«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ خرداد ۳, جمعه

به شرط اینکه تنها برای گول زدن مردم تنگدست نباشد ...


تصویری از یک خانه ی کهنه با سقف چوبی درج کرده و جمله ای از حضرت علی را آذین بخش آن نموده است:
«خوش ترین زندگی را کسی دارد که خداوند متعال، نعمت قناعت را به او عنایت کرده است».

تصویری است از آنگونه خانه ها که دو سه سالی از دوران خردسالیم را به خاطر دربدری همیشگی پدر و از این شهر به آن شهر رفتن، در بخش کهنه ی شهر قزوین (اگر درست به یاد داشته باشم: «سوخته چنار»!) در نمونه ای کمی بهتر از این یکی گذرانده و آن را همچنان خوب به یاد دارم. خانه ای که برایم یادآور زمین لرزه ی «بویین زهرا»ست و قزوین را هم به شدت لرزاند.

شبِ زمین لرزه خودم را گل آلود و همچنان خواب آلوده در باغچه ی بزرگ میان حیاط بزرگ خانه یافتم. آن شب برادر بزرگترم، دست و پای بچه های کوچک تر خانه را که من نیز یکی از آن ها بودم، گرفته و از پنجره با شتاب به باغچه ای گود با خاکی نرم و گل آلود پرتاب نموده بود. همه ی دیگر همسایگان پیرامون آن حیاط بزرگ نیز از ترسِ فرو ریختن سقف خانه ها در میان حیاط گرد آمده و آب حوضی را که ترک برداشته و از اینور و آنور سرریز می شد با شگفتی می نگریستند. آن شب، دیوار آشپزخانه مان و نیمی از آن فروریخت. سقف چوبی بسیاری از اتاق ها شکاف برداشت و ما وادار شدیم چندین شب، شاید تا یک هفته در «سبزه میدان» میان شهر بخوابیم. برای ما بچه ها هم فال بود و هم تماشا و نیز زمینه ای برای بازیگوشی های تازه در میان درد و ماتم مردم و کامیون هایی که مرده های زمین لرزه  را بار زده، می بردند ...

برایش می نویسم:
«به شرط اینکه تنها باید گول زدن مردم تنگدست نباشد و همه را دربرگیرد.»* و این نوشته ی عبید زاکانی را نیز به آن می افزایم که زاده ی زاکان، جایی در نزدیکی قزوین است:
«شخصی خانه ای به كرایه گرفته بود. چوبهای سقفش بسیار صدا می كرد. به خداوند خانه از بهر مرمت آن سخن بگشاد.

پاسخ داد كه چوبهای سقف ذكر خداوند می كنند.

گفت: نیك است، اما می ترسم این ذكر منجر به سجده شود.»

ب. الف. بزرگمهر    دوم خرداد ماه ۱۳۹۲

پی نوشت:
این را ناچار شدم برای آن دسته از آدم هایی که به درونمایه ی گفتار کم تر باریک می شوند، بنویسم:
آماج گفته ی من تقسیم تنگدستی میان مردم نیست که عدالت اجتماعی درخور با پیشرفت های بنیادی در همه ی زمینه ها و از آن میان برخورداری از حق زندگی شایسته در ساختمان ها وخانه های ساز و برگ یافته به پیشرفته ترین امکانات زندگی برای همه است. برخلاف تبلیغات دزدان سرمایه های اجتماعی، چنین کاری رویاپروری نیست و در صورت سمتگیری درخور اجتماعی ـ اقتصادی بخوبی در دسترس است. بهترین دلیل آن، دیگر کشورهایی است که از نظر منابع طبیعی و انسانی از کشورمان کم تر دارند و از گستردگی سرزمین و برخی امکانات دیگر ما نیز برخوردار نیستند و با این همه در این زمینه ها کامیاب بوده اند:
آفتاب است دلیل آفتاب!

ب. الف. بزرگمهر    دوم خرداد ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!