«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ شهریور ۶, چهارشنبه

یادتان می آید؟ شما نیز چنین کردید!


یادتان هست، چگونه بهترین فرزندان این آب و خاک را تنها به جرم نخواندن نماز یا داشتن باوری جز آنچه خود بدان باور داشتید، حلق آویز یا تیرباران کردید؟ اکنون، یکی از مجریان چنان تبهکاری هایی در کابینه ی بنفش آخوندی امنیتی نشسته است؛ آخوندی که توده ی مردم به پندار خود، وی را از میان بدتر و بدترین برگزیدند؛ زیرا گزینه ای دیگر نداشتند. آخوندی امنیتی که به همراه رهبر نادان و نابکار حجتیه ای و شریک غارش: رفسنجانی پلید، بسی بیش از آن مجریان خرده پا در آن تبهکاری ها دست داشت. این فیلم را ببینید؛ شاید اندکی هم که شده از عملکرد تبهکارانه ی خود در اندیشه شده، دستِکم از هستی فرومایه و پلید خود شرمسار شوید. شما نیز چنین کارهایی را سامان دادید. آیا آن ها که هم اکنون در سوریه و پیش از آن در عراق یا جاهای دیگر دست به چنین تبهکاری هایی زده و می زنند از شما سرمشق نگرفته اند؟! آیا با خودی و ناخودی کردن توده ی مردم، ستیزه و کینه جویی میان دیندار و بی دین، شیعه و سنی، کرد و ترک و عرب و فارس پدید نیاورده اید؟ آیا می توانید پاسخی صادقانه و به پندار خود: خداپسندانه به این پرسش ها بدهید؟

تف بر شما! تف بر آن اسلامی که اینچنین آسوده الله اکبر گویان به کشتار آدم ها دست می یازد! تف بر هر دین و مذهبی که به بهانه ی برتری یا هر بهانه ی دیگری، مردم را از دمِ تیغ می گذراند و به خاک و خون می کشد! تف بر اسلام امریکایی و انگلیسی! تف بر آن خدای ساختگیِ دین ها و مذهب های گوناگون که اینچنین ابزار دستِ کشورهای امپریالیستی و نوکران و سرسپردگان آن در هر جامه ای قرار گرفته و می گیرد!

از «شیطان بزرگ» پایوری (تضمین) می خواهید؟ هیچگونه پایوری در کار نیست و نخواهد بود؛ حتا اگر به خط زرکوب آن را نوشته به دست تان بدهند! می پندارم، این را نیک می دانید و از همین رو از فرجام کار خود، بیمناکید. این را نیز بدانید که شمارش معکوس سرنگونی رژیم تان از مدتی پیش آغاز شده است و اگر اندکی سازماندهی بیش تر در میان توده های کار و زحمت کشورمان بود و نیروهای چپ و پیشرفت خواه این آب و خاک، شایسته ی عنوان هایی چون حزب طبقه کارگر بودند، تاکنون دستِکم دو بار امکان سرنگونی تان فراهم شده بود؛ این را نیز بهتر از همان پرگویان فرقه گرای چپ می دانید! تاریخ، نه ما که به هنگام نجنبیدیم و خود را سازمان ندادیم و نه شما را که بزرگ ترین بدبختی ها را برای مردم ایران رقم زده و همچنان می زنید، نخواهد بخشید. بزرگ ترین بیم آن است که هر روز بیش تر ماندن تان در حاکمیت، در شرایطی که نیروهای پیشرفت و بالندگی از انجام وظیفه ی تاریخی خود ناتوان هستند، فرجامی شوم تر از پیش برای سرزمین باستانی مان در پی داشته باشد. چنین مباد!

ب. الف. بزرگمهر       ششم شهریور ماه ۱۳۹۲   



پی نوشت:

کسی با برآشفتگی و ناسزاآمیز نوشته است:

«فکر کنم کثیف تر از شما رو خدا تو این زمین خلق نکرده ، در این انقلاب چه کسی به جرم خواندن و یا نخواندن نماز اعدام شده ؟ چه کسی به جرم مسلمان بودن ، مسیحی بودن ویا داشتن دین و اعتقاد دیگری کشته شده ، جز این که از اول انقلاب آن هایی که دست به اسلحه برده اند با همان اسلحه کشته شده اند از کردستان بگیر که روز ۲۲ بهمن ۵۷ درگیری ها برای جدایی کردستان از کشور آغاز شد و نظام اسلامی مقاومت کرد و شد آن چه که باید می شد و چه روز ها و سال های بعدی که مجاهدین خلق هزاران هزار نفر را در خیابان ها سلاخی کردند و کشتند و سرها بریدند و نظام مقاومت کرد و کرد آنچه را که باید می کرد ...شاید فکر می کنید نظام باید هشت سال در مقابل عراق مقاومت نمی کرد تا دوستان بعثی شما کشته نمی شدند و ...چقدر شما کثیف هستید ...»

«گوگل پلاس»

می نویسم:
پیش از هر چیز از مهربانی و ابراز احساساتی که به خرج داده ای، سپاسگزارم. چنین می انگارم که صادقانه چنین چیزهایی نوشته ای؛ وگرنه به شما پاسخ نمی دادم. این نکته را هم یادآور شوم که من  دوستان بعثی نداشته و ندارم و با سیاست های سازمان مجاهدین خلق از همان نخستین روزهای انقلاب شکوهمند بهمن ۵۷ مخالف بوده و همچنان هستم. در دوران کنونی، این سازمان را حتا با عنوان سازمانی دوزخی در نوشته هایم یاد نموده ام. دوستی بعثی و حتا عراقی نیز هرگز نداشته و ندارم. به این ترتیب، از ناسزاهایتان که بگذرم، تهمت هایی ناروا و ناشایست زده اید که اگر آدمی مذهبی نیز باشید که چنین می پندارم، در درگاه خدایی که به آن باور داری، گناهکار بشمار می آیی؛ این را ناچارم به شما یادآوری کنم و به آن در دین اسلام «نهی از منکر» یا «امر به معروف» می گویند.

درباره ی آنچه که ادعاکرده ای، توجه شما را به پرسش های زیر جلب می کنم. می پندارم، چنانچه دستِکم با خود صادق باشی، در اندیشه فرو خواهی رفت و درباره ی یک یک آن ها پژوهش یا دستِکم پرس و جویی صادقانه خواهی نمود. گرچه درباره ی برخی از آن ها به اندازه ای گواهی و نمود و نشانه که برخی از آن ها از سوی سردمداران و دست اندرکاران رژیم جمهوری اسلامی منتشر شده که بر زبان راندن سخنانی مانند آنچه شما نوشته ای، دو حالت بیش تر نخواهد داشت؛ یا آدمی بسیار ناآگاه از تاریخ سی و چند ساله ی کنونی کشورمان هستی یا مزدور و نانخور چنان رژیم تبهکاری! آنگونه که پیش تر نوشتم، چنین انگاشته ام که آدمی ناآگاه از چنین رویدادهای ناگواری هستی. با یادآوری این نکته که جز پرس و جویی صادقانه، هیچگونه انتظاری برای پذیرفتن سخنانم از سوی شما ندارم، پرسش های زیر را در میان می نهم:
الف. آیا در تابستان سال ۱۳۶۷ شمار بسیاری (چندین هزار نفر) از زندانیان سیاسی حکم گرفته در زندان های جمهوری اسلامی در برابر گروه به درستی نامیده شده با عنوان «گروه مرگ» قرار نگرفتند؟
ب. آیا یکی از دو سه پرسش محدود آن گروه این نبود که: «نماز می خوانی یا نه؟»
پ. آیا کم و بیش، همه ی زندانیانی که به پرسش بالا، پاسخ «نه» داده بودند، به دار آویخته نشدند؟
ت. آیا چنین حکم هایی با اعتراض شدید برخی از نیروهای درستکار مذهبی و از همه بالاتر، زنده یاد حسینعلی منتظری که در آن هنگام جانشین رهبری (روح الله خمینی) بود، روبرو نشد که به خاطر آن وی را از جایگاه جانشینی رهبر، برکنار و سپس خانه نشینش کردند؟
ث. آیا هیچکدام از این ها که درباره ی آن ها شمار بسیاری گواهی های گوناگون هست تاکنون به گوش شما نخورده است؟!

در بخشی از یادمانده های (خاطرات) آن زنده یاد، چنین آمده است:
«اول محرم شد. من، آقای نیری كه قاضی شرع اوین و آقای اشراقی كه دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی كه نماینده اطلاعات بود را خواستم و گفتم:
الان محرم است؛ حداقل در محرم از اعدام ها دست نگه دارید، آقای نیری گفت
”ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام كرده ایم؛ دویست نفر را هم به عنوان سرموضع از بقیه جدا كرده ایم؛ كلك اینها را هم بكنیم، بعد هر چه بفرمایید.“» (خاطرات حسینعلی منتظری، جلد یکم، ص ۶۳۵)

ج. برپایه ی کدام گواهی و نشانه ای نوشته ای:
«... روز ۲۲ بهمن ۵۷ درگیری ها برای جدایی کردستان از کشور آغاز شد و نظام اسلامی مقاومت کرد ...»؟ کدام حزب یا سازمان سیاسی نامدار، شناخته و پذیرفته شده ی کردی از سوی مردم کردستان، شعار جدایی کردستان را در آن روز یا حتا روزها و ماه های پس از آن سر داد؟!
چ. آیا برخی از نمایندگان فرستاده شده از سوی جمهوری اسلامی نبودند که در گفتگوهای آشتی در کردستان، دبّه در آوردند و در کردار، این گفتگوها را به شکست کشاندند؟
ح. آیا نمایندگان مردم کردستان در آن گفتگوها خواهان جدایی کردستان از ایران بودند یا حقوق بایسته و شایسته ی خلق کرد برای خودمختاری اداری ـ فرهنگی در چارچوب ایرانی یکپارچه می خواستند؟
خ. آیا خواست خودمختاری اداری ـ فرهنگی در چارچوب سرزمین یگانه که نه تنها خواست خلق کرد که خواست دیگر خلق های ایران نیز هست و آن را با فدرالیسم نیز یکسان نباید پنداشت، خواستی نابجا و نادرست است؟
د. آیا با خود نمی اندیشی که چنانچه واقعیت، آنگونه که براستی رخ داده و نه آنگونه که رژیم تبهکار و دروغگوی جمهوری اسلامی چون بسیاری چیزهای دیگر ادعا کرده و اندکی پس از آن روسیاه شده، بر شما آشکار شود، دستِکم از خود شرمنده شوی و خشم و برافروختگی را به سوی دزدان فرومایه ای نشانه بگیری که از گذشته تاکنون بسیار از میهن مان برده و خورده و چاپیده اند؟


ب. الف. بزرگمهر   هفتم شهریور ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!