمد پروانه، نخستین بنیانگزار «اتحادیه کارگران چاپ» و سید محمد دهگان رهبر ارجمند زحمتکشان و مدیر «اتحادیه مرکزی کارگران ایران»، رفتار و کردار کسانی چون حیدرخان عمو اوغلی، ستارخان و علی مسیو را سرمشق خود قرار داده بودند. تهور، شجاعت و فداکاری در راه آرمان طبقه کارگر، امری عادی و از اصول خدشه ناپذیر آنان بود. برای مهدی کی مرام، دبیر «سندیکای کارگران کفاش»، ابراهیم محضری، کارگر و رئیس «شورای کارگران کارخانه ذوب مس تهران»، شکر الله مانی، کارگر نساج و رهبر «اتحادیه کارگران نساج»، ابوالفضل فرهی، رهبر «اتحادیه قالی بافان مشهد»، فعالیت کردن در میان کارگران و دریافت شرایط زندگی و خواسته های آنان و در یک کلام زندگی با کارگران، جزو اصول پذیرفته شده بود و یک سندیکالیست بدون این ویژگی ها نمی توانست در شرایط رضاخانی راه را  از چاه بازشناسد. در میان سالهای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ دیگر دربدری، شکنجه و زندان نیز جزو سرشت کارگر پیشرو و کنشگران ساختارهای کارگری شده بود. رمضان کاوه، مسوول «اتحادیه کارگران نفت» در اهواز از سوی مصباح فاطمی، استاندار خوزستان و «شیخ تریاک» که برای شرکت انگلیسی نفت مزدوری می کردند، ربوده شده و پس از شکنجه های بسیار به شهادت رسید. برای علی امید، رهبر «کارگران نفت جنوب» نیز روشن شده بود که تنها آموزش، آموزش و آموزش است که باید آن را سرلوحه کار قرار داد. آموزش نه در کلاس های شسته و روفته که در میان کارگران! آن ها در خانه نمی نشستند تا طبقه کارگر به دنبال شان بیایند. آن ها به میان کارگران رفته، بذر آگاهی، ساختارپذیری و پیکار را می پاشیدند. رضا روستا، رهبر «شورای متحده مرکزی کارگران و زحمتکشان ایران» می دانست نقش کارگر پیشرو در آگاه بودن و آگاهی پراکندن است. او آموخته بود که طبقه کارگر بگونه ای سرشتی، ضد سرمایه است؛ اما نقش او در راهنمایی درست، آموزش پیکار و جلب اعتماد طبقه کارگر، شرط بایسته برای پیکار پیش روی طبقه کارگر است. با آن ها نان می خورد؛ کار می کرد و به زندان می رفت؛ زیر تازیانه، همچون برادران کارگرش فریاد  می کشید تا طبقه کارگر به امید قهرمان نماند و بداند که قهرمان خود اوست. پیوستن به رود خروشان طبقه کارگر جهانی بدو آموخت که دشواری های کارگران در جهان یکی است. طبقه کارگر در پیکار برای دستیابی به حقوق انسانی خود به جز زنجیری که سرمایه داری به دستانش زده است، چیزی را از دست نخواهد داد. تا پیش از کودتای ۲۸ امرداد ماه ۱۳۹۲، حسین سمنانی ها، جعفری ها، طبرسی ها و سمرقندی ها آموختند  که اخراج از کار، گرسنگی، بی سرپرست ماندن خانواده و دربدری جزیی از زندگی و کوشش کارگران پیشرو است و همچنان بر این باور بودند که سندیکاهای کارگری در روزهای سخت، پشتیبان مالی، روحی و اخلاقی خانوادهایشان است که در غیاب آنان، دوستان سندیکایی به یاری فرزندانشان خواهند شتافت؛ «شورای متحده مرکزی کارگران و زحمتکشان ایران» به طبقه کارگر آموخت در هر چالشی که در جامعه به میان آمده، می توانند اظهارنظر و دخالت کنند. «شورای متحده» آموخت که سندیکا برای به قدرت رسیدن، نمی کوشد که این وظیفه ی ساختاری دیگر است. «شورای متحده» به آنان آموخت که همه ی ثروت جامعه به دستان پرکوشش و زمخت شما فرآورده می شود. بدون شما، طلا در معدن ها جز سنگی بیش نیست. بعد از کودتای ۲۸ امرداد ، سمنانی، کارگر کفاش و عضو هیات مدیره «سندیکای کارگران کفاش»، جعفری، کارگر خیاط و دبیر «سندیکای کارگران خیاط»، طبرسی، کارگر بافنده و دبیر «سندیکای کارگران بافنده سوزنی»، سمرقندی، کارگر  مکانیک پمپ های انژکتوری و عضو  هیأت مدیره «سندیکای کارگران فلزکار و مکانیک» به جوانان جویای سندیکا آموزش دادند که آموزش، سازمان یابی، یگانگی و از خود گذشتن، می توانند جنگ ابزار کارگر پیشرو برای سازماندهی سندیکای مستقل و رزمنده باشد. با کوشش بی امان و فداکاری کارگران پیشرو  است که مجمع عمومی سندیکا انباشته از کارگران می شود. با شکیبایی می توان کارگران تک افتاده را به سیلی خروشان دگرگون نمود و دستاوردهای پدران کارگرمان را پربارتر کرد و این سرمشقی شد برای جواد مهران گهر، مسوول تبلیغات «سندیکای کارگران کفاش»، نصیری، دبیر «سندیکای کارگران فلزکار مکانیک»، خرم، دبیر «سندیکای کارگران نانوا» که از بیکارشدن نترسند و «بیمه تأمین اجتماعی» را برای کارگران کفاش و فلزکار مکانیک و نانوا بدست آورند. سرهنگ مولوی، مسوول کارگری «ساواک» آنان را مورد تهدید و توهین قرار می داد و کارفرمایان صنف با ابزار بیکارکردن، کوشش در به زانو درآوردن این کارگران پیشرو می نمودند؛ ولی، آن ها در عزم خود استوارتر می شدند تا آنجا که در روز نبرد نهایی ۲۲ بهمن ماه ۵۷ برای نابودی رژیم کارگرستیز  محمدرضاشاهی، محمد جانجانیان، عضو هیأت مدیره «سندیکای کارگران بافنده سوزنی» و ناصر گارسچی از اعضای هیأت مدیره «سندیکای کارگران فلزکار و مکانیک» حتا از جانفشانی نیز نترسیدند.

شوربختانه، پس از از کار انداختن سندیکاها در سال ۱۳۶۲ و بازخریدهای بی امان در دوره ی سال های ۶۵ تا ۷۰ و تهی کردن کارخانه ها از کارگران آزموده و سپس در دهه ی هفتاد با رواج قراردادهای موقت، کارگران جوان نه تنها از تجربه پیکارجویانه ی کارگران قدیمی محروم شدند که تیغ بیرون راندن چون هیولایی آنان را تهدید به گرسنگی و بیکاری می کند. کارگران جوان در پی یافتن چاره کار، کمتر با کارگران گرانمایه و فداکار قدیمی روبرو می شوند. امروزه، غم نان، ترس از بیکارشدن و روبرو شدن با عوامل ضد تشکیلاتی و آرزوی روزهای گشایش فضای اجتماعی و ترس از ستاره دارشدن فرزندان و اینکه قرار نیست گره همه چالش های کارگری را امروز گشود، بسیاری از کنشگران به اصطلاح کارگری را روانه گوشه خانه کرده است. «اشرافیت کارگری»، راه تماس با طبقه کارگر را تنها از «اینترنت»، راه چاره میداند و آموزش را تنها در فضای مجازی برای خود کنشگری پهلوانانه می داند. اکنون، این رفتارها چگونه سرمشقی خواهدشد برای کارگران کوشنده ای که در پی راهی برای گشودن گره دشواری های خود هستند، نمی دانیم؟!

وظیفه کارگر پیشرو، آگاه شدن و پراکندن بذر آگاهی در میان طبقه کارگر است. هرجا طبقه کارگر است، کارگران پیشرو به میان شان خواهند رفت. با شکیبایی آموزش خواهند داد، یاد می دهند و یاد می گیرند. هنوز در زمان اینترنت، بهترین آموزش و دریافت خواسته های طبقه کارگر و جلب اعتماد آنان، روبرو شدن و هم نفس شدن با طبقه کارگر است. کارگر پیشرو می داندکه بیکار خواهد شد؛  دربدری خواهد کشید؛ کارش به زندان خواهد افتاد؛ ولی فداکاری در راه آرمانش را از همه این رنج ها والاتر می داند و عشق به طبقه کارگر را والاترین لذت.

مازیار گیلانی نژاد

برگرفته از «اشتراک»:

این نوشتار ارزنده از سوی اینجانب، پارسی نویسی و ویرایش شده است.    ب. الف. بزرگمهر


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!