«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ شهریور ۲۳, شنبه

دم خروس هایی که از زیر پوستین اسلام پناهان بیرون می زند!


کاری به نتیجه گیری های این جوان ندارم؛ بویژه هنگامی که آدمی چون احمدی نژاد چپ نما را در برابر آن یکی، چپ بپندارد. شاید همانگونه که اکنون صادقانه به اشتباه چندین سال پیش خود پی برده، چند سالی دیگر نیز به محدودیت دریافت خویش از مبارزه ی طبقاتی جاری در کشورمان پی ببرد و آن را بهبود بخشد. به هر رو، می پندارم که برخلاف آن فرماندار به گفته ی خود وی در یکی دیگر از نوشته هایش: ناپخته ای که همچنان ناپخته برجای مانده، وی هم از صداقتی بسنده و هم از توان اندیشگی خوب برخوردار است که بازهم بیش تر به ژرفای مسائل بنگرد، ماهیت آن ها را بهتر دریابد و خود را اسیر پدیده ها نکند که این در سطح لغزیدن است. به هر رو، در این نوشته پدیده ای چشم آشنا در ایران را خوب نشان داده است.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۳ شهریور ماه ۱۳۹۲

***

خیانت را تعبیر به وجدان نکنید!

حالا توضیح می دهم. انتخابات سال ۸۴ من دانشجو بودم و حسب شعارهای عدالتخواهانه و چپ احمدی نژاد، از او حمایت کردم. از آنهایی بودم که شدید حمایت می کردند (که البته خیلی زود فهمیدم اشتباه کرده ام). همان موقع بیشتر رفقای جامعه اسلامی دانشگاه ما طرفدار هاشمی بودند. از «حزب اسلامی کار» حکم داشتند و برای همه رفقای سیاسی حکم می زدند که اگر روزی هاشمی رئیس جمهور شد به دردشان بخورد. همان موقعی که برای ما دوقطبی عدالت/استثمار به عنوان تقابل احمدی نژاد و هاشمی جدی بود؛ خانم راستگو و همکارانش در حزب اسلامی کار، هاشمی را کاندیدا کرده بودند.

حالا هم خانم راستگو به عنوان یکی از سه نماینده «حزب اسلامی کار» وارد لیست ائتلاف «شورای هماهنگی نیروهای اصلاحات» شده و در انتخابات شورای شهر تهران رای آورده. اگر این لیست از او حمایت نمی کردT مثل برخی از اصلاحطلبان مشهوری که در لیست نبودند ـ مثل ابراهیم اصغرزاده، عضو اولین دوره شورای شهر تهران- رای نمی‌آورد. 

ائتلاف مذکور از قبل وعده شهردار شدن محسن هاشمی را داده است. برنامه اصلی آنها هم تغییر رئیس شورا و شهردار تهران است؛ اما درست در لحظه انجام این دو وعده اصلاح طلبان به مردمی که به آنها رای داده‌اند، خانم راستگو ـ همان طرفدار هاشمی و همان خانم اصلاح طلب ـ ابتدا در انتخاب رئیس جدید شورا، به چمران رای می دهد و سپس در انتخاب شهردار به قالیباف. بعد معلوم می شود برادر ایشان ـ محسن راستگو ـ با مجموعه شهرداری فعلی شراکت اقتصادی داشته. اما علیرغم این خلف وعده‌ها و این ابهامات مالی و آن سابقه درخشان ایشان در زمینه عدالت خواهی و اصولگرایی(!) به قهرمان اصول گرایان تبدیل می‌شود.

برای من نه قالیباف مهم است؛ نه محسن هاشمی. نه قالیباف را آنچنان خوب می بینم، نه محسن هاشمی را آنچنان بد. البته امیدوار بودم با تغییر مدیریت شهرداری، خون تازه ای در رگ‌های شهر جریان پیدا کند و از رکود مدیریت در آید. این تنها نکته ای بود که برایم اهمیت داشت. اما از این ناراحت هستم که یک عمل ماکیاولیستی توسط اصول گرایان به نحوی پوشش داده می‌شود که گویی یک حرکت اخلاقی و انقلابی بوده است. در منطق این دوستان، هدف وسیله را توجیه می‌کند. چون نتیجه به نفع آنهاست. پس خلف وعده، خیانت در رأی مردم و شبهات اقتصادی این خانواده همگی قابل اغماض است! این قبیل توجیهات که خیانت یک سیاستمدار را تعبیر به وجدان و استقلال رأی او کنند، نهایت وقاحت و بلاهت است (آنهم در شرایطی که خودشان حسین رضازاده و عباس جدیدی را به اتهام مشابه مورد حمله قرار داده‌اند).

این، تئوریزه کردن کثافات اخلاقی است. برای دوستان اصولگرا متاسفم که سرمست باده پیروزی قالیباف شده، متوجه ابعاد اخلاقی این ماجرا نیستند. کسی که به حزب خود، لیست انتخاباتی خود و به رأی‌دهندگانش خیانت می‌کند به شما هم خیانت خواهد کرد. لابد مهرداد بذرپاش را فراموش کرده‌اند که در طول هشت سال گذشته تاکنون با چند جناح اصولگرا ساخت و پاخت کرده و هر بار سر یک کدام را کلاه گذشته است!

خانم راستگو با وقاحت خاصی نامه‌ای نوشته و اصلاح طلبان را دیکتاتور خوانده است. اگر آنها دیکتاتور بودند، چرا شما وارد لیست شان شدید؟ چرا ۱۵ سال در یک حزب اصلاح طلب و شورای هماهنگی اصلاحات بودید؟ اگر واقعا اینقدر آزاده بودید و مخالف تندروهای اصلاحات (که به قول شما به آقای هاشمی توهین می کردند) در سال ۷۷ و در اوج توهین ها به هاشمی، حزب اسلامی کار را تشکیل دادید و به جمع احزابی پیوستید که جبهه مشارکت، مهمترین و تندروترینشان بود؟

شما چه جور اصلاح طلبی هستید که در هنگام شکست و هزینه دادن، سر و کله تان پیدا نیست و در موقع پیروزی و سود، حضور دارید؟ و تازه در آن زمان هم منافع خود را پیگیری می‌کنید؟ اصلا چرا کاندیدای مستقل نشدید؟ چرا در لیست تندروهای فتنه‌گر وارد شدید؟

پ ن: البته همچنان که در اولین پستم در این باره نوشتم تقصیر خود اصلاح طلبان است که چنین افرادی را در لیست خود جا داده‌اند. انتقاد از روابط اقتصادی خانواده راستگو با قالیباف بعد از آنکه رای ایشان کشف شد، بی معنا و مصداق ماکیاولیسم است. یعنی اگر خانم راستگو مطابق میل آنها رای می‌داد، روابط ویژه مالی اهمیتی نداشت؟

رضا نساجی

برگرفته از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش اینجانب در نشانه گذاری ها:  ب. الف. بزرگمهر

 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!