«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ مهر ۲۸, یکشنبه

شوخی هایی لوس و بیمزه با بنمایه هایی از ریشخند کردن دیگران!


چیزی کم و بیش لوس و بیمزه که نام آن را حتا شوخی نیز نمی توان نهاد، نوشته است:
«خانم باكلاسی توی اتوبوس میگوزه، غضنفر پا میشه میگه: ببخشید من بودم ...
خانمه یواشكی دست میكنه توی جیبش یه «تراول» میده به غضنفر؛ غضنفر ازخوشحالی فریاد میزنه و میگه: این خانم تا تهران هرچی گوزید پای من»  از «گوگل پلاس»
 

با نادیده گرفتن لوس و بیمزه بودن آن، برایش نوشته ام:
«یک جای داستان چندان درست نیست! غضنفر از تهران حرکت کرده بود ...»

پاسخ می دهد:
«باید اصالت مصنف را حفظ کرد. من جوک را نساخته ام و فقط برای انبساط خاطر با تغییرات اندکی بازنوشت شد و از کجا به کجا مهم نیست. همه جای ایران سرای من است و غضنفر یک موجود فرضی در حد ملانصرالدین است»

به وی و دیگرانی که شمارشان چندان کم نیز نیست، پاسخ می دهم:
سلام آقای ... و دوستان دیگر!

من کاری ندارم که شما گفتی یا کس دیگری. به هر رو در داستان انگاره ی نادرستی (کم و بیش و کمرنگ با دید تهران مرکزگرایانه از دیدگاه فرهنگی نه اداری!) در میان نهاده شده که نظرم را گرفت؛ با این همه، آنچه نوشتم شوخی است و بیگمان می دانی که یک شوخی باید دستکم ۵۰ درصد حقیقت دربر داشته باشد که نام آن را شوخی بتوان گذاشت!

از این ها که بگذریم، سنجش «غضنفر» به عنوان شخصیتی ریشخندآمیز با ملانصرالدین که نام راستین وی «خواجه نصرالدین» است و ملاهای زمانه به خونش تشنه بودند، کاری بیهوده و از سرِ نادانی است.  خواجه نصرالدین که بیگمان یکی از نویسندگان و کوشندگان راه مردم در پشت این چهره ی خیالی بوده، گرچه شخصیتی تاریخی نیست، ولی به دلیل تیزهوشی اش در رو کردن دست بهره کشان و همدستان ملا و آخوندشان بسیار مورد علاقه ی خلق های خاورمیانه و آسیای میانه است و از ترکیه گرفته تا ترکمنستان و افغانستان و بخشی از هند و شاید چین وی را می شناسند.

ملاها و آخوندهای زمانه ی وی از سویی فرنام «مُلّا» به وی داده اند و از سوی دیگر داستان های ریشخندآمیزی به نام وی ساخته اند که این شخصیت محبوب توده های مردم در بسیاری کشورها را پایمال نمایند. دو کتاب که دربرگیرنده ی داستان های راستین خواجه نصرالدین است را نویسنده ای بسیار باقریحه به نام لئونید سالاویف نوشته است و من چندی پیش با بهره بری از dropbox آن ها را در گوگل پلاس نیز درج کردم. جستجو کنی، خواهی یافت شان:
ـ شهرآشوب
ـ شاهزاده ای که خر شد (خدیوزاده جادوشده)

در این دو کتاب که باید مواظب باشی جلد نخست آن را اول بخوانی (به نظرم: شهرآشوب) با شخصیت راستین خواجه نصرالدین بیش تر آشنا خواهی شد و طنز راستین را درمی یابی که با داستان ها و جوک های گاه به شدت بیمزه و ریشخندآمیز «غضنفر» و ... از بنیاد سنجیدنی نیست!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۲
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!