«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ آبان ۲, پنجشنبه

اندوه

سروده ای از زنده یاد فروغ فرخ زاد با الهام از رودخانه ی کارون

کارون چو گیسوان پریشان دختری
بر شانه های لخت زمین تاب می خورد

خورشید رفته است و نفس های داغ شب
بر سینه های پر تپشِ آب می خورد

دور از نگاه خیره ی من، ساحل جنوب
افتاده مست عشق در آغوش نور ماه

شب با هزار چشم درخشان و پر ز خون
سر می کشد به بستر عشاق بی گناه

نیزارِ خفته، خامُش و یک مرغ ناشناس
هر دم ز عمق تیره ی آن ضجه می کشد

مهتاب می دود که ببیند در این میان
مرغک میان پنجه ی وحشت چه می کشد

بر آبهای ساحل شط ، سایه های نخل
می لرزد از نسیم هوس باز نیمه شب

آوای گنگ همهمه ی قورباغه ها
پیچیده در سکوت پر از راز نیمه شب

در جذبه ای که حاصل زیبایی نیمه شب است
رویای دور دست تو نزدیک می شود

بوی تو موج میزند آنجا، به روی آب
چشم تو می درخشد و تاریک می شود

بیچاره دل که با همه امید و اشتیاق
بشکست و شد به دست تو زندان عشق من

در شط خویش رفتی و رفتی از این دیار
ای شاخه ی شکسته ز توفان عشق من

 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!