«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ شهریور ۳۰, شنبه

بودا، مارمولک خدا و نیچه!


فیلسوف کم و بیش سر به هوایی است که خوشبختانه هنوز در «چاه آب» فلسفه ی سترونی که بیش از پیش به پنداربافی می آمیزد، غرق نشده است و امیدوارم که راه را از چاه بازشناسد. تصویری از یکی از بیشمار تندیس های بودا با سمندری در بالای سرش درج کرده و از زبان فیلسوف نیمه دیوانه ی آلمانی، ستایش شده  از سوی فاشیست ها، نئونازی ها و دیگر نژادپرستان جهان، چنین آورده است:
«لحظاتی هستند که من نام آنرا مارمولک های الهی گذاشته ام.» از کتاب «آنک انسانِ» نیچه

برایش به شوخی می نویسم:
فیلسوف جان! حتما می دونی که اون یکی فیلسوف، یعنی همین آقا نیچه ی شما در سال های پایانی زندگی کاملا به بیماری جنون شدید دچار بود. گرچه من بعید نمی دونم که پیش از اون هم نیمه دیوانه ای بیش نبوده. این حرف را هم فکر کنم اون وقت ها زده باشه.

راستی! این پایینی چقدر شبیه این آقا استاد شما، الهی قمشه ای می مونه! حیف که خیلی سنگینه با اون شکم  فیلسوفانه اش؛ وگرنه جون می داد از اون جفت گوش های گنده اش بگیری، میخ کنی به دیوار!

حیف!

ب. الف. بزرگمهر    ۳۰ شهریور ماه ۱۳۹۲

پی نوشت:

چنین واکنش نشان می دهد:
«من از خوندن آثار نیچه دارم کم کم مطمئن میشم که این شخص یک عارف بوده. جنون هم که خصلت عارفه. اینکه میگی دیوانه ای بیش نبوده رو خودم هم میدونم. حتی اینجا به بچه های پلاس گفتم که نیچه یکم خُل میزنه ولی خب همین دیوانه ها همیشه مسیر تاریخ رو به سمت نو شدن تغییر دادند. ای بابا. دلیل این همه کینه به استاد قمشه ای رو نمی فهمم. از شما بعیده ها. شما خودت همیشه به من میگی ملاصدرا آدم بزرگیه و باید شناخته بشه. معیارت برای این حرف چیه؟ مطمئنم همون معیاریه که من برای علاقه ام به دکتر قمشه ای دارم»

پاسخم به وی:
«به ترتیب، الف. ب. ... برایت می نویسم:
الف. نوشته ی من آمیخته با شوخی است  و البته همانگونه که می دانی، یک شوخی درست (دانسته نمی نویسم: شوخی خوب! چون خوب و بدش را دیگران روشن می کنند!) بیگمان نیمی از حقیقت را باید دربر داشته باشد؛
ب. من کم ترین کینه ای به آقای الهی قمشه ای و مانند وی که  نان شرایط واماندگی فرهنگی گرانبار شده از سوی رژیم را می خورند، ندارم. رُک و پوست کنده، وی و بسیاری دیگر چون وی را آدم های کم دانش و سفسطه بازی می دانم که خواسته یا ناخواسته مردم و روشنفکران را می فریبند. می پندارم همان یکی دو نمونه ای که برخی گفته هایش را به نقد کشیده  و اشتباهاتش را نشان داده ام برای آدم های جویای دانش و تیزبین بسنده باشد که دستکم در آن باریک شوند (نمی گویم سخن مرا بپذیرند! هیچگاه از هیچکس، چنین انتظاری نداشته و ندارم)؛
پ. نه دیوانه ها و نه دانشمندان یا سرداران و پادشاهان، هیچکدام این ها نیستند و همه ی آن ها کوچک تر از آنند که بتوانند «تاریخ را به سمت نو شدن، تغییر» بدهند! کسی که چنین می اندیشد، دستکم دویست سال از دیدگاه علمی روز عقب تر است و شوربختانه در کشور ما چنین اوضاعی را پدید آورده اند.
«این هستی اجتماعی آدم هاست که شعور اجتماعی آن ها را تعیین می کند و نه برعکس» کارل مارکس
شخصیت ها تابعی از جریان تاریخی اند و به نوبه ی خود، هر اندازه که سرشناس باشند، در روند دگرگونی های تاریخی تاثیرات بسیار اندکی دارند. جریان تاریخی را در دوره ی بزرگی از تاریخ، نبرد طبقاتی توده های بزرگ آدمی پدید آورده است. در دوره ی «کمونیسم نخستین» که در آن ابزار تولید جامعه هنوز به اندازه ای پیشرفت نکرده بود که «ارزش افزوده» فراهم آید نیز بازهم جریان تاریخی را توده های مردم ساخته اند؛ نه ریش سپیدهای شان؛
ت. سنجیدن سرراست یا ناسرراست ملاصدرا که به هنگام خود غول بزرگ اندیشه در جهان بوده و بسیاری چیزهای نوآورانه و رابطه ها را بازشناخته و به همین دلیل از افتخارات بزرگ مردم ایران است با آقای الهی قمشه ای، سنجشی بسیار ناروا و نادرست و به گفته ی عرب: «قیاس مع الفارق» است. به همان اندازه که ملاصدرا در نوک پیکان دانش و فلسفه ی روزگار خود بوده، الهی قمشه ای و نمونه هایی چون وی از دانش و فلسفه ی روزگار خود دورند. سخنان وی را اگر از دیدگاه علمی تجزیه و تحلیل کنی، تا آنجایی که من در همین گوگل پلاس خوانده ام و در گذشته ای دورتر چند نوار کاست از وی گوش کرده ام، از دید من بیش تر یاوه گویی است؛
ث. من گونه ای از عرفان مثبت را که سرچشمه ی پندار و کردار نیک برای آدمی است و می تواند «انتزاع» را «تعمیم» دهد، می پذیرم و بسیاری از دانشمندان و هنرمندان آن را دارند؛ ولی آنجا که کار به حرف های هوایی می کشد (انتزاعی که نمی تواند تعمیم یابد و پایی در واقعیت های زمینی ندارد!) آن را عرفانی دروغین و گویندگان آن را دروغگویانی که گاه به مرز «شارلاتانیسم» کشیده می شوند، می دانم. در اینجا منظورم شخص ویژه ای نیست؛ و
ج. دلبستگی شما را نیز به آقای الهی قمشه ای درمی یابم و به گاو و گوسپند من نیز زیانی نمی رساند. از شما چه پنهان، من نیز به گوش های وی بسیار علاقمندم!
...»

ب. الف. بزرگمهر  ۳۰ شهریور ماه ۱۳۹۲
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!