«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ مهر ۷, یکشنبه

زبان همه شان را مار گزیده است!


زیر عنوان «آیا منطق، مساوی کفش گنده تر و پرتاب دقیق تر است!؟» از زبان رهبر نادان و نابکار جمهوری اسلامی، چنین آورده است:
«بنده با این كارها هم مخالفم؛ این را من صریح بگویم. این كارهائى كه در قم اتفاق افتاد، بنده با اینجور كارها مخالفم. آن كارهائى كه در مرقد امام اتفاق افتاد، بنده با اینجور كارها مخالفم. بارها به مسئولین و كسانى كه میتوانند جلوى این چیزها را بگیرند، تذكر داده‌ام. آن كسانى كه این كارها را میكنند، اگر واقعاً حزب‌اللّهى و مؤمنند، خب نكنند. مى‌بینید كه تشخیص ما این است كه این كارها به ضرر كشور است، این كارها به نفع نیست. با احساساتشان راه بیفتند اینجا، آنجا، علیه این شعار بدهند، علیه آن شعار بدهند؛ این شعار دادن‌ها كارى از پیش نمی برد. این خشمها را، این احساسات را براى جاى لازم نگه دارید.»

... و سپس در یکی از پی نوشت ها، این بار از زبان خود یا شاید برگرفته هایی غیر مستقیم از فرموده های «رهبر مُعظم»  در جایی دیگر، می افزاید:
«آخه کفش پرتاب کردن هم شد اعتراض!؟ اون الزیدی که اولین بار این اقدام مسخره رو کرد به سمت بوش کفش پرتاب کرد بعدا نسبت به ایران هم به خاطر دخالت در عراق ابراز انزجار کرد! منطقتون مساوی کفشتونه!؟ هرچی کفشتون گنده تر باشه و هدف گیری تون دقیق تر باشه یعنی منطقتون بالاتره!؟ نمی تونید قلم به دست بگیرید، اعتراضتون رو با منطق بیان کنید؟!»   
برگرفته از «گوگل پلاس»

سخنان «آقا» در سرشت خود (فی نفسه)، بیگمان سخنان درستی است و کار یورش برندگان و پرتاب کنندگان کفش به «آخوند ریش حنایی» تازه از سفر برگشته، نه تنها کاری چندان درست نبوده که  شیرینی سفر و گفتگوهای آمیخته با شهد و شکر وی با «او با آن ها» که اکنون به «او با ما» تغییر جنسیت داده را تلخ نمود و شاید «حسن آقا» را نیز تا مرز زهره ترک شدن و کارخرابی پیش برد؛ ولی آن بخش از سخنان «حضرت آقا» یا نوچه ی وی که «قلم به دست بگیرید [و] اعتراض تان را با منطق بیان کنید» از هر جهت برایم جالب است و پوزخندی بر لبانم می نشاند. با خود می اندیشم:
«... در ولایت آقا که هیچ کس و بویژه از میان دولتمردان و مزدبگیران بالای هرم، شهامت اظهارنظری مستقل را ندارد و در نمونه ای شاخص از آن، فلان نماینده ی مجلس فرمایشی در پاسخ به پرسش خبرنگاری که برای گفتگو با وی آمده، هر پرسش وی را و حتا اینکه کدام کتاب را می خوانید و می پسندید به سلیقه ی مبارک حضرت آقا وابسته می داند، آیا جایی برای بیان اعتراض با منطق بر جای می ماند؟!»

در زیر آن نوشته و پاسخ به واپسین پرسش در میان نهاده شده به همین بسنده می کنم که با شوخی آمیخته به طنز بنویسم:
«چرا! ولی زبانشان را مار گزیده ...»

اکنون که پاسخ خانم معصومه ابتکار، یکی از به تازگی گماردگان معاونت وزیر در «سازمان محیط زیست» به پرسش یکی از خبرنگاران درباره ی بلای بزرگ زیست محیطی در «خور موسا» (ویدئوی زیر) را می شنوم، همه ی این ها دوباره در ذهنم می چرخد و با خود می اندیشم:
«در چنین کشوری، اگر از همان نخست، تنها یک نفر، همانا ”آقا“ بیندیشد و سایرین سخنان ”آقا“ را آویزه ی گوش خود نموده و بکار گیرند، بهتر است تا آنکه کسی چیزی بگوید و به مذاق ”آقا“ خوش نیاید و پس از چندی، چوب ”آقا“ را در جای دیگر بخورد و سپس، اگر از دید ”آقا“ از خرِ شیطان پیاده و ”آدم“ شد، از سوی ”آقا“ نوازش و دلجویی شود! اینگونه، کارها کم تر بر زمین می مانند و کشورمان کم تر آسیب می بیند ...»* چنین بدیده می آید که «خانم دکتر»، آنگونه که در کشورمان رسم است تا آدم ها را با عنوان شان بخوانند، همه ی این ها را خوب آموخته و می داند که در اینجا «احوط» در آن است که زبان در کام کشیده به لبخندی نمکین و انشاء الله گفتن بسنده کند.

«... تندرست باشی خواهر! ترا به خور موسا چکار؟!» و بیگمان، حق با همه ی آن هاست. مهم نیست که آبزیان نابود شوند؛ مهم نیست که ماهیگیران کرانه های جنوب به خاک سیاه بنشینند ... مهم تر از همه، گفتگو با نمایندگان «شیطان بزرگ» و بدست آوردن دل آنهاست ... همین اندازه که بلا تا اندازه ای برطرف شده و به سرنوشت لیبی یا عراق و سوریه دچار نمی شویم، جای شکرش باقی است. خدا ارحم الراحمین است و خودش انشاء الله، ما را از گزند «شیطان بزرگ» می رهاند ... 

آیا حق ندارم دوباره پوزخندی بزنم؟! می بینید، زبان همه شان را مار گزیده است!

ب. الف. بزرگمهر    هفتم مهر ماه ۱۳۹۲
 
* دانسته این همه ”آقا“ در عبارت آمده تا آویزه ی گوش تان شود!

***

پرسش خبرنگار:
ـ خانم دکتر! این چند روزه، آلودگی شیمیایی توی «خور موسا» را داشته ایم. برای این چه برنامه ای دارید؟

پاسخ خانم دکتر (همراه با لبخندی نمکین!):
ـ حالا الان راجع به تهران داریم، صحبت می کنیم؛ انشاء الله بعدن!


 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!