«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ آذر ۶, چهارشنبه

نمونه ای تاریخی از نقش دین در نبرد طبقاتی!

طبقات بهره کش و همسو در منافع طبقاتی، یکدیگر را می یابند!

بیش تر دهگانان در قلمرو  «فرانک ها»۱ در پایان سده ی هشتم ترسایی به ناچار «سرف»۲ شده و بخش بزرگی از زمین ها از آنِ زمینداران بزرگ شده بود. با اینهمه، اشرافیت که به افزایش زمین های خود دلبستگی داشت، نیازمند «سرف» های بیش تری نیز بود. «شارلمانی»، پادشاه «فرانک ها» برای خشنودی آن ها در دستیابی به آماج های خود، جنگ های بسیاری به راه انداخت. «شارلمانی» از ۷۶۸ تا ۸۱۴ ترسایی، پادشاهی کرد. «فرانک ها» در دوران فرمانروایی وی در بیش از ۵۰ نوبت به کشورهای همسایه ی خود اردوکشی نمودند که هشت بار آن برای دستیابی به زمین های میان رودهای راین (Rhine) و الب (Elbe) انجام پذیرفت؛ جایی که تبارهای «ساکسون» زندگی می کردند. «ساکسون» با آنکه در میان شان، اشرافیت توانگر نیز جوانه زده بود، بگونه ای عمده اعضای «جماعت آزاد» (دهگانان آزاد) بودند و هربار ، پس از بازگشت قشون «فرانک» ها، سر به شورش برداشته و دژهای برپاشده از سوی «فرانک» ها را به آتش کشیده و با خاک یکسان می کردند.

«شارلمانی» برای به بندکشیدن و به فرمانبرداری واداشتن «ساکسون»ها از کلیسای ترسایی که کشیش ها و راهبان ترسایی بسیاری به آن سرزمین می فرستاد، سود فراوان برد و با دادن تکه های بزرگی از زمین و «سرف» به اشراف «ساکسون» سرانجام توانست بر آن ها که بیش از ۳۰ سال دلاورانه برای آزادی خود جنگیده بودند، چیره شود. اشراف خائن به «شارلمانی» کمک کردند تا «ساکسون» های آزاد را به بندگی و بردگی دهگان وابسته به زمین دگردیسه نمایند.

فرمانروایان و اشراف، زمین ها و «سرف» هایی نیز به اسقف ها و دِیرها می بخشیدند. راهب بزرگ، بسیاری موردها از دهگانان آزادی که زمینی بسنده نداشتند، می خواست که زمین بایری را که از آنِ دیر بود، شخم کرده و بکارند. سپس، دهگانی که چنین تکه زمین افزوده ای دریافت داشته بود، «سرف» دیری که زمینش را آباد کرده بود، می شد. در سده های ششم تا هشتم ترسایی، اشراف فرانک و کلییا با به چنگ آوردن زمین های دهگانان، زمین های خود را با شتاب افزایش و گسترش دادند و شمار بسیاری از دهگانان آزاد یه شکل های گوناگون،«سرف» شدند. امپراتوری «فرانک» در پایان سده ی هشتم ترساییٍ، گستره ی بزرگ و چشمگیری در اروپا یافته بود.

آنچه در پی می آید، نمونه ای از گواهی (سند) تاریخی است که دهگانان آزاد رانده شده از زمین های خود یا زمین از چنگ داده، بیچیز و تنگدست شده به هنگام «سرف» شدن خود امضاء می کردند:
«بر همه کس آشکار است که من بی اندازه، تنگدست و دردمندم. نه جایی برای خفتن و نه جامه ای برای پوشیدن دارم. جنابعالی از پذیرش درخواست من سر باز نزدید و این اندازه پول (مبلغ آن نوشته می شد) در اختیار من نهادید؛ ولی من چیزی ندارم که در برابر آن به شما بپردازم. بدین سبب از شما خواهش می کنم، بردگی شخصیت آزاد مرا تایید فرمایید. زین پس، شما حق دارید که مرا بفروشید، جابجا کنید یا تنبیه نمایید.»

برگرفته از کتاب «تاریخ سده های میانه»، «ا. و. آگیبالووا»، «گ. م. دنسکوی»، برگردان رحیم رییس نیا، چاپ دوم، انتشارات پیام، ۱۳۵۷ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور و نیز آرایشی تازه در بسیاری جاها از اینجانب؛ عنوان و زیرعنوان نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

پانوشت:

۱ ـ فرانک ها (Franks) بخشی از یکی از تبارهای ژرمن هستند که در دوره ی نخستین گسترش کیش ترسایی در پهنه ی میانی و پایینی رودخانه راین (Rhine) می زیسته و در تاریخ به عنوان جنگجویان و راهزنان دریایی ژرمن آوازه یافته اند. فرانک ها سرزمین گُل را به چنگ آوردند و پیرامون سال ۵۰۰ ترسایی، امپراتوری پهناوری را بنیاد نهادند که در سده ی نهم ترسایی به بیش ترین نیروی خود دست یافت.

۲ ـ «سرف» (Serf) به دهگان وابسته به زمین در سامانه ی خاوندی (ارباب ـ رعیتی) اروپا و تا مدتی درازتر روسیه تزاری گفته می شود که در روندی تاریخی از «دهگان آزاد» به دهگانی که ناچار به کار در روی زمین های پیش تر از آنِ خود و اکنون از آنِ زمیندار بزرگ (ارباب یا فئودال) دگردیسه شده است. «سرف» ها در دوره ی درازمدتی، حتا اجازه ی ترک دهکده ی خود را نداشتند. فرزندان و نوادگان آن ها نیز «سرف» می شدند. در این روند تاریخی پر درد و رنج، دهگانان با از دست دادن زمین های شان، آزادی خود را نیز از دست دادند.


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!