«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ مرداد ۸, سه‌شنبه

از خواست های کارگران اعتصابی، همه جانبه پشتیبانی کنیم!


بنا بر گزارشی که از سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه رسیده، حدود ۵۰۰ کارگر کارخانه نیشکر هفت تپه از صبح دیروز دست به اعتصاب زده اند.
کارگران نیشکر هفت تپه خواستهای خود را در ۵ بند تنظیم کرده اند و خواهان تحقق آنها هستند. این خواستها عبارتند از:
۱ ـ بازنگری طرح طبقه بندی مشاغل که از سال ۱۳۸۷ پیگیری های لازم در این مورد از سوی سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه صورت گرفته است؛ بطوریکه بر اساس این پیگیری ها نامه ای از وزارت کار به اداره کار استان و از اداره کار استان به اداره کار شهرستان شوش جهت بازنگری در طرح طبقه بندی مشاغل کارگران هفت تپه ابلاغ شده است؛ اما تاکنون ترتیب اثری به این ابلاغیه داده نشده است.

۲ ـ اخراج اعضای هیات مدیره کارخانه به نام های حسن عبدالهی، رضا مددی، کاظمینی و برزو احمدی که دو شغله هستند. برزو احمدی رئیس سابق  اداره اطلاعات شوشتر بوده و در اخراج کارگران نیشکر هفت تپه در اعتراضات سالهای ۸۶ و ۸۷ این کارگران نقش موثری داشته است.

۳ ـ ابقا به کار مدیر عامل فعلی کارخانه آقای فرشید مومن غریب که از کار خود تعلیق شده و احتمال اخراج وی بر سر زبانها افتاده است. وی از پرسنل قدیمی کارخانه نیشکر هفت تپه می باشد.

۴ ـ عدم واگذاری شرکت نیشکر هفت تپه و منازل سازمانی آن به سپاه.

۵ ـ شکسته شدن فضای امنیتی در شرکت نیشکر هفت تپه که بدنبال اعتراضات کارگران از سال ۱۳۸۶ به این سو بر شرکت حاکم شده است؛ بطوریکه از آن تاریخ به این سو با سیطره افراد امنیتی بر اداره شرکت بسیاری از کارگران معترض منجمله اعضای هیات مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه به نامهای علی نجاتی، فریدون نیکو فر، محمد حیدری، جلیل احمدی، رضا رخشان و قربان علیپور از کار خود اخراج شدند.

هفتم تیر ماه ۱۳۹۲

برگرفته از «اتحادیه آزاد کارگران ایران»:

این گزارش از سوی اینجانب، اندکی ویرایش شده است. عنوان نیز از آنِ من است.     ب. الف. بزرگمهر

۱۳۹۲ مرداد ۶, یکشنبه

من مادر ستار هستم و از هیچ چیزی نمی ترسم!

چرا وقتی حسین رونقی آماده شد تا در دادگاه شهادت دهد، به زندان احضار شد؟

مادر ستار بهشتی در گفتگو با سحام، ضمن انتقاد دوباره از روند رسیدگی به پرونده فرزندش، گفت که حسین رونقی ملکی، از زندانیان سیاسی به وی گفته که آماده است تا در دادگاه به آنچه بر ستار در بازداشتگاه گذشته، شهادت دهد.

گوهر عشقی در این گفتگو در پاسخ به پرسشی مبنی بر آخرین وضعیت پرونده قتل فرزندش، گفت:
«ما از پرونده ستار هیچ اطلاعی نداریم؛ وکبلمان را در روز چهارشنبه به اطلاعات احضار کردند و بعدا از ایشان تعهد گرفتند که هیچ جایی گفتگو نکند! می خواهم ببینم برای چه؟ برای اینکه از یک جوان بیگناه دفاع کرد؟»

مادر ستار بهشتی افزود:
«خانم پور فاضل یک قهرمان است؛ یک شیر زن است؛ شهامت دارد. از یک جوان بیگناه دفاع کرد. حالا تعهد از ایشان گرفتند که با هیچ جایی گفتگو نکند! بر فرض صدای ایشان را خواباندند؛ صدای یک مادر داغدیده را می خواهند چه کار کنند؟ من مادر ستار هستم و از هیچ چیزی نمی ترسم!»

مادر ستار بهشتی خبر داد که اداره اطلاعات در روز چهارشنبه خانم پور فاضل، وکیل خانواده ستار بهشتی را به آن اداره احضار و از وی تعهد گرفته اند که با هیچ رسانه (چه در داخل و چه در خارج از کشور) در خصوص پرونده ستار، گفتگو نکند.

خانم عشقی همچنین در خصوص ادعایش مبنی بر داشتن شاهد برای پرونده ستار به سحام گفت:
«آقای حسین رونقی آمدند منزل ما و گفتند حاضرند که شهادت دهند که هنگامی که ستار را به زندان اوین آوردند، آنقدر آزرده بود و به حدی شکنجه شده بود که در همان موقع به من گفت که بازجویم گفته من{ستار} را خواهد کشت.»

ستار بهشتی، شبی که به صورت موقت به اوین منتقل شده بود، بدنش را به برخی از زندانیان نشان داده بود و گفته بود که بازجویش وی را تهدید به مرگ کرده است.

مادر ستار در ادامه با ناراحتی ابراز کرد:
«من یک مادری هستم که فرزندم عمر من بود؛ همه ی زندگی ام بود و واقعأ همه کس من بود. من هم مادر همین ستارم؛ من را هم بکشند. اگر من را هم بکشند، کسانی هستند که صدای من را به دنیا برسانند. باز هم تاکید می کنم که ستار من ایرانی بود؛ به هیچ گروهی وابسته نبود. در راه ایران و زیر دست پلیس فتا کشته شد.»

وی از مسئولان می پرسد:
«چرا وقتی حسین رونقی آماده شد تا در دادگاه شهادت دهد، به زندان احضار شد؟»

بنا به گفته های مادر ستار، گویا پس از گفتگوی حسین رونقی ملکی با خانواده بهشتی درباره ی اعلام آمادگی برای حضور در دادگاه و ادای شهادت درباره ی کشته شدن این وبلاگ نویس منتقد و شرح ماجرای دیدارش با ستار در آن شب، وی را که در مرخصی بوده، دوباره به زندان اوین احضار می کنند.

گوهر عشقی در واکنش به اظهارات سخنگوی قوه قضائیه درباره ی پرونده ستار گفت:
«ستار من از هیچ چیزی نمی ترسید. ستار من زیر شکنجه کشته شده، ستار من در زیر شکنجه در پلیس فتا کشته شد. ستار من نه ترس داشت و نه از هیچ چیزی می ترسید. ستار من یک قهرمان بود. در اوین، زندانیان بسیاری آثار شکنجه را بر بدن ستار دیده بودند. ستار زیر شکنجه کشته شده است.»

دادستان کل کشور، دوشنبه گذشته در کنفرانس خبری خود در پاسخ به پرسشی درباره ی پرونده ستار بهشتی گفت که پرونده مرگ وی، هنوز به دادگاه ارسال نشده است.

ستار بهشتی، آبان ماه گذشته در منزلش در رباط کریم تهران بازداشت شد؛ اما چند روز بعد در بازداشتگاه نیروی انتظامی تهران درگذشت.

اژه ای همچنین در این خصوص گفته بود:
«از تاریخ ۱۴ آبان ماه تا اردیبهشت ماه سال جاری، چندین بار کمیسیون‌های پزشکی ۷ و ۹ نفره در تاریخ‌های مختلفی بعضا در حضور بازپرس تشکیل شد و نهایتا پزشکی قانونی اعلام کرد که ما نمی‌توانیم بگوییم که مرگ ستار بهشتی بر اثر ضربه بوده باشد؛ بلکه پزشکی قانونی اینگونه اعلام کرد که عوامل روانی منجر به فوت ستار بهشتی شده است.»

اکنون ماه ها از کشته شدن ستار بهشتی در بازداشتگاه «فتا»، مربوط به نیروی انتظامی می گذرد و هنوز پرونده وی به دادگاه ارسال نشده است.

خانواده وی و از آن میان مادرش، بارها در گفتگو های خود خواستار رسیدگی عادلانه به این پرونده شده اند. همچنین مادر ستار بهشتی، بارها در دیدار با چهره های شاخص نظام و نامه نگاری با آنان، خواستار رایزنی ایشان برای شتاب بخشیدن به وضعیت پرونده فرزندش شده بود.

برگرفته از «سحام نیوز»

این گزارش از سوی اینجانب، پارسی نویسی و ویرایش شده است. عنوان و زیرعنوان را از متن برگزیده ام.      ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

از دیدِ من، این پرونده به همراه پرونده افشین اسانلو همچنان باز است و همه ی ما از نیروهای انقلابی و پیشرفتخواه گرفته تا هر ایرانی شرافتمند و حق جویی باید همه ی نیروی مان را برای روشن شدن هرچه بیش تر این تبهکاری های بزرگ و پیگیری آن ها حتا اگر شده در دادگاه های بین المللی، بسیج نموده و با همکاری یکدیگر کار را به پیش بریم. این، یکی از نخستین راست آزمایی های دولت آینده نیز خواهد بود و این بهانه را که گویا این جُستار به قوه ی قضاییه مربوط است باید از هم اکنون از دست آن ها ستاند؛ زیرا همه ی آن ها رویهم یک «قوه» بیش نیستند؛ «قوه» ای که آقازاده ی دزد بی آبرویی که پرونده ی روشن و آشکاری در رشوه خواری از «استات اویل» نروژ و بسیاری پرونده های سر به مُهر دیگر دارد از زندان درمی آورد؛ کسی که در کشور بلازده و تیره روزمان، راست راست راه می رود و به ریش همه از بالا تا پایین می خندد؛ و سهم مادران بلادیده ای چون مادر ستار بهشتی و مادر افشین اسانلو این است که می بینیم: سردوانده شدن و به ریشخند گرفته شدن از سوی مقام های ریز و درشت رژیمی تبهکار. اگر اندکی به ژرفای وضعیتی که میهن مان به آن دچار شده، نیک بیندیشیم و این اندیشیدن، بیگمان آن گروه نادان، چابلوس، نان به نرخ روزخور و پستی را که هنوز خرگوش درآمده از "کلاه جادو" کاری انجام نداده از وی سپاسگزاری نیز می کنند (روحانی مچکریم!)، آنگاه از خود شرمنده خواهیم شد!

ب. الف. بزرگمهر    پنجم امرداد ماه ۱۳۹۲

۱۳۹۲ مرداد ۵, شنبه

کودکان کار و زحمت در رژیمی تبهکار


... تنها کوشش کنید که کار کش پیدا نکند و به رسانه ها نکشد!


اسماعیل احمدی‌مقدم، فرمانده پلیس ایران، گفته که آیت‌الله علی‌ خامنه‌ای، رهبر ایران، با کناره‌گیری او از فرماندهی پلیس به دلیل کشته شدن بازداشت‌شدگان کهریزک مخالفت کرده بود.

آقای احمدی‌مقدم، که عصر امروز در برنامه شناسنامه، در شبکه ۳ تلویزیون دولتی ایران، حاضر بود، گفت در تابستان ۸۸ در نامه‌ای خطاب به رهبر ایران «نوشتم که مطمئن باشید بنده هرگز از جنابعالی دلگیر نخواهم شد. من که نباید می‌گفتم، من گفتم مرا برکنار کنید و ایشان نپذیرفتند.»
...
آقای احمدی‌مقدم در نامه خود به رهبر ایران نوشته بوده:
«دوستان ما طوری از موضوع کهریزک متاثر شده‌اند که اصلا دارند اصل داستان را فراموش می‌کنند. یعنی کسانی که فتنه را به راه انداخته‌اند، تبدیل به مطالبه‌گر شده‌اند و ما بدهکار شده‌ایم.»

پس از تظاهرات معترضان در ۱۸ تیر ۸۸ شماری از بازداشت‌شدگان به بازداشتگاه کهریزک منتقل شدند و دست کم ۳ نفر در این بازداشتگاه کشته شدند. انتشار خبر کشته شدن بازداشت‌شدگان در کهریزک جنجال‌برانگیز شد و حتی رهبر ایران را به واکنش واداشت.

کمی بعدتر هم رامین پوراندرجانی، پزشک این بازداشتگاه به شکل مشکوکی درگذشت.

آقای احمدی‌مقدم گفت در همان مقطع با خانواده قربانیان کهریزک دیدار کرده است. او گفته رهبر ایران در این باره اظهارنظر کرده که «کار خوبی کردی، اما ای کاش زودتر این کار را انجام می‌دادی.»

او گفت در اعتراضات ۸۸ سعی می‌کرده به ترتیبی عمل کند که "فراجناحی" باشد ...

برگرفته از تارنگاشت «بی بی سی»

این گزارش از سوی اینجانب، بویژه در نشانه گذاری ها اندکی ویرایش شده و بخش هایی از آن را نیز پیراسته ام. عنوانِ نیز از آنِ من است.     ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

می توان سخنان "رهبر" را برای دل دادن به فرمانده پلیس تا اندازه ای بازسازی نمود:
نه آقا جان! کناره گیری برای چه؟ شما بسیار خوب و فراجناحی عمل نموده اید. در برابر احکام الهی همه یکسان هستند. باید قدر این برادران اوباش را دانست؛ بی آن ها کار پیش نمی رفت و بیم آنکه بیضه ی اسلام آسیب ببینید، بسیار افزایش یافته بود. اکنون به حمدالله، ما کم تر بیمناک هستیم؛ گیریم در این میان، چند ... نیز به باد رفته باشد؛ چه باک! احکام شرعی شان را هم که الحمدالله آیت الله مصباح یزدی صادر فرموده بودند. نگران نباشید و به کارتان ادامه بدهید. تنها کوشش کنید که کار کش پیدا نکند و به رسانه ها نکشد؛ شیطان ها در آنجا موضع گرفته و می خواهند آبروی اسلام عزیز را ببرند ...

ب. الف. بزرگمهر    پنجم امرداد ماه ۱۳۹۲

افسوس كه آن وضو به تیزی بشكست ...


طبعم به نماز و روزه چون مایل شد
گفتم كه نجاتِ كُلیم حاصل شد

افسوس كه آن وضو به تیزی بشكست
و آن روزه به نیم جرعه می باطل شد

جاودانه عُبید زاکانی

۱۳۹۲ مرداد ۴, جمعه

روزه خواری!


شخصی را در پانزدهم رمضان بگرفتند كه تو روزه خورده ای.

گفت: از رمضان چند روز گذشته است؟

گفتند: پانزده روز است.

گفت: منِ مسكین از این میان چه خورده باشم؟!

جاودانه عُبید زاکانی

آرمیدن در خواب اقاقی ها


شاملو تحصیلات آکادمیک نداشت. در آخرین کارنامه‌اش دو تجدیدی از دیکته و شیمی در کلاس هشتم دارد. او پس از آزادی از زندان، مدرسه نمی‌رود؛ با وجود این در رضاییه سر کلاس می‌نشیند؛ ولی دوام نمی‌آورد. به تهران می‌آید و کوشش برای انتشار مجله. هم سرسخت و معترض بود؛ هم مهربان و انسان. «شاملو» آنچنان بود که اینچنین برمی‌آمد که شاعر ‌زاده شده باشد و جز این نباید می‌بود. آنچه در ادامه می‌آید، گزیده‌ای است از یکی از گفتگوهای نگارنده با «آیدا سرکیسیان» درباره ی واپسین روزهای زندگی شاعر، شعر و عشق.

برای آیدا کدام یک از شعرهای شاملو نشان از عمق رابطه شما داشته است ...

«سرود ششم». شاید برای شما عجیب باشد که چرا سرود ششم! خودم هم نمی‌دانم چرا این شعر را انتخاب می‌کنم. شاید برای این‌که همه‌ چیز در این شعر جمع است. نه آغاز و نه پایان.

با این حال عاشقانه‌ترین در میان اشعار شاملو را این سروده می‌دانید؟

عاشقانه‌ترین! نمی‌دانم. بعد از «چهار سرود برای آیدا» و «سرود پنجم» که سال‌های سال پیش سروده شده که حتی ما هنوز ازدواج نکردیم، ناگهان «سرود ششم» سروده می‌شود؛ در میان آخرین آثارش‌. این شعر نتیجه چهل سال زندگی شاملو با من است.

خلق «آیدا در آیینه» چگونه بود؟

شبی پیش شاملو در خانه مادرش بود. تابستان بود و در غروبش باران عجیبی هم بارید. فردا که به خانه آن‌ها رفتم، او نبود. نشستم روی تختش که کنار دیوار بود و پشت به دیوار. ناگهان برگشتم دیدم با مداد روی دیوار شعری نوشته شده با اسم «آیدا در آیینه» که تاریخ و امضا هم دارد. متحیر شده بودم و حال عجیبی داشتم. ناگهان وارد شد دید که در حال خواندن شعر هستم. نگاهش کردم با تعجب که این چیه؟ گفت بخوان. بخوان. همیشه شعر که می‌نوشت من باید با صدای بلند می‌خواندم. خیلی عادی گفت دیشب بیدار شدم خواستم بنویسم، دیدم کاغذ نیست روی دیوار نوشتم. آن شعر بدون هیچ تغییری در کتاب چاپ شد. هیچ‌وقت نتوانستم این وجهه او را کشف کنم.

یک سال آخر زندگی شاملو چگونه سپری شد؟

وضع جسمی و در نتیجه روحی او خوب نبود. بار‌ها در مسیر بیمارستان ایرانمهر بودیم. یک‌بار در این یک سال حال او رو به وخامت گذاشت. یکی‌ دو روز به کما رفت اما برگشت. تا لحظه آخر پشت کامپیو‌تر می‌نشست و کارمی‌کرد، ولی از ۱۸ تیر ۷۸ و آنچه در کوی دانشگاه اتفاق‌افتاد، شاملو دیگر سر بلند نکرد، تا لحظه آخر.

آخرین دیالوگ‌ها بین شما چه بود؟

اجازه دهید نگویم. سه روز آخر درد وحشتناکی داشت، از زخم بستر. فکر می‌کنم راحت شد. تنها تسلی‌ای که به خودم می‌دهم فکر می‌کنم که دیگر درد نمی‌کشد. از دردکشیدن خسته شده بود. او که عاشق زندگی بود. زیبایی را دوست داشت. این عاشق...

ترس از مرگ هم نداشت؟

منتظرش بود. دائما می‌گفت عزراییل انگار نشانی خانه ما را گم کرده. گفتم تو هنوز ۷۴ ساله هم نشدی. جای کسی را هم تنگ نکردی. گفت آیدا من بروم که شما‌ها راحت شوید. این حرفش ویرانم کرد.

و دوم مردادماه؟

در همین خانه بودیم. گاو گم غروب بود که شاملو در آغوش من... (سکوت...)

در امامزاده طاهر کرج چه گذشت؟

همان یکشنبه شب آقای «دولت آبادی»، «دکتر گلبن»، دکتر «پارسا»، آقای «کابلی» ساعت دو نیمه‌شب آمدند اینجا. «دولت‌آبادی» خبر درگذشت شاملو را برای رسانه‌ها تنظیم کرد. صحبت این بود که کجا دفن شود. نظر من هم جایی بود که نزدیک باشیم. اول قبر دیگری برای او مهیا کرده بودند. اما اقاقیای زیبایی را در آرامگاه دیدم و خواستم او را کنار درخت به خاک سپارند. خودش هم گفته بود «می‌خواهم خواب اقاقیا‌ها را بمیرم...» آنجا را آماده کردند. دو سه روز این مقدمات طول کشید. روز تشییع جنازه جمعیت زیادی جلو بیمارستان جمع شدند، همه با یک شاخه گل سرخ آمده بودند که من هم نوشتم ‌هزاران گل سرخ تو را بدرقه کردند. آمبولانس آمد. شیشه گوشه چپ پشت آمبولانس شکسته بود، در حال حرکتِ آرام با مردم، با شاملو حرف زدم... گفتم با دل مردم چه کردی؟

پس «آه‌ ای اسفندیار مغموم تو را آن به که چشم پوشیده باشی ...»

حمید جعفری

برگرفته از «بهار»


۱۳۹۲ مرداد ۳, پنجشنبه

از "نوآوری"های تازه ی حاکمیت تبهکار و ضد آزادی زنان ایران!


این تصویر را درج کرده و نوشته است:
«خواهرای گلم!

با حجاب هم میشه خوش تیپ شد ...

با حجاب هم میشه تفریح کرد!

می شه جذاب و نمکی شد ...

با حجاب میشه زندگی کرد!»

از «گوگل پلاس»

یاد شناگر زن ایرانی می افتم که به تازگی با چادر چاقچوری سنگین تر از این، رکورد شنای آزاد در دریای خزر را شکست؛ ولی چون نام زن ایرانی یکبار دیگر بر فراز جهان به پرواز در می آمد، رکوردش را به بهانه ای ریشخندآمیز به رسمیت نشناختند. با خود می گویم:
بله! با حجاب می توان شنا کرد و حتا رکورد شکست؛ ولی این است شعار ما:
یا روسری؛ یا تو سری!

مرگ بر رژیم تبهکار جمهوری اسلامی!

ب. الف. بزرگمهر  سوم امرداد ماه ۱۳۹۲

هوس سرودن به سرتان نزده؟

سه بیت از سروده هایی هنوز سروده نشده!

به پایِ استوارِ راستی، سوگند                 که به آنجا نهادنِ پا باشد ننگ!

شق القمر که معجزه ای نیست                چونکه علی به گاهِ ولادت، بانگ زد علی!*

به گور پدر شاعر مداح سگ رید            که چنان مجیزگویی ز تخمش پدید آمد!

ب. الف. بزرگمهر    سوم امرداد ماه ۱۳۹۲ 

اشاره به علی خامنه ای که گویا هنگام زاده شدن، «یاعلی» گفته بود!  



چیست که تو را نیست و تو بدان محتاجی؟


یوسف مصری را دوستی از سفر رسید. گفت:
جهت من چه ارمغان آوردی؟

گفت: چیست که تو را نیست و تو بدان محتاجی؟ الّا جهت آنکه از تو خوب تر هیچ نیست؛ آینه آورده ام تا هرلحظه روی خود را در وی مطالعه کنی. چیست که حق تعالی را نیست و او را بدان احتیاج است؟ پیش حق تعالی، دل روشنی می باید بردن تا در وی خود را ببیند.

مولانا جلال الدین محمد بلخی




شمشیر نقد به از چرب زبانی!

آنگاه که نیاز باشد، چون سیمرغ پر خواهم کشید!

به بهانه ی پیشگفتار

رفیقی۱ برایم ای ـ میل فرستاده و از آن میان نوشته است:
«... بطور فردی و در کنار حزب نوشتن و گفتن همین قدر که میتواند سودمند باشد، جنبه های منفی نیز دارد. به هر حال دوستان بسیاری چون شما را می شناسم که می توانند به نیرومندی حزب کمک کنند، ولی متاسفانه ترجیح می دهند در خارج از تشکیلات کنشگری کنند. همین که شمشیر نقد حزب را در خارج از آن به روی حزب نکشند، جای سپاس دارد.» (از ای ـ میل دریافتی ۲۵ تیر ماه ۱۳۹۲)

در درستی سخنان وی درباره ی سازنده تر و سودمندتر بودن کار گروهی در سنجش با کار تکروانه، کمتر آدمی گمان دارد و یادآوری وی را رویهمرفته درست و بجا می دانم. زیرا کار تکروانه، بویژه در پهنه ی سیاسی با لغزش های بیش تری می تواند همراه باشد و به هر رو، جایگزین کار سازمانداده شده ی گروهی نیست و نخواهد بود.

بخشی از پاسخم به وی، چنین است:
«نکته ای را که با شما همداستان نیستم، آنگونه که خود نوشته اید: ”شمشیر نقد“ است که باید همیشه باشد و بکار برده شود؛ برای همه و بویژه برای حزب یا سازمانی مدعی نمایندگی طبقه کارگر! چنان حزبی از راه این نقد، اشتباهات خود را بازمی شناسد و بهبود می بخشد. چنان نقدی، کژروی ها را راست می کند و جلوی آن را می گیرد ... از دید من، ”شمشیر نقد“  را از درون نیز همواره بُرنّده و تیز باید نگاه داشت و به شایسته ترین ساز و کارهایی اندیشید که دیدگاه هر عضو حزب به خوبی از آن راه در حزب بازتاب یابد. روشن است که منظورم نقد علمی است و از آن شیوه ها و ساز و کارها، ”پلورالیسم“ و روش های لیبرالیستی که به شدت با گسترش آن در حزبی کارگری مخالفم، نیست.» (پاسخ با ای ـ میل ۲۵ تیر ماه ۱۳۹۲)

اکنون، بیش از یک هفته از حاشیه نویسی هایم (comment) درباره ی نوشتاری با عنوان «دشواری های تکان دهنده اقتصادی و کارنامه سیاه دولت برگماردة ولی فقیه!»۲ می گذرد. به دلیل سخنان آن رفیق، رهایش کرده بودم؛ ولی می بینم که  درست تر، شکافتن و نشان دادن ناراستی ها و نادرستی هاست؛ این تنها راهی است که می توان به بهبود کارها و سمتگیری های سیاسی کمک نمود و هرچه می اندیشم، سخن رفیقی دیگر را درست تر می بینم که مدت ها پیش تر گفته بود:
«آنچه درست یا نادرست می دانی، به هنگام بگو!»

***

نوشتار «نامه مردم» به بهانه ی دوران ۸ ساله ی ریاست جمهوری احمدی نژاد و نقد آن نگاشته شده است. بخش عمده ای از آن، بازگویی اخبار روزانه ای است که بسیاری از آدم ها و بیگمان برخی خوانندگان «نامه مردم» پیش تر از آن ها آگاهی یافته اند. در بخشی دیگر به آمارهایی اشاره شده، بی آنکه نتیجه گیری روشنی از آن ها بدست دهد یا رهنمودی روشن در بر داشته باشد. از سمتگیری اجتماعی ـ اقتصادی روشن به سود طبقه کارگر و دیگر لایه های اجتماعی زحمتکش، سخنی در میان نیست و تنها به «کوتاه کردن دست چپاولگران، از جمله فرماندهان سپاه و نیروهای امنیتی از شریان های اقتصادی کشور، چرخش به سمت بازسازی تولید ملی، حمایت از قشرهای محروم و عادی سازی روابط و پایان دادن به سیاست تحریم‌های مخرب امپریالیستی»۳ اشاره ای کلی، نارسا، گنگ و تا اندازه ای نادرست شده است.

دریافت سردرگم، احتیاط آمیز و نادرست طبقاتی، نه از دیدگاه طبقه ی کارگر که از جایگاه لایه های میانی بر سر تا پای نوشتار سایه افکنده و آن را تا اندازه ای به نوشتارهای «راه توده» مانند می نماید. با خود می اندیشم:
«بی جهت نیست که نمی توانند گریبان شان را از چنگ این جریان دوزخی رها کنند. آن ها، انگشت شان را در سوراخ سنبه های همینگونه نوشتارها که شمارشان نیز کم نیست، می تپانند و آن را به سود سیاست راست روانه ی خود بکار می گیرند. کمی هم به این زبانزد مانند است که می گوید:
شتر سواری دولا دولا نمی شود!»

آنچه از کلّ نوشتار در می یابم، بزرگنمایی بیش از اندازه ی دوران ۸ ساله ی ریاست جمهوری احمدی نژاد تا به آن اندازه است که هم دوران پیش از وی و هم اکنون که «حسن آقا» هنوز سرِ کار نیامده، زرزرش درباره ی حجم کارهای ناکرده و بهبود ندانمکاری ها و نابکاری های آن یکی، گوش هر کسی و حتا "مقام مُعظّم" را نیز می آزارد در سایه قرار می دهد و می پوشاند. انگار، اجرای برنامه ی نولیبرالی سرمایه امپریالیستی از همین ۸ سال پیش آغاز شده است!

با خود می اندیشم:
«... شاید چون این نوشتار، بررسی دوران ۸ ساله ی ریاست جمهوری احمدی نژاد را به عنوان چارچوب برگزیده، چنین از آب درآمده است.» ولی، نه! چنین آماج و چارچوبی در نوشتار دیده نمی شود. از آن گذشته، اگر حتا چنین نیز بود، بازهم نوشتار از چارچوب علمی و اسلوب بررسی دیالکتیک ماتریالیستی پا بیرون نهاده و دوران ۸ ساله را از متن تاریخی و روند پیش و پس از آن که دوره ی کنونی است، بیرون کشیده است. آیا چنین برخوردی از روی ندانمکاری است یا آماجی دیگر در سر داشته اند؟ نگاهی دوباره و این بار با درنگ بیش تر، این گمان را که برخورد از روی نادانی است به کناری می نهد. نه! از روی نادانی نیست؛ و اگر هم باشد، آن را نه نادانی که افقِ کوتاهِ طبقاتی باید نام نهاد. این افق کوتاه در بند زیر بگونه ای برجسته خودنمایی می کند:   
«به ‌این آمار تکان دهنده بیش از ۳ میلیون بیکار و ده ها میلیون شهروندی را که در زیر خطر فقر زندگی می کنند باید افزود تا ابعاد فاجعه ای که ولی فقیه رژیم و دولت برگمارده او به میهن ما تحمیل کرده اند را دریافت.»۴ 

در نوشتار دیگری که به تازگی در تارنگاشتم درج کرده ام، در این باره، چنین آمده است:
«... پایه و بنیاد ضرورت سرنگونی رژیم نیز بویژه در واپسین دوره ای که با نام رییس جمهور مهرورزِ  بزرگ سرمایه داران جهان و سیب زمینی پیاز پخش کن در میان مردم بینوا گره خورده در واقعیت بسیار اسفناک گره زدن هست و نیست اقتصاد و سیاست ایران به کشورهای بزرگ امپریالیستی و به فرجام رساندن سیاست نولیبرالی سرمایه داری امپریالیستی در کشور ما نهفته است؛ کاری که در دوره های پیش از وی با همه ی کوششی که از سوی جناح های بورژوا لیبرال صورت گرفته بود، نتیجه ی دلخواهی اینچنین به بار نیاورده بود. با این همه، بزرگنمایی بیش از اندازه ی گند و گه کاری های دوره ی ۸ ساله ی احمدی نژاد و شکاندن همه ی کاسه کوزه ها به سر وی که این روزها با شدت هرچه بیش تر جریان دارد و از سوی مزدوران و پادوهای رسانه ای جناح بورژوازی لیبرال حاکمیت و همه ی کسانی که در بیرون کشیدن «آخوند ریش حنایی» از "کلاه جادو" نقش داشته اند، دامن زده می شود با آماج پنهان نمودن ندانمکاری ها و تبهکاری های انجام یافته از سوی دولت های پیش از وی و بازنمودن جای پای تازه برای دولت لیبرال آینده است تا به بهانه ی آن، بی برنامگی اقتصادی ـ اجتماعی خود را پوشش داده و توده های سرگردانی که منتظر گشایشی در اوضاع بسیار نابسامان کنونی هستند را سر بدوانند.»۵

در بخش دیگری از نوشتار «نامه مردم» آمده است:
«از نظر منافع طبقاتی، [دولت احمدی نژاد] کارگزار سرمایه داری بوروکراتیک تنومند شده در دستگاه فاسد دولتی و خصوصاً فرماندهان سپاه و دستگاه های انتظامی کشور بود که در هشت سال گذشته به میمنت حاکمیت این دولت همچون اختاپوسی بر حیات اقتصادی کشور چنگ انداخته و میلیارد ها دلار سرمایه کشور را به تاراج برده اند ...»۶ 

پیش از آنکه به نارسایی ها و ناراستی های عبارت برگرفته شده در بالا بپردازم به یکی دو اصطلاح نادرست بر سر زبان ها افتاده که خاستگاه بیش تر آن ها، گاهنامه ی مزدور «راه توده» است، اشاره می کنم. اینجانب، کاربرد عبارت هایی چون «سرمایه داری نظامی» و «سرمایه داری بوروکراتیک» را نادرست، نارسا و غیرعلمی می دانم. دلیل آن هم روشن است؛ به عنوان نمونه، در دم و دستگاه دیوانسالار (بوروکراسی) هیچ کشوری، ساز و کار سرمایه داری به شکل فرآوری کالا و حتا سوداگری آن برقرار نیست؛ حتا بورس بازی نیز در بسیاری موردها بیرون از این دم و دستگاه صورت می پذیرد و اگر در موردهایی در بخشی از دستگاه دیوانسالار صورت پذیرد، بازهم پاره تن آن بشمار نمی آید. در اینجا، ما با دستگاه دیوانسالاری سر و کار داریم که کارچاق کنِ «سرمایه» است. خود همین حقیقت، چنانچه نگاهی دوباره به نوشته ی یاد شده از «نامه مردم» افکنده شود، نشاندهنده ی گزافه گویی و بزرگنمایی بیش از اندازه درباره ی آن است. دیوانسالاران کارچاق کن هر اندازه که از راه بند و بست ها پول به جیب بزنند، هنوز سرمایه دار بشمار نمی آیند؛ آن ها تنها پولی به جیب زده اند که بخودی خود، سرمایه نیست؛ به این دلیل ساده که سرمایه، پول در گردش است. آن ها کارگزار و کارچاق کن بزرگ بازرگانان و سوداگرانی چون بابک زنجانی و عسگر اولادی هستند. آن ها در چارچوب کاری که چاق می کنند و پولی برای آن می ستانند، سرمایه دار به شمار نمی روند و چنانچه پول بدست آمده از این راه ها را در جایی سرمایه گذاری کنند، از چارچوب ساز و کار بالا بیرون است. همینگونه، شاید بتوانیم، عبارت «سرمایه ی نظامی» را به آرش سرمایه ای که در صنایع و بخش نظامی بکار افتاده، بکار بریم؛ ولی نمی توانیم بگوییم:
«سرمایه داری نظامی»؛ زیرا در آن صورت، ماهیت یکپارچه ی سرمایه داری را به عنوان یک سامانه، تکه تکه نموده به مانش هایی نادرست از نظر علمی که بیگمان سوء استفاده های دیگری نیز در پی دارد، بخش نموده ایم. برای آنکه جُستار روشن تر شود، می توان به سرمایه داری پیش از پیدایش انحصارات و پس از آن اشاره نمود که در اینجا آشکارا با دگرگونی و حتا دگردیسی در ماهیت سرمایه پس از پیدایش انحصارات روبرو هستیم و می توانیم «سرمایه داری امپریالیستی» را از سرمایه داری پیش از آن بازشناسیم. به همین ترتیب، مانش هایی چون «سرمایه داری ملی»، «سرمایه داری وابسته (کمپرادور)» از آرش ویژه ی خود و تعریفی علمی برخوردارند.

با آنچه گفته شد و با اندکی درنگ در جمله های بازگوشده از نوشتار «نامه مردم» با گزافه گویی و گفتاری سفسطه آمیز (آمیزه ای از راست و ناراست) روبرو هستیم؛ زیرا نخست و پیش از همه، رشوه بگیران و کارچاق کن های دیوانی (و نه سرمایه داری بوروکراتیک!) هر اندازه هم که بگیرند، نمی توانند بیش از آنکه رشوه می دهد (سرمایه دار سوداگر یا صنعتگر یا ...)،، درآمد داشته باشند. افزون بر آن و تا آنجا که آگاهی من اجازه می دهد به آمارهای درستی که چه اندازه پول و سرمایه در دست این یا آن آدم و این یا آن دستگاه دیوانسالار گردآمده، دسترسی نداریم. یادمان باشد که در این زمینه ها از سوی بورژوازی لیبرال ایران از گذشته تاکنون برای پوشاندن چپاول بی اندازه ی خود، دانسته و آگاهانه آمارهای بسیار نادرست و از دید من گزافه گویانه ای درباره ی نقش «سپاه پاسداران» در اقتصاد کشور بیرون داده شده و از سوی پادوهایی چون گاهنامه های بی آبرویی چون «راه توده» و «پیک نت» تبلیغات گسترده ای پیرامون آن که اندازه های راستین آن به درستی شناخته نیست، راه اندازی شده است.

شیوه ی برخورد نادرست و غیرعلمی نوشتار «نامه مردم» به جُستار با بزرگنمایی دستگاه دیوانسالاری، کارچاق کن ها، رشوه بگیران و پااندازان لایه ی بالایی آن دستگاه، خواسته یا ناخواسته، چپاولگران اصلی، همانا بزرگ سرمایه داران سوداگری که گام بگام ـ و در برخی نمونه ها چون بابک زنجانی به شکلی مافیایی ـ جای سرمایه داری وابسته ی رژیم گذشته را پر نموده اند، در سایه قرار می دهد. آیا چنین اشتباهی در تحلیل از سرِ نادانی است یا ریشه در جای دیگری دارد؟

نوشتار «نامه مردم»، دولت احمدی نژاد را «از نظر منافع طبقاتی، کارگزار سرمایه داری بوروکراتیک تنومند شده در دستگاه فاسد دولتی و خصوصاً فرماندهان سپاه و دستگاه های انتظامی کشور ...» می بیند و بازهم چون دیگر موردهایی اینچنین دیدگان خود را بر این حقیقت ساده می بندد که پدیده ی احمدی نژاد و دولت وی، پیش از آنکه کارگزار این یا آن بخش از سرمایه داری باشد، فرآورده ی دوره ی بحران فراگیر اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی در کشورمان است؛ دوره ای که به دلیل ها و انگیزه های گوناگون و از آن میان، واماندگی نیروهای چپ در پیشبرد برنامه ای راهبردی، رژیم تبهکار جمهوری اسلامی در همان هنگام که راست ترین برنامه ی اجتماعی ـ اقتصادی گرانبارشده از سوی نهادهای بین المللی امپریالیستی (بگونه ای عمده: بانک جهانی و صندوق بین المللی پول) را به اجرا درمی آورد، ناچار بود برای فریب توده های برانگیخته، صورتکی چپ نما بر چهره ی خویش بگذارد؛ روندی کمابیش چون رشد و گسترش فاشیسم در اروپای پیش از «جنگ جهانی دوم»:
چپ نمایی در پهنه ی سیاست و راست روی در پهنه ی اقتصاد!

به این ترتیب که به آن در اینجا بیش از این نمی پردازم، نارسایی آن فرمولبندی خشک به اندازه ای بسنده، روشن است؛ گرچه در این باره، نوشتار «نامه مردم» حتا به «فاکت» های روز و از آن میان، این نکته که چرا دستگاه ولایت فقیه با به میدان آوردن «عالیجناب بوقلمون» به میدان و سپس تاخت زدن وی با نماینده ی جن گیران حکومتی، سرانجام توانست گریبان خود را از دست این جریان رها کند، توجه نمی کند!

با همه ی این ها، نکته ی چشمگیر در نوشته ی برگرفته شده از «نامه مردم»، یکسو نهادن مردم و دولت آینده ی آخوند بیرون آمده از «کلاه جادو» در برابر احمدی نژادی است که با قلنبه سلنبه گویی درباره ی دوره ی وی به همان شیوه های معمول در رسانه های باخترزمین از متن تاریخی خود کنده شده و تا جایگاه «اهریمن رانده شده از بارگاه خداوندی» (شیطان رجیم) بالا برده می شود:
«... کسر بودجه بی سابقه، ارائه بودجه کشور بر اساس آمارهای دروغین درآمد ها و خرج ها، ناپدید شدن صدها میلیاردها تومان درآمد ارزی، فساد بی سابقه دستگاه دولتی و سیاست ‌های فاجعه بار اقتصادی، متکی بر مدل نولیبرالی و دیکته شده از سوی مراکز مالی سرمایه مالی جهانی، از جمله صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، از جمله دشواری های تکان دهنده‌ای است که دولت آینده و میلیون‌ها شهروند محروم میهن ما با آن رو به رویند. حسن روحانی، رئیس جمهوری که در طول هفته های آینده پست ریاست جمهوری و مدیریت دولت را از احمدی نژاد تحویل خواهد گرفت، در سخنانی که در جریان جلسه بسته با نمایندگان مجلس ایراد کرد، ضمن اشاره به وضعیت فوق العاده بحرانی کشور، از جمله گفت:
”البته در حضور نمایندگان که از آمار و ارقام واقعی باخبرند، نیازی به ارائه آمار و ارقام نیست و نیازی نیست که بگوییم شرایط کشور چگونه است. اما این اولین بار است که پس از دوران جنگ تحمیلی در دو سال متوالی، رشد اقتصادی ما منفی است. این برای اولین بار است که در کنار رشد اقتصادی منفی، کشور با تورم بسیار بالایی مواجه است. بیشترین تورم در منطقه و شاید در جهان. اینکه کشور با تورم چهل و دو درصد و بیکاری مواجه است... “»۷

گویی، «نامه مردم» به عنوان ارگان مرکزی حزبی که هنوز تاج هایی از گل های سرسبز بهاری چون روزبه، سیامک، وکیلی، سیمین و رحمان و بسیاری دیگر بر سر دارد به یاری آخوند امنیتی و دم و دستگاه پشتیبان وی شتافته است! آخوند نابکاری که هنوز نیامده، برای کارهایی که قرار نیست به انجام برساند، سوگندهایی که "امامزاده" را برای به انجام رساندن شان گواه گرفته و پوشاندن شل کن سفت کن های
در پیش، زمینه چینی می کند؛ ولی، آیا جای هیچگونه شگفتی است که بنویسم: شگفتا که «نامه مردم» نیز پای در این چاله می گذارد؟

آیا نوشتار «نامه مردم» با پیش بینی احتیاط آمیزی که نداشتن سنگپایه ای استوار بر تئوری و پراتیک مارکسیسم ـ لنینیسم را نیز به نمایش می گذارد، جای پایی برای شرکت خود در بازی های آینده گروه نولیبرال تازه بر سر کار آمده، پیش بینی و فراهم می کند؟ اگر چنین باشد، چه نامی بر چنین سیاستی باید نهاد؟

اکنون به پشنهاد آن رفیق در ای ـ میلی دیگر بازمی گردم که نوشته است:
«... حزب نیازمند اندیشه و قلم رفقایی چون شما است.» (از ای ـ میل دریافتی ۲۴ تیر ماه ۱۳۹۲)

یادم رفت بپرسم که آیا این پیشنهادِ خود وی است یا از سوی حزب، چنین پیشنهادی را در میان می گذارد؛ ولی به هر رو چه تفاوتی می کند؟ سپس با خود می اندیشم:
«... با آنکه در دو سه سال گذشته، واژه ها و عبارت های تازه ای در ”نامه مردم“ دیده می شود؛ ولی همچنان رگه های نیرومندی از لیبرال دمکراسی، همراه با سردرگمی و گاه دوپهلو گویی، در جایی چیزی ارزنده بر زبان راندن (همایش مسکو) و در کردار همچنان به راست زدن و رُک و پوست کنده سخن نگفتن در سیاست این حزب دیده می شود ...» سیاستی که نه مرغ است و نه شتر و شاید آن را به شکلی نمادین بتوان «سیاست شترمرغی» نام نهاد.

با خود می گویم: 
«... اگر آن ها با همه ی نادانی شان می توانند با چشم بندی، خرگوش از ”کلاه جادو“ بیرون آورند و شماری از مردم را به کف زدن و سپاس از کاری هنوز انجام نشده وادارند، این ها با همه ی دانش و بینش داشته و نداشته شان، هنوز سرگرم بیرون کشیدن شترمرغ شان هستند؛ ولی، هر اندازه تردست باشی، مگر می توان شترمرغی از کلاه بیرون کشید؟!»

و. ای. لنین، سخنی نیکو دارد که یادآوری آن در اینجا، پر بیراه نیست. وی می گوید:
«برای آنکه انسان بتواند در هر مورد معین سر از کار درآورد، باید مغز داشته باشد. اهمیت سازمان حزبی و رهبران حزبی شایسته ی این عنوان از جمله در همین است که بتوانند با کار طولانی، سرسخت، گوناگون و همه جانبه، بیانگران اندیشمند منافع طبقه ی مربوطه*، دانش لازم، تجربه ی لازم و افزون بر دانش و تجربه، شم سیاسی لازم برای حل سریع و صحیح چالشهای سیاسی پیچیده، پدید آورند.
* در هر طبقه ای، حتی در کشوری که حد اعلای روشنگری در آن انجام گرفته باشد، حتا در میان پیشروترین طبقه ای که اعتلای همه ی نیروهای معنویش در نتیجه ی اوضاع و احوال زمان به مدارج بسیار عالی رسیده باشد، همیشه بیانگرانی از این طبقه وجود دارند که اندیشمند نیستند و توانایی اندیشیدن ندارند؛ و تا زمانی که طبقات برجای مانده اند و جامعه ی فارغ از طبقات بر بنیاد خود تحکیم نپذیرفته، استوار نشده و تکامل نیافته است، چنین کسانی هم ناگزیر وجود خواهند داشت. اگر جز این می بود، نظام سرمایه داری هم، ستمگر توده ها نمی بود.»۸ 

بیگمان، دشواری ما هم اکنون از آنچه آن دانشمند انقلابی بر زبان رانده، بیش تر است؛ زیرا ما نه تنها بیانگرانی از طبقه ی کارگر نداریم که از رهبرانی با شناختی درخور از خواست های امروز و فردای این طبقه نیز برخوردار نیستیم؛ رهبرانی که حزب توده ایران را دچار دشواری های بسیاری نموده و آن را به شاخه ای از درخت پرشاخه، ولی نه چندان سبز جنبش کارگری و کمونیستی ایران، فروکاسته اند.

در پایان و به عنوان گونه ای نتیجه گیری و کاری سودمند به همه ی اعضاء و هواداران حزب توده ایران پیشنهاد می کنم که چندین شماره ی پی درپی (به عنوان نمونه: ۱۰ شماره) از «نامه مردم» را برداشته و نوشتارهای عمده ی آن را تنها از این دیدگاه که تا چه اندازه از اخبار روزهای گذشته پر شده و چه اندازه، رهنمودهای کاری یا بررسی های تئوریک و راهنما دربر دارد، بسنجند. سپس، کلاه خود را قاضی کنند و ببینند که آیا چنین روزنامه ای آن ها و بویژه خوانندگان گاهنامه در ایران را که بسیاری از اینگونه اخبار را یا پیش تر شنیده اند و یا اگر هم نشنیده باشند، بیش از آن روی پوست خود لمس می کنند، خشنود و به مهم ترین رهنمودهای روز ساز و برگ می دهد یا نه؟

دومین پیشنهادم را با دست اندرکاران «نامه مردم» در میان می گذارم. مگر نه اینکه کنگره ای پس از دوسال کار برگزار شده و برنامه ای تدوین و تصویب شده است؟ اکنون، این برنامه آذین بخش گوشه ای از تارنگاشت «نامه مردم» و برخی از تارنگاشت های ماهواره ای است. آیا بجای نوشتن نوشتارهای بیمایه ای که «حسنقلی، آنجا این را گفت» و «حسینقلی پاسخ وی را چنین و چنان داد»که در همین نوشتار مورد بررسی، نمونه ای از آن با بازگویی پرچانگی های «آخوند ریش حنایی» و حتا یادآوری اینکه «به دلیل نزدیکی به اذان مغرب، آنها را طرح نمی‌کنم و در فرصت دیگر با مجلس در میان می‌گذارم...»۹به میان آمده، بهتر نیست، بند بند نکته های در میان نهاده شده در برنامه ی مصوب حزب در نوشتارهایی که بویژه به چالش های گوناگون زحمتکشان، چون دستمزد، بیکاری، حقوق کار، عدالت اجتماعی، ستم جنسی و ... پرداخته می شود، ریز و خرد شود و از این راه، ریزِ برنامه را به میان هواداران حزب و توده های زحمتکشان در ایران برد تا هم زمینه ی گفتگوی بیش تر درباره ی برنامه ی حزب فراهم شده و هم اشکال های آن را بررسی نموده، بهبود بخشید؟     

ب. الف. بزرگمهر    سوم امرداد ماه ۱۳۹۲

پانوشت

۱ ـ کاربرد واژه ی «رفیق» در نوشته ها و یادداشت هایم، تنها نشانه ی همسویی اندیشه با این یا آن به شکلی کلی و نه درچارچوبی مشخص است!

۲ ـ «دشواری های تکان دهنده اقتصادی و کارنامه سیاه دولت برگماردة ولی فقیه!»، «نامه مردم»، شماره ۹۲۵، ۲۴ تیرماه ۱۳۹۲

۳ ـ همانجا

۴ ـ همانجا

۵ ـ «سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نزدیک تر می شود!»، ب. الف. بزرگمهر، یکم امرداد ماه  ۱۳۹۲

۶ ـ  «دشواری های تکان دهنده اقتصادی و کارنامه سیاه دولت برگماردة ولی فقیه!»، «نامه مردم»، شماره ۹۲۵، ۲۴ تیرماه ۱۳۹۲

۷ ـ همانجا


۸ ـ «بیماری کودکی چپ گرایی در کمونیسم»، و. ای. لنین، برگردان محمد پورهرمزان، انتشارات حزب توده ایران، چاپ ششم، سال ۱۳۸۷

۹ ـ «دشواری های تکان دهنده اقتصادی و کارنامه سیاه دولت برگماردة ولی فقیه!»، «نامه مردم»، شماره ۹۲۵، ۲۴ تیرماه ۱۳۹۲

۱۳۹۲ مرداد ۲, چهارشنبه

اَمرداد به آرش بی مرگی است! ـ بازانتشار

اَمرداد بجای مرداد

آرش آن در «واژه نامه» به این صورت آمده است:
«نام ماه پنجم است از ماههای دوازده گانه ٔ ایرانی و دومین ماه از فصل تابستان مطابق با حزیران رومی و اسد عربی و آن ٣١ روز است ...».

نام درست این ماه «اَمرداد» به آرش «بی مرگی» است. پیشوند «اَ» در این واژه که همریشه با دیگر زبان های «هند و اروپایی» است، آرش واژه ی «مرداد» را که به آرش مرگ و میر است، وارونه می کند.

پیشنهاد می کنم این واژه به آرش درست آن: «اَمرداد» در «واژه نامه» نوشته شود.

ب. الف. بزرگمهر   ٢۷ بهمن ماه ١٣٩٠


پی افزوده:
در چند سال گذشته، برخی واژه های نوساخته و یا واژه هایی با مانشی تازه را در «واژه نامه ی اینترنتی دهخدا (http://loghatnameh.com) افزوده ام. شوربختانه، نام کسانی که  واژه ای تازه در آن تارنگاشت وارد می کنند، نوشته نمی شود. اینکه، اینگونه واژه ها چگونه ارزیابی و پذیرفته می شوند و سپس چگونه از آن ها بهره برده می شود، چندان روشن نیست؛ همچنین نام گردانندگان آن تارنگاشت، اندازه ی ویژه کاری شان در آن زمینه و برخی نکته های ضروری دیگر در پیگیری کاری ویژه (تخصصی) نیازمند روشنگری بیش تری است؛ وگرنه، راه اندازی چنین تارنگاشت هایی زیر عنوان و نام آدم های برجسته و دست کمک و یاری دراز کردن برای پیشرفت آن از سوی بسیاری کسان دیگر که شاید از دانشی بیش تر در این یا آن زمینه نیز برخوردار باشند، کار دشواری نیست!

نکته های بالا را از آن جهت می گویم که برخی شلختگی ها در این تارنگاشت که نام دانشمندی بزرگ را یدک می کشد، می بینم که شایان توجه، مراقبت و پاسخگویی بازهم بیش تری از سوی گردانندگان آن است. از سوی دیگر، برخی واژه های شناخته شده از پیش چون نمونه ی بالا (واژه ی اَمرداد) در این تارنگاشت نیامده است (اینجانب، این بار دانسته و آگاهانه آن را نیفزوده و تنها آن را پیشنهاد نموده ام!). چنین نمونه هایی، این پرسش را به میان می آورد که آیا براستی، همه ی واژه های «واژه نامه دهخدا» که سال ها پیش از این در ایران با جلدهای بیشمار به چاپ رسیده، در تارنگاشت یادشده در بالا درج شده است یا نه؟ اگر، چنین نیست، آیا بهتر نبود، پیش از راه اندازی آن تارنگاشت، نخست همه ی واژه های چاپ شده را در آن آورد و سپس کار را راه اندازی نمود؟ 

برخی موردهای مهم دیگر نیز در زمینه ی چگونگی پذیرش واژه های نو و جلوگیری از شلختگی در این زمینه و نیز شیوه ی آرایش تارنگاشت هست که اگر بختی باشد، در آینده برایشان خواهم فرستاد.

ب. الف. بزرگمهر   ٢٦ خرداد ماه ١٣٩١

پی نوشت:

پیشنهادم در این میان از سوی گردانندگان «واژه نامه دهخدا» پذیرفته و این واژه افزوده شده است. گرچه، واژه ی «مرداد» به عنوان نام ماه پنجم نیز، همانگونه که علی اکبر دهخدا آن را نوشته، همچنان برجای مانده که درست نیست؛ این واژه ی نادرست، به هر رو باید از واژه نامه برداشته شود.

ب. الف. بزرگمهر    سوم امرداد ماه ۱۳۹۲
 

شرایط ناپایدار اقتصادی، بیم جنبش های کور اجتماعی را می افزاید!


به گزارش اقتصادی زیر باریک شوید! این مشتی، نمونه ی خروارها ندانمکاری و نابکاری رژیمی ضدملی، ضدخلقی و راهزن در کشوری ثروتمند است؛ شرایطی که هر روز ناگوارتر از پیش می شود، بی حد و مرز نخواهد بود و بیش از هر چیز، بیم جنبش های کور اجتماعی را می افزاید. هرگونه سرکوب چنین جنبش هایی، آنگونه که مدتی پیش از این یکی از فرماندهان نادان «بسیج» یا «سپاه» وعده ی سرکوبی آن ها را داده بود، گره دشواری های اجتماعی را کورتر نموده و در کشوری با ویژگی های میهن مان ایران که افزون بر خودکامگی دیرینه پا، سده ها ستم ملی نیز پشت سر نهاده و در حاکمیت میوه چین انقلاب بهمن ۵۷ نیز این ستم، همچنان پی گرفته شده، پیامدهای بسیار ناگواری دربرخواهد داشت. این ها را برای آن رژیم تبهکار که هر روز زودتر سرنگون شود، بیش تر به سود توده های مردم و خلق های ایران زمین است، نمی گویم! برای نیروهای میهن پرست ایرانی از هر ملیتی و با هر باوری، دیندار یا بیدین، می گویم. باید هشیار بود و برای چنان شرایطی از آمادگی و برنامه ای درخور برخوردار بود؛ وگرنه، بیم پیدایش شرایطی به مراتب ناگوارتر از آنچه در کشورهای همسایه و پاره تن مان افغانستان و عراق رخ داد در انتظار ماست.

به هوش باشیم!

ب. الف. بزرگمهر    سوم امرداد ماه ۱۳۹۲

***

تورم نقطه به نقطه، ۶۱ درصد!

رییس مرکز پژوهش های مجلس، روز گذشته در نشست علنی مجلس، نرخ تورم خرداد ماه سال کنونی نسبت به خرداد ماه سال گذشته را ۶۱ درصد اعلام کرد.

کاظم جلالی با انتقاد از ارائه آمارهای ناهمتا (متناقض) در کشور گفت:
«باید نظام آماری کشور را اصلاح کنیم. این روزها ما شاهد اطلاعات آمار مختلفی هستیم و تناقضات زیادی در اطلاعات و آمار وجود دارد.»

این نماینده مجلس افزود:
«مساله ی دیگر در خصوص مسائل اقتصادی، پرهیز از سیاست شوک درمانی است و باید بدانیم وضعیت تورم و اقتصادی کشور در حال حاضر به گونه ای است که نمی شود به شکل آنی آن را التیام بخشید. دردهای بسیار زیادی از جمله نرخ ارز، تورم ناشی از سیاست های مالی و پولی و اجرای ناقص قانون هدفمندی یارانه ها، مواردی است که وجود دارد و طبعا باید برای آنها برنامه ریزی انجام گیرد و این موضوع نیازمند همکاری دولت و مجلس است.»

نماینده ی مردم سمنان گفت:
«براساس آمار رسمی نرخ «تورم نقطه به نقطه» خرداد ۹۱ با خرداد ۹۲، ۶۱ درصد است و این رقم بسیار بالایی است و شاخص کل نیز ۴۱/۲ درصد را نشان می دهد و به نظر می رسد باید در این خصوص چاره‌اندیشی جدی کرد.»

وی افزود:
«ما در بخش سلامت نیز با مشکلات جدی روبرو هستیم و در بحث دارو تقریبا با یک بحران روبرو هستیم؛ در بخش کشاورزی نیز امسال شاهد بودیم که در مساله گندم با تدبیر عمل نشد و قیمتی که بعدا گران‌تر شد، بیشتر نصیب دلالان شد و کشاورزان ما از این مساله نتوانستند سود خودشان را ببرند.»

برگرفته از «خبرنامه ی خرداد»:

این گزارش تا اندازه ای از سوی اینجانب، ویرایش شده است.     ب. الف. بزرگمهر

۱۳۹۲ مرداد ۱, سه‌شنبه

کلافی سردرگم در میان سایر کلاف ها!



بکش به نام خدایی که می شناسی!



سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نزدیک تر می شود!

فرشته سازی و شیطان سازی را از «شیطان بزرگ» بیاموزیم!

گفتگوی زیر از سوی رادیوی وابسته به دولت «یانکی ها» با دیوید پرایس، نماینده ی «حزب دموکرات» از کارولینای شمالی ایالات متحد، انجام پذیرفته است. هنگامی که آن را خواندم، نخستین گام های «فرشته سازی» از آخوند حسن فریدون (روحانی) از سوی این کشور را دیدم و با خود گفتم:
«آقایان، سال های سال دم از ”شیطان بزرگ“ و مرگ بر وی زدند و سرانجام با خوشنودی گفتند که آماده ی گفتگو با وی حتا در ژرفای دوزخ هستند ... باید چگونگی ”فرشته سازی“ و ”شیطان سازی“ را از ”شیطان بزرگ“ بیاموزند؛ شیطانی که تاکنون با برجسته نمودن کوچک ترین ندانمکاری ها و نسبت دادن اتهام های ناروا به دشمنان خویش توانایی خویش در ”شیطان سازی“ را به نمایش نهاده، اینک گام بگام ”فرشته ای نه چندان بلندپرواز“ را بال و پر می دهد؛ گرچه "فرشته" با ریش حنایی خود هنوز در ”جهان برزخ“ دست و پا می زند تا چه پیش آید ...»

آقای پرایس درباره ی «گفتگوهای هسته ای» نیز نتوانسته یا نخواسته آنچنان ایز گم کند. دلیل آن نیز روشن است؛ زیرا اگر تا چند سال پیش هنوز بسیاری می پنداشتند که چنین گفتگوهایی تنها برنامه ی هسته ای ایران را دربرمی گیرد، اکنون دیگر برای آن ها نیز روشن شده که این گفتگوها، همانگونه که ۵ محور «بسته ی ریشخندآمیز شفاهی» نیز نشان داد، جُستارهای دیگر و از همه مهم تر پایوری (تضمین) بقای «بیضه ی اسلام» را نیز دربرمی گیرد. «بیضه  اسلام»ی که دیگر تفاوت چندانی با بیضه های خود آقایان ندارد که از ترس شورش های خودجوش و ناخشنودانه ی توده های مردم به انگیزه های گوناگون و از آن میان، گرسنگی، جفت شده اند! نماینده ی کارولینای شمالی که همه ی این ها را نیک می داند، از همین رو، «هویج شیرین» را نشان می دهد:
«... از همین رهگذر و به واسطه عادی‌سازی روابط ایران با دیگر کشورهای جهان، دستاورد های بزرگی برای این کشور خواهد داشت.» (گزارش زیر) و فراموش نمی کند تا «چماق» یا بهتر است بگویم: «تُخماق»ی* را که حاکمیت فرومایه ی ایران تاکنون چندین بار نوش جان کرده نیز یادآور شود:
«تحریم‌ها به خودی خود راه حلی دیپلماتیک به شمار نمی‌روند. تحریم یک ابزار است و می‌بایست با هدف واکنش به هر آنچه ایران انجام می‌دهد ـ یا از انجام آن سرباز می‌زند ـ وضع و اجرا شوند.» (همانجا)

اینکه آیا "فرشته" سرانجام بال و پر خواهد گشود یا نه، هنوز چندان روشن نیست و به تراز نیروهای سیاسی و اجتماعی درون و پیرامون ایران و بویژه آتش زیرخاکستر جنبش توده ای مردم ایران بستگی دارد که چنانچه بار دیگر شعله ور شود، بال و پر "فرشته" را سوزانده و شاید دودمان رژیم جمهوری اسلامی را نیز به باد دهد؛ ولی، آنچه روشن تر از روز است، بن بست رژیمی تبهکار و ضدملی است که از سویی توانایی در پیش گرفتن راه رشد اقتصادی ـ اجتماعی با سمتگیری سوسیالیستی** به سود توده های کار و زحمت را ندارد و از سوی دیگر، هرگام تازه ای به سوی «شیطان بزرگ» برای در آغوش کشیدنش برمی دارد، فاجعه ی اقتصادی ـ اجتماعی را به مرزهایی فراتر از پیش گسترش داده، زمینه های گسستن هرچه بیش تر پیوندهای اجتماعی و فرهنگی جامعه، بویژه میان خلق های ایران زمین و جنگ برادرکشی میان آن ها را که سده ها در کنار یکدیگر برای سرفرازی ایران زمین جنگیده و یکپارچگی بخش عمده ای از آن را با همه ی شکست های کوچک و بزرگ پاس داشته اند، از هر باره فراهم می کند. چنین بن بستی، هیچگونه «بازی برد ـ برد»، آنگونه که آقایان به آن دل بسته اند، همراه نخواهد داشت و از امپریالیست ها، هیچگونه پایوری نیز دریافت نخواهند نمود. هرچه، شکاف میان حاکمیت ضدانقلابی با توده های مردم ایران گسترده تر شده و ژرفای بیش تری می یابد، بیگمان ضربه های تخماق بیش تر، کوبنده تر و گیج کننده تری از «شیطان بزرگ» و همدستانش برای پذیرفتن بازهم بیش تر از پیش خواست های اهریمنی شان دریافت خواهند نمود.

پیگیری چنین وضعیت بیمناکی با حاکمیت ضدانقلابی و دولت هایی که به درازای بیش از سه دهه، هیچگونه برنامه ی یکپارچه و هماهنگ ملی برای شکوفایی اقتصاد ایران نداشته و تنها و تنها در پی برقراری پیوندهای نو و کهنه با کشورهای امپریالیستی و باج دادن از کیسه ی بودجه ی ملی به آن ها بوده و همچنان هستند، در فرجام خود تنها سرافکندگی تاریخی بزرگ دیگری برای ایران رقم خواهد زد و شاید این بار نه از تاک نشانی برجای ماند و نه از تاک نشان.

نمودها و نشانه های بیشماری در پهنه های گوناگون اقتصادی ـ اجتماعی، فرهنگی و سیاسی گواه آن است که برای برونرفت از بحران دامن گسترده ی اجتماعی ـ اقتصادی و سیاسی در میهن مان، راهی جز سرنگونی این رژیم برجای نمانده است. کودتای خزنده ی بخشی از رژیم بر ضد بخشی دیگر در سال ۱۳۸۸ در شرایطی که آتش زیر خاکستر جنبش مردمی همچنان پابرجا بود، بجای یکپارچگی بیش تر حاکمیت، چندپارچگی بیش از پیش آن را در پی داشت؛ واگرایی اقتصادی ـ اجتماعی ایران که نمود روشن آن، رشد منفی اقتصادی در چند سال گذشته است، در کنار خصوصی سازی های گسترده صنایع و معادن و بخش های دولتی اقتصاد کشور و نیز نبود مدیریتی کارآمد، اقتصاد سرمایه داری مافیایی را که در آن دزدان و راهزنانی گاه یکشبه، میلیاردر می شوند (نمونه: بابک زنجانی) گسترش بخشید و هرج و مرج اقتصادی و گرانی روزافزون کالاها و از آن میان، کلیدی ترین کالاهای مورد نیاز مردم را دامن زد؛ نبود کم ترین دورنمای دگرگونی های مثبت به سود توده های کار و زحمت، نابسامانی گسترده در مدیریت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که نشانه های روشن حاکمیت ملوک الطوایفی در حال فروپاشی را به نمایش می گذارد، نبود کم ترین برنامه و راهکاری روشن و درست برای برونرفت از بن بست بیمناک پدید آمده، همه و همه، نشاندهنده ی درستی شعار سرنگونی رژیمی در بن بست مانده و در لبه ی پرتگاه ایستاده است. با این همه، از سوی مزدوران و قلم به مُزدان رژیم با به رخ کشیدن نیروهای سرنگونی طلبی چون سازمان دوزخی مجاهدین و سلطنت طلب ها، این اندیشه پرورده می شود که گویا همه ی نیروهایی که خواهان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی هستند، نیروهای ضدانقلابی اند و از همین رو، نمی خواهند دولت تازه به پیشکاریِ حسن فریدون (روحانی) کامیاب شود! چنین یاوه ای، این نکته را در خود نهفته دارد که گویا رژیم تبهکار جمهوری اسلامی، رژیمی انقلابی یا دستِکم پیشرو است. بازی «موش و گربه» ی کشورهای امپریالیستی با رژیم فرومایه نیز بر سردرگمی ناآگاهان و ساده لوحانی که انقلابیگری دروغین رژیم را می باورند، می افزاید. ناگفته نماند که نیروهای سازمان دوزخی مجاهدین، سلطنت طلب ها و برخی گروه های کم اهمیت تر «چپ رو» از همان آغاز انقلاب بهمن ۵۷ یا اندکی پس از آن، خواهان سرنگونی رژیم برآمده از انقلاب بوده اند. بخش هایی از این نیروها که تنها جریان های یادشده را دربرنمی گیرد، همگام با بالاپایین شدن های سیاست ایالات متحد، از موضع سرنگونی رژیم کوتاه آمده اند که شایان درنگ بوده و بخوبی نشاندهنده ی این واقعیت ساده است که نیرویی ضدانقلابی نمی تواند در بنیاد خود، سرنگونی نیروی ضدانقلابی دیگری را در کشور خود خواهان باشد؛ مگر یکی از دو حالت زیر:
الف. با یکدیگر در حاکمیت همدستند و در شرایط ویژه ای که توده های مردم سرکوب شده یا هیچ زمینه ای برای جنبش انقلابی هستی ندارد، یکی آن دیگری را از حاکمیت می راند (کودتای ضد انقلابی)؛ و
ب. یکی از نیروهای ضدانقلابی رانده شده از حاکمیت، در سایه ی سیاست کشور دیگری، نقشه های خود را برای سرنگونی آن دیگری پی می گیرد که سیاست و عملکرد آن به هر رو، پیروی کم و بیش بی چون و چرایی از سیاست آن کشور خواهد داشت.

هر دو این نمونه ها را در دوره ی کنونی دیده و آزموده ایم و همچنان نیز جلوی دیدگان ماست. به این ترتیب، آنچه چکیده ای از آن را در میان نهادم، هیچگونه هماوندی با خواست چنان نیروهایی که کم تر از رژیم فرمانروای ایران تبهکار و ضدانقلابی نیستند، ندارد.

سمتگیری اجتماعی ـ اقتصادی حاکمیت ضدملی جمهوری اسلامی به درازای بیش از سه دهه، بازپیمودن راه رشد سرمایه داری، بازسازی گام بگام بورژوازی وابسته (کمپرادور) و پیوندی استوارتر از پیش به سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی بوده و هست. دستبرد رهبری نابکار و نادان رژیم به اصل مهم ۴۴ قانون اساسی ایران، زیر فشار خردکننده ی بورژوازی سوداگر ایران و گشودن دروازه های اقتصادی کشور به روی کشورهای امپریالیستی که پیش از آن نیز از سوی دولت رفسنجانی تبهکار تا اندازه ای بازگشایی شده بود، واپسین میخ تابوت انقلاب بهمن ۵۷ بود و روند بحران را افزایش و شتاب بسیار بیش تری بخشید. پایه و بنیاد ضرورت سرنگونی رژیم نیز بویژه در واپسین دوره ای که با نام رییس جمهور مهرورزِ  بزرگ سرمایه داران جهان و سیب زمینی پیاز پخش کن در میان مردم بینوا گره خورده در واقعیت بسیار اسفناک گره زدن هست و نیست اقتصاد و سیاست ایران به کشورهای بزرگ امپریالیستی و به فرجام رساندن سیاست نولیبرالی سرمایه داری امپریالیستی در کشور ما نهفته است؛ کاری که در دوره های پیش از وی با همه ی کوششی که از سوی جناح های بورژوا لیبرال صورت گرفته بود، نتیجه ی دلخواهی اینچنین به بار نیاورده بود. با این همه، بزرگنمایی بیش از اندازه ی گند و گه کاری های دوره ی ۸ ساله ی احمدی نژاد و شکاندن همه ی کاسه کوزه ها به سر وی که این روزها با شدت هرچه بیش تر جریان دارد  و از سوی مزدوران و پادوهای رسانه ای جناح بورژوازی لیبرال حاکمیت و همه ی کسانی که در بیرون کشیدن «آخوند ریش حنایی» از "کلاه جادو" نقش داشته اند، دامن زده می شود با آماج پنهان نمودن ندانمکاری ها و تبهکاری های انجام یافته از سوی دولت های پیش از وی و بازنمودن جای پای تازه برای دولت لیبرال آینده است تا به بهانه ی آن، بی برنامگی اقتصادی ـ اجتماعی خود را پوشش داده و توده های سرگردانی که منتظر گشایشی در اوضاع بسیار نابسامان کنونی هستند را سر بدوانند.

در پایان به نکته ی مهم دیگری نیز اشاره می کنم که هنوز مانند سال ها پیش از این برای آن نیروهایی که سرنگونی رژیم یا هرگونه جنبش انقلابی را با یکی گرفتن شکل و مضمون (درونمایه و برونزد) تنها در لوله ی تفنگ می بینند و هرگونه انقلاب یا سرنگونی هر رژیمی را با همه ی گوناگونی شکل هایی که می تواند بخود بگیرد و از کالبدی به کالبدی دیگر درآمده یا با یکدیگر آمیخته شوند، تنها به شکل مسلحانه ی آن فرومی کاهند، روشن نیست. پیش بینی شکل های گوناگونی که سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بخود خواهد گرفت، ازهم اکنون، جز یاوه گویی بیش نخواهد بود. هرکدام از این شکل ها را به هنگام فرارویی آن ها می توان تا اندازه ای پیش بینی نموده به شکفتن آن ها یاری نمود. آنچه هم اکنون مهم است و در آینده ی نزدیک بازهم بر اهمیت آن افزوده می شود، سمتگیری و برنامه ریزی همه ی نیروهای انقلابی و میهن پرست ایران برای چنین شرایطی و افزایش آمادگی درخور برای هر «واریانتی» است.

هر روز که می گذرد، رژیم ضدانقلابی و ضدخلقی جمهوری اسلامی، میهن مان را بیش تر به ژرفای باتلاقی که خود نیز در آن گرفتار آمده، فرو می کشد. سرنگونی این رژیم، اگر همین امروز ممکن بود بهتر از فردا و فرداهای دیگر بود. بر ماست که با آمادگی هرچه بیش تری به پیشواز آن برویم.

سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، برو برگرد ندارد و زمانی دراز نخواهد پایید؛ چنانچه این کار با سازماندهی درخور از سوی نیروهای چپ و آفرینش جبهه ی گسترده ای از نیروهای کار، پیشرفت، صلح و آزادی های مدنی و اجتماعی همراه باشد، توده های مردم و خلق های ایران از بهترین جایگزین برای سرنگونی رژیم ضدملی و ضدخلقی برخوردار خواهند شد و این امکان فراهم خواهد آمد تا کار به شکل های آشتی جویانه تر و درنگ ناپذیرتری فرجام یابد؛ وگرنه، چنانچه این رژیم فرومایه با باج دادن ها از کیسه ی مردم و بند و بست های هر از گاهی با امپریالیست ها از یکسو و زیر پا نهادن خواست های مشروع توده های مردم و خلق های ایران زمین و سرکوب توده های برانگیخته از سوی دیگر بتواند اندکی عمر خود را درازتر نماید، شاید اندکی دیرتر سرنگون شود؛ ولی این سرنگونی، بیگمان بهای سنگین تری برای ملت ایران داشته و شاید خواری و سرافکندگی ملی را که هم اکنون نیز نمودها و نشانه های بسیاری از آن در دست است، در پی داشته باشد.

سرنگون باد رژیم تبهکار جمهوری اسلامی!

ب. الف. بزرگمهر     یکم امرداد ماه  ۱۳۹۲

* تُخماق از ریشه ی ترکی، چماق کم و بیش بلندی است که به سر کُلُفت آن چندین لایه پارچه ی پشمین یا مانند آن می پیچیدند تا ضربه ی آن تا اندازه ای نرم شده و شکستگی در پی نداشته باشد. در دادگاه های سده های میانه ی منطقه ی بزرگی از آسیای میانی و جنوب باختری، دربرگیرنده ی کشورمان، بویژه در دوره ی حاکمیت های ملوک الطوایفی و خانخانی از این ابزار در بالای سر محکومی که وادار به نشستن در چاهکی تنگ و سر بزیر افکندن بود، سود برده می شد. هر بار که از محکوم، پرسشی از سوی داروغه یا خان بزرگ فرمانروا در میان نهاده می شد و محکوم، آگاهانه یا ناآگاهانه سر خود را برای پاسخ گفتن بالا می آورد، تخماق از سوی نگهبانی که بالای سر وی به این منظور گماشته می شد، فرود می آمد تا سر به زیر افکند. چنین ضربه ای، گرچه شکننده نبود، ولی با هر ضربه گیجی و منگی بیش تر محکوم نگونبخت را به همراه داشت.

** «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» را گاه «راه رشد غیر سرمایه داری» نیز نامیده اند که از دید من، بسیار بیجا و نادرست است. «راه رشد غیر سرمایه داری» به جز ابهامی که در صورت خود دارد، از نظر ماهیت آن نیز نامفهوم و نادرست است؛ زیرا به هیچ سویی رهسپار نیست و تنها می گوید که چیزی غیر از سرمایه داری است. چه چیزی؟ آن را روشن نمی کند؛ اگر به سوی سوسیالیسم سمتگیری ندارد، پس چیست؟ آیا راهی در میان آن دو است؟! که در آن صورت نادرست بودن آن بیشتر آشکار می شود. زیرا هر دانش آموز ساده ی آموزش سوسیالیسم نیز می داند که لایه های میانی جامعه سرمایه داری از دورنما و افقی برخوردار نیستند. افزون بر آن، جامعه نیز مانند کالبدی زنده حرکت دارد و این حرکت حتا در ساده ترین شکل های آن مانند حرکت یک آمیب، همواره سمت و سوی مشخصی دارد و باید داشته باشد؛ در غیر این صورت آمیب به دونیم بخش می شود یا هریک از اندام های کالبد به سمتی حرکت می کنند که با مجموعه کالبد هماهنگ نیست که معنای آن ازهم پاشیدن کالبد است.

«راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» را با «راه رشد سوسیالیستی» نیز نباید یکسان پنداشت. «ساخت» یا ترکیب «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» برای کشورهایی بکار می رود که از سطح رشد اقتصادی ـ اجتماعی پایینی برخوردارند یا اگر حتا رشد اقتصادی ـ اجتماعی در آنجا در حال افزایش پرشتابی است هنوز از بنیان های مادی و معنوی بایسته و شایسته برای پیگیری استوار «راه رشد» خود برخوردار نیستند. در این باره، جمهوری توده ای خلق چین، با وجود رشد غول آسای اقتصادی ـ اجتماعی خود در سال های کنونی نمونه ی بسیار خوبی از کشورهایی است که «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» را برگزیده اند. «ساخت» یا ترکیب «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی»، افزون بر این آشکارا می گوید که به سوی سوسیالیسم سمتگیری نموده است و به درجات مشخصی که از این کشور تا کشور دیگر تفاوت های گاه عمده دارد، از «راه رشد سرمایه داری کم رشد و گسترش نیافته» روی برتافته است. در اینجا، دانسته به ویژگیها و خطوط عمده «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» نپرداخته
ام. (برگرفته از پانوشت نوشتار: «سمتگیری سوسیالیستی، گُزینه ای دشوار، دست یافتنی، ولی نه ناگزیر!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۰ بهمن ۱۳۸۹)

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

نباید پیشاپیش دیپلماسی میان ایران و آمریکا را مردود بدانیم

۱۳۰عضو مجلس نمایندگان آمریکا در نامه‌ای خطاب به باراک اوباما، رییس جمهوری این کشور از وی خواسته‌اند با توجه به انتخاب حسن روحانی به عنوان رییس جمهوری ایران، برای حل اختلافات موجود میان دو کشور با وی وارد مذاکره شود.

این نامه توسط دیوید پرایس، نماینده دموکرات از کارولینای شمالی و چارلز دنت، نماینده جمهوریخواه از پنسیلوانیا تهیه شده است.

دیوید پرایس در این خصوص با رادیو فردا گفت‌و‌گو کرده است.

رادیو فردا:
در این نامه اشاره کرده‌اید که «ایران رییس جمهوری را بر بستر میانه روی و اصلاح انتخاب کرده است، تاریخ نیز به ما نشان داده که در قبال چشم انداز تحولی معنادار در این کشور باید هوشیارانه برخورد کرد». ممکن است توضیح بدهید، منظورتان از «تحول معنادار» چیست و چطور این تحول می‌تواند به اندازه کافی معنادار باشد که در نهایت منشاء تماس و ایجاد ارتباط ایالات متحده با ایران شود؟

دیوید پرایس:
تحولی که ما به دنبال آن هستیم، رویکرد جدی ایران در گفت‌وگوها است که به توافقی میان ایران و جامعه جهانی برای توقف [کوشش] برای ساخت جنگ ‌افزار هسته‌ای منجر شود و البته از همین رهگذر و به واسطه عادی‌سازی روابط ایران با دیگر کشورهای جهان، دستاوردهای بزرگی برای این کشور خواهد داشت. در عین حال ساخت این جنگ‌افزارهای هسته‌ای توسط ایران حقیقتاً غیرقابل قبول است و رییس جمهوری نیز چنین چیزی را مطرح کرده ... سابقه رییس جمهوری جدید ایران [نیز] حاکی از وجود سطحی از آمادگی برای دیپلماسی و [مذاکره] درباره مسأله هسته‌ای است.

هدف از نگارش نامه فراحزبی ما به رییس جمهوری ایالات متحده، هم تشویق ایشان و دیگر مذاکره‌کنندگان به آزمودن شرایط ناشی از تحولات اخیر بود که ببینیم چه امکاناتی برای پیشبرد نوعی دیپلماسی موفقیت‌آمیز ایجاد شده است.

رادیو فردا:
شما در نامه‌تان نوشته‌اید: «باید هوشیار بود که با اقداماتی تحریک آمیز امکان چنین پیشرفتی را از میان نبریم و زمینه تضعیف احتمالی رییس جمهوری منتخب جدید ایران را در برابر محافظه کاران ایجاد نکنیم». آیا منظورتان از «اقدامات تحریک آمیز»، تشدید تحریم‌ها یا تهدید نظامی است؟

دیوید پرایس:
خیر، ما درباره مسأله تحریم‌ها به شکلی باز برخورد می‌کنیم. تحریم‌ها بخش مهمی از کوشش برای اعمال فشار بر روی ایران هستند؛ اما تحریم‌ها به خودی خود راه حلی دیپلماتیک به شمار نمی‌روند. تحریم یک ابزار است و می‌بایست با هدف واکنش به هر آنچه ایران انجام می‌دهد ـ یا از انجام آن سرباز می‌زند ـ وضع و اجرا شوند.

بنابراین، منظور اصلی ما این است که بگوییم نمی‌بایست عجولانه درباره رییس جمهوری جدید ایران داوری کنیم یا پیشاپیش، انجام هرگونه کوشش سازنده ی دیپلماتیک را مردود بدانیم؛ ما نیاز داریم، بررسی کنیم و ببینیم چنین کوشش‌هایی چه امکاناتی را به دنبال خواهد داشت.

رادیو فردا:
ایالات متحده احتمالاً انتظار دارد که گفت‌وگوهای هسته‌ای میان ایران و کشورهای «گروه ۵+۱» پاییز امسال پی گرفته شود. فکر می‌کنید این تصمیم از جانب آمریکا، ایرانی‌ها را دلگرم خواهد کرد که توقف غنی سازی را بپذیرند؟

دیوید پرایس:
پاسخ این سؤال را نمی‌دانم و فکر نمی‌کنم به استثنای خود ایرانی‌ها کسِ دیگری بداند. ما باید دیپلماسی را در راستای دیگر اقدام‌ها پیگیری کنیم. از دید من، در برابر ما راه دیگری وجود ندارد که دریابیم گفتگوها با ایران احتمال موفق شدن خواهند داشت یا خیر. این چالش، کوشش ما را خواستار است و به باور من، در چنین وضعیتی، حتی در برابر سرسخت ترین دشمنان، نباید از کنار تغییر در رهبری [در دولت ایران] به سادگی گذشت. برعکس، تغییر در رهبری فرصتی برای آزمودن این تحول و بررسی چگونگی ایجاد پیشرفت از این رهگذار است و من معتقدم که رییس جمهوری ما هم چنین برنامه‌ای را به پیش خواهد برد.

به همین جهت، این نامه فراحزبی از سوی مجلس نمایندگان در عمل حامی چنین سیاستی است و از این جریان پشتیبانی می‌کند.

رادیو فردا:
آیا شما از گفت‌وگوی مستقیم میان ایران و ایالات متحده آمریکا به عنوان بهترین شیوه برای یافتن راه حلی برای دشواری های دوطرفه پشتیبانی می‌کنید؟

دیوید پرایس:
من درباره این موضوع پیش داوری نمی‌کنم؛ فکر می‌کنم، نیاز داریم که درباره گفت‌و‌گو در همه زمینه‌ها و به تمامی اَشکالِ ممکن به شکلی باز برخورد کنیم و اگر چنین چالشی به آرش انجام گفت‌وگوی مستقیم با ایران بود، [آن را مد نظر قرار دهیم]. اما در عین حال، هر دو طرف باید حُسن نیت و جدیت خود را نشان دهند. ما نیز از رییس جمهوری جدید ایران چنین انتظاری داریم. باید با زیر نظر گرفتن رفتار آنها ببینیم، امکانات پیش رویمان چیست.

همان طور که در نامه ما هم تصریح شده، درباره ناامیدی احتمالی هم [خود را آماده کرده‌ایم] و دچار توهم نیستیم، می‌دانیم که برنامه ی میانه‌روها در آن کشور پیش از این نیز به شکست انجامیده است. می دانیم که رییس جمهوری جدید درباره مسأله هسته‌ای پیام‌های متناقضی فرستاده، بنابراین با خوش‌خیالی به مسائل نگاه نمی‌کنیم؛ ولی بدگمان هم نیستیم؛ می‌خواهیم اطمینان حاصل کنیم که هرگونه گزینه مثبتی را به طور کامل بررسی کرده‌ایم.

«رادیو فردا»     ۱۳۹۲/۰۴/۲۹


این گزارش از سوی اینجانب، پارسی نویسی و ویرایش شده است. عنوان و برجسته نمایی های متن، همه جا از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!