«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ اردیبهشت ۷, شنبه

بازاندیشی های فیدل ـ بازانتشار


یک یادداشت کوتاه درباره این نوشتار

در پی رویدادهای سال گذشته تاکنون در کشور ما، پدیده کوچ اندیشمندان و دانش آموختگان شتابی روزافزون یافته است. رژیم تبهکار جمهوری اسلامی که فرجامین گام های خود را برای پذیرش نوکری و سرسپردگی دربست به امپریالیست ها برمی دارد، زندان و داغ و درفش، بویژه برای جوانان دلیر و برومند ایران، به ارمغان آورده است. این رژیم که به درازای بیش از سه دهه، کوچ و دربدری شمار بسیار بزرگی از روشنفکران و اندیشمندان را فراهم آورده، جامعه روشنفکری ایران را با کمی ها و کاستی های بسیار روبرو نموده است. اگر در گذشته، پیگیری سیاست نادرست و ضدملّی جمهوری اسلامی دراین باره، با کمی چشم پوشی از این یا آن جنبه آن، از روی نادانی و نابخردی بخش هایی از نیروهای ناکارآمد، واپسگرا و نابخرد درون و پیرامون حاکمیت انجام می پذیرفت، امروزه، پیشبرد آن دانسته و با همدستی آشکار نیروهای امپریالیستی سامان می یابد.

شوربختانه، بسیاری از کوچندگان که براستی برخی از آنها گل های سر سبد کار و دانش میهن مان را دربرمی گیرند، در دامن کشورهای سرمایه داری باختر یا پژمرده شده به کارهای بسیار پایین تر از سطح دانش و توانایی های خود تن در می دهند یا فرومایه ترین شان مانند نمونه های سازگاراها و نوری زاده ها ـ که خوشبختانه چندان زیاد نیستند ـ به خدمت بنگاه های تبلیغاتی و جاسوسی امپریالیستی درمی آیند. 

در پی نوشتار خود با عنوان «پدیده کوچ اندیشمندان و دانش آموختگان»، به نوشتاری بسیار ارزنده از روان زنده و همچنان پوینده روزگار ما: فیدل کاسترو در تارنگاشت «عدالت» برخوردم که نمونه ای بسیار خوب از کار پژوهشی در این باره را بدست می دهد. 

عنوان نوشتار را کمی جابجا نموده، واژه «بازاندیشی» را که کم و بیش همسان واژه «تأمل» از ریشه عربی است و با کمی چشم پوشی بجای آن می توان نهاد، بکار بردم.  

ب. الف. بزرگمهر                ششم خردادماه هزار وسیصد و هشتاد و نه


http://www.behzadbozorgmehr.com/2010/05/blog-post_2775.html

***
 بازاندیشی های فیدل

آخرين بازاندیشی های [تأملات] خود تحت عنوان «بوش، درمان و آموزش» که آن را به کودکان تقديم کردم، به عنوان يک ‏مثال به چيزی اشاره کردم و نقل قولی راجع به اين موضوع را در آن گنجاندم. در اين نوشته، که اولين گروه ‏از فارغ‌التحصيلان دانشگاه علوم انفورماتيک ‏UCI‏ را هدف دارد، من عميق‌تر به اين موضوع پر دردسر ‏می‌پردازم.‏

اين فارغ‌التحصيلان پيشاهنگانی بودند، که من از آن‌ها در بارۀ هوش و ارزش‌هايی که جوانان ما موقعی که ‏مجدانه تحصيل می‌کنند می‌توانند پرورش دهند، بسيار آموختم. من هم‌چنين از گروه اساتيد برجسته، که ‏بسياری از آن‌ها در مجتمع دانشگاهی «خوزه آنتونيو اِچه واريا» ‏CUJAE‏ تحصيل کرده اند، بسيار آموختم.‏

هم‌چنين، نه می‌توانم از اشاره به نمونه مددکاران اجتماعی، که مهارت‌های سازمانی و روحيه ‏ازخودگذشتگی آن‌ها دانش مرا غنی کرده است و به من تجربيات جديدی داده است، و نه از هزاران ‏آموزگاری که اخيراً فارغ‌التحصيل شدند، و هدف داشتن يک آموزگار برای هر ۱۵ دانش‌آموز در کلاس‌های ‏هفتم، هشتم و نهم دبيرستان‌های ما را متحقق ساختند، اجتناب ورزم. همه آن‌ها تحصيلات دانشگاهی ‏خود را تقريباً هم‌زمان و آميخته با ايده‌هايی شروع کردند، که در نبرد برای اين‌که يک کودک ۶ ساله که ربوده ‏شده بود به خانواده و ميهن خود بازگردد- کودکی که ما آماده بوديم همه چيزمان را برای او بدهيم- به وجود ‏آمده و به کار گرفته شده بود.‏

طی دو روز، ۱۳۳۴ مهندس علوم کامپيوتر از سراسر کشور، رفتار و دانش نمونه‌وار آن‌ها برايشان بورسيه به ‏ارمغان آورده بود، از دانشگاه علوم انفورماتيک فارغ‌التحصيل خواهند شد. از اين‌ها، ۱۱۳۴ نفر به ‏وزارتخانه‌های مختلف، که خدمات مهمی به مردم ما ارايه می‌دهند، و به آژانس‌های دولتی که منابع ‏اقتصادی حياتی ما را مديريت می‌کنند، معرفی شده اند. يک ذخيرۀ مرکزی از ۲۰۰ جوان فارغ‌الحصيل که با ‏دقت انتخاب شده اند، و تعداد آن‌ها هر سال بيش‌تر خواهد شد، در انتظار مأموريت‌های مختلفی هستند. ‏اين ذخيره از فارغ‌التحصيلانی تشکيل می‌شود که از تمام استان‌های کشور آمده اند و در واحدهای ‏مسکونی دانشگاه علوم انفورماتيک زندگی خواهند کرد. کلاً ۵۶ درصد آن‌ها مذکر و ۴۴ درصد آن‌ها مؤنث ‏هستند.‏

دانشگاه علوم انفورماتيک درهای خود را به روی جوانان از ۱۶٩ منطقه کوبا باز می‌کند. اين دانشگاه بر ‏الگوی انحصار و رقابت ميان انسان‌ها، آن طور که کشورهای سرمايه‌داری پيشرفته دنبال می‌کنند، بنا نشده ‏است.‏

نظم جهانی ما به نظر می‌رسد برای تقويت خودپرستی، فردگرايی و غيرانسانی کردن انسانيت طرح شده ‏باشد.‏

يک گزارش مطبوعاتی مخابره شده از طرف رويترز در ۳ مه ۲۰۰۶، تحت عنوان «فرار مغزهای آفريقا، آن قاره ‏را از استعداد‌های حياتی محروم می‌کند» می‌گويد: در آفريقا «تخمين زده می‌شود که هر سال حدود ۲۰ ‏هزار متخصص ماهر آن قاره را ترک می‌کنند، و آفريقا را از پزشکان، پرستاران، آموزگاران و مهندسانی که ‏آفريقا برای شکستن حلقه فقر و کم توسعه يافتگی بدان‌ها نياز دارد، محروم می‌کند.»‏

رويترز افزود که «سازمان بهداشت جهانی ‏‎(WHO)‎‏ می‌گويد که آفريقای حاره ۲۴ درصد از بار جهانی ‏بيماری‌ها از آنجمله ايدز و اچ. آی. وی. ‏HIV/AIDS، مالاريا و سل را حمل می‌کند و برای مقابله با اين ‏چالش، فقط از ۳ درصد کارکنان درمانی جهان برخوردار است.» «در مالاوی، فقط ۵ درصد پُست‌های پزشکی ‏و ۶۵ درصد پُست‌های پرستاری پُر هستند. در کشور ۱۰ ميليونی، برای هر ۵۰ هزار نفر يک پزشک وجود ‏دارد.» ‏

بر اساس گزارش [رويترز]، به نقل از يک گزارش بانک جهانی: «بيش‌تر آفريقا، رو در رو با درگيری، فقر، ‏بيماری‌های کشنده و فساد، در موقعيتی نيست که بتواند با کشورهای ثروتمندی که حقوق‌های بالاتر، ‏شرايط کاری بهتر و ثبات سياسی را وعده می‌دهند، رقابت کند.»‏

‏«فرار مغزها به اقتصادهای ضعيف ضربه مضاعفی وارد می‌کند، زيرا نه تنها بهترين منابع انسانی خود و پول ‏هزينه شده برای آموزش آن‌ها را از دست می‌دهند، بلکه بعد از آن بايد حدود ۵٫۶ ميليارد دلار برای ‏استخدام خارجی‌ها بپردازند.»‏

اصطلاح «فرار مغزها» در دهه ۱٩۶۰ موقعی رايج شد که ايالات متحده شروع به احتکار کردن پزشکان ‏بريتانيا نمود. در آن مورد، يک کشور پيشرفته چيزی را از کشور پيشرفته ديگری می‌گرفت؛ يکی از جنگ ‏جهانی دوم در سال ۱٩۴۴ با بيش از ٨۰ درصد ذخاير طلای جهان به شکل شمش ظهور کرده بود، ديگری ‏شديداً ضربه خورده بود و در جريان جنگ از امپراتوری خود محروم شده بود.‏

يک گزارش بانک جهانی تحت عنوان «مهاجرت بين‌المللی، ارسال پول و فرار مغزها»* در اکتبر ۲۰۰۵، ‏نتيجه‌گيری‌های زير را علنی کرد:‏
‏● طی ۴۰ سال گذشته، بيش از ۱٫۲ميليون متخصص از آمريکای لاتين و کارائيب به ايالات متحده، کانادا و ‏بريتانيا مهاجرت کرده اند. طی ۴۰ سال به طور متوسط هر روز ٧۰ دانشمند از آمريکای لاتين مهاجرت کرده ‏اند.‏
‏● از ۱۵۰ ميليون افراد درگير در فعاليت‌های علمی و تکنولوژيکی جهان، ٩۰ درصد در هفت ملت از نظر ‏صنعتی پيشرفته متمرکز هستند.‏
‏● تعدای از کشورها، به ويژه ملت‌های کوچک در آفريقا، کارائيب و آمريکای مرکزی در نتيجه مهاجرت، ۳۰ ‏درصد جمعيت دارای تحصيلات عالی خود را از دست داده اند.‏
‏● جزاير کارائيب، که تقريباً تمام ملت‌های آن انگليسی زبانند، در جهان بيش‌ترين فرار مغزها را دارند. در ‏برخی از اين جزاير، از هر ۱۰ فارغ‌التحصيل دانشگاه، ٨ نفر آن‌ها کشورهای بومی خود را ترک کرده اند.‏
‏● بيش از ٧۰ درصد نرم‌افزار نويسان شاغل در شرکت آمريکايی مايکروسافت از هند و آمريکای لاتين ‏هستند.‏

حرکت‌های شديد مهاجرتی، از اروپای شرقی و اتحاد شوروی سابق به سمت اروپای غربی و آمريکای ‏شمالی، که در پی فروپاشی اردوگاه سوسياليستی آغاز شد، در خور توجه ويژه است.‏

سازمان بين‌المللی کار ‏‎(ILO)‎‏ خاطرنشان می‌شود که تعداد دانشمندان و مهندسانی که کشورهای بومی ‏خود را رها کردند و به ملت‌های صنعتی مهاجرت کردند حدود يک‌سوم تعداد کسانی است که در کشورهای ‏بومی خود ماندند، چيزی که به طور چشم‌گير ذخاير نيروی انسانی ضروری را تحليل می‌برد.‏

گزارش سازمان بين‌المللی کار نشان می‌دهد که مهاجرت دانشجويان پيش‌درآمد فرار مغزهاست. سازمان ‏همکاری و توسعه اقتصادی (‏OECD‏) گزارش داد که، در آغاز هزارۀ جديد، کمی بيش از ۱٫۵ ميليون ‏دانشجوی خارجی تحصيلات عاليه خود را در تعدادی از کشورها دنبال می‌کردند، که بيش از نيمی از آن‌ها از ‏کشورهای بيرون از سازمان همکاری و توسعه اقتصادی بودند. از اين تعداد، حدود نيم ميليون در ايالات ‏متحده، يک چهارم ميليون در بريتانيا و نزديک به ۲۰۰ هزار نفر در آلمان تحصيل می‌کردند.‏

بين ۱٩۶۰ و ۱٩٩۰، ايالات متحده و کانادا بيش از يک ميليون متخصص و کارشناس مهاجر از کشورهای ‏جهان سوم را پذيرفتند.‏

اين ارقام چيزی نيست مگر منعکس کننده روشن تراژدی.‏

در سال‌های اخير، تشويق اين نوع مهاجرت به سياست رسمی حکومتی در تعدادی از کشورهای شمال ‏مبدل شده است، که از مشوق‌ها و رويه‌هايی که مشخصاً در جهت اين هدف ايجاد شده است، استفاده ‏می‌کنند.‏

‏«قانون توان رقابتی آمريکا در قرن یيست و يکم»- که د سال ۲۰۰۰ از طرف کنگره ايالات متحده تصويب شد- ‏سهميه ويزای کار موقت ‏‎(H-1B)‎‏ را از ۶۵ هزار به ۱۱۵ هزار برای سال مالی ۲۰۰۰ و بعد از آن به ۱٩۵ هزار ‏برای سال‌های مالی ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳ افزايش داد. هدف از اين افزايش در سقف ويزا اين بود که جهت اشغال ‏پُست‌ها در بخش فن‌آوری بالا، ورود مهاجران بسيار ماهر را به ايالات متحده تشويق کند. گرچه اين رقم در ‏سال مالی ۲۰۰۵ به ۶۵ هزار کاهش يافت، اما جريان [مهاجرات] متخصصان به اين کشور ثابت مانده است.‏

اقدامات مشابهی از طرف بريتانيا، آلمان، کانادا و استراليا رسماً اعلام شد. از سال ۱٩٩۰ تاکنون، کشور ‏اخير جذب کارگران دارای کيفيت بالا را، عمدتاً برای بخش‌هايی مانند بانکداری، بيمه و به اصطلاح اقتصاد ‏دانشی، در اولويت قرار داده است.‏

تقريباً در تمام موارد، معيار گزينش بر کيفيت‌های بالای کارگر، روانی او در زبان، سن، تجربۀ کاری و ‏دست‌آوردهای تخصصی قرار دارد. برنامه بريتانيا به دکترهای طب امتيازهای فوق‌العاده می‌دهد.‏

اين غارت بی‌امان مغزهای کشورهای جنوب برنامه‌ها برای تعليم سرمايه انسانی را- که منبعی ضرور برای ‏بيرون آمدن از ژرفای عدم توسعه است، تضعيف کرده و از بين می‌برد. اين به انتقال سرمايه محدود ‏نمی‌شود؛ اين هم‌چنين واردات ماده خاکستری را شامل می‌شود که يک کشور را از هوش در شُرف تکوين ‏ربوده و آينده آن را در نطفه خفه می‌کند.‏

بين ۱٩۵٩ و ۲۰۰۴، کوبا ٨۰۵٩۰۲ فارغ‌التخصيل تخصصی، شامل دکترهای طب، داشته است. سياست ‏ناعادلانه ايالات متحده نسبت به کشور ما، ما را از ۵٫۱۶ درصد متخصصانی که تحت انقلاب فارغ‌التخصيل ‏شده اند، محروم کرده است.‏

اما، حتا اين کارگران مهاجر نخبه نيز از شرايط کار و حقوق‌هايی مانند شهروندان ايالات متحده برخوردار ‏نيستند. ايالات متحده برای اجتناب از کاغذبازی‌های پيچيده‌ای که قانون کار آن کشور تعيين کرده است و ‏کاهش هزينه روند مهاجرت، تا جايی رفته است که يک کارخانه شناور توليد نرم‌افزار در يک کشتی ايجاد ‏کرده است که بردگان با کيفيت بالا را در آب‌های بين‌المللی به کار می‌گيرد، نوعی کارخانه مونتاژ که همه ‏نوع ادوات ديجيتالی را توليد می‌کند. پروژه کُد دريا ‏SeaCode‏ از يک کشتی تشکيل می‌شود، که بيرون از ‏سه مايلی [حدود پنج کيلومتری] مرز آبی کاليفرنيا (آب‌های بين‌المللی) با ۶۰۰ دانشمند کامپيوتر هندی در ‏آن- که بدون انقطاع به مدت چهار ماه هر روز ۱۲ ساعت در دريا کار می‌کنند، لنگر می‌اندازد.‏

گرايش به سمت خصوصی‌سازی دانش و ذاتی کردن تبعيت شرکت‌های تحقيقات علمی از سرمايه بزرگ ‏نوعی «آپارتايد علمی» ايجاد کرده است که بر اکثريت عظيم جمعيت جهان تأثير می‌گذارد.‏

درصد جمعيت ايالات متحده، ژاپن و آلمان روی‌هم‌رفته شبيه درصد جمعيت آمريکای لاتين است، اما ‏سرمايه‌گذاری آن‌ها در تحقيق و توسعه ۵۲٫٩ درصد، و سرمايه‌گذاری آمريکای لاتين ۱٫۳ درصد است. اگر ‏اين گرايش تغيير نکند، فاصله اقتصادی امروز از آنچه که فردا می‌تواند باشد، حکايت می‌کند. ‏

آن آينده تقريباً در برابر ماست. به اصطلاح اقتصاد جديد سرمايه عظيمی را بسيج می‌کند که هر سال جريان ‏می‌يابد. بنا به گزارشی که در سال ۲۰۰۶ از طرف «کره ديجيتال»، يکی از انتشارات «اتحاد جهانی خدمات ‏و فن‌آوری اطلاعاتی» ‏‎(WITSA)‎، بازار جهانی فن‌آوری اطلاعاتی و ارتباطاتی در سال ۲۰۰۶ بالغ بر سه ‏تريليون دلار ايالات متحده بود.‏

هر روز مردم هر چه بيش‌تری به اينترنت دسترسی دارند- در ٩ ژوئيه ۲۰۰٧، اين رقم تقريباً ۱٫۴ ميليارد کاربر ‏بود. اما، در بسياری از کشورها، از آنجمله کشورهای توسعه يافته متعددی، کسانی که به اين سرويس ‏دسترسی ندارند، در اکثريت اند. شکاف ديجيتال اختلاف‌های دراماتيکی را نشان می‌دهد که در آن بخشی ‏از بشريت، خوشبخت و مرتبط، بيش از هر نسل ديگری که قبل از آن زندگی کرده است، به اطلاعات ‏دسترسی دارد.‏

برای آن‌‌که بدانيم اين به چه معنايی است، کافی است دو واقعيت مقايسه شود: در حالی که بيش از ٧۰ ‏درصد جمعيت ايالات متحده به اينترنت دسترسی دارد، فقط ۳ درصد کل جمعيت آفريقا از دسترسی به ‏اينترنت برخوردار است. ارايه دهندگان خدمات اينترنتی در کشورهای دارای درآمد بالا- که فقط ۱۶ درصد ‏جمعيت جهان در آن‌ها زندگی می‌کنند- مستقر هستند.‏

شرايط محروميتی که گروه کشورهای ما در اين شبکه جهانی اطلاعاتی، اينترنت و تمام افرازهای استفاده ‏و انتقال اطلاعات و تصاوير با آن رو‌به‌روست، بايد فوراً مورد توجه قرار گيرد.‏

در جامعه [جهانی] که در آن ميليون‌ها انسان زايد به حساب می‌آيند، فرار مغزهای کشورهای جهان يک ‏پراتيک مشترک را تشکيل می‌دهد و قدرت اقتصادی و تکنولوژی‌های جديد مورد استفاده گروه کوچکی از ‏ملت‌ها را نمی‌توان به هيج‌وجه انسانی ناميد. غلبه بر اين تنگنا به همان اندازه برای سرنوشت بشريت ‏مهم است که غلبه بر بحران تغييرات اقليمی که کره ما را می‌سوزاند، دو مشکلی که کاملاً با هم مرتبط ‏اند.‏

در پايان، لازم است اضافه کنم:‏
هر کس که يک کامپيوتر دارد، تمام دانش منتشر شده را در دسترس خود دارد و حافظه برتر ماشين نيز ‏متعلق به اوست.‏

ايده‌ها از دانش و ارزش‌های اخلاقی زاده می‌شوند. بخش مهمی از مشکل به طور تکنولوژيک حل خواهد ‏شد، بخش ديگر بايد به طور خستگی‌ناپذير پرورش يابد. در غير اين صورت، ابتدايی‌ترين غرايز غالب خواهد ‏شد.‏

وظيفه پيش روی فارغ‌التحصيلان دانشگاه علوم انفورماتيک عظيم است. اميدوارم بتوانيد آن را انجام دهيد. ‏اطمينان دارم آن را انجام خواهيد داد.‏
 فيدل کاسترو 
 ‏۱٧ ژوئيه ۲۰۰٧‏

برگرفته از «گرانما»:
http://www.juventudrebelde.co.cu/cuba/2007-08-10/reflections-by-fidel-castro-ruz/

‏‏* توضيح «عدالت»: 
جهت مطالعه اين گزارش و برای اطلاع بيش‌تر از اين پديده جهانی و رتبه ايران در ميان سی ‏کشور دارای بالاترين تعداد فرار مغزها در جهان، به نشانی زير مرجعه نماييد:‏
http://www.ime.gob.mx/investigaciones/2006/estudios/migracion/inter_migration_remittances.pdf

برگرفته از تارنگاشت «عدالت»: 
http://www.edalat.org/sys/content/view/4629/1/




پی افزوده

کسی در پای آن نوشتار در «گوگل پلاس» نوشته است:
«مرگ بر دیکتاتور از هر جنس و مسلکش! این دیکتاتور های دهه ۶۰ ـ ۵۰ به درد کی میخوره؟»

برای او که بیگمان نمونه های نه چندان کمی نیز دارد، می نویسم:
آقای ...

با شما نمی خواهم وارد بحث و گفتگوی تاریخی و سیاسی شوم و به شما ثابت کنم که وی دیکتاتور نیست. شما در بهترین حالت آن زیر تاثیر تبلیغات سهمگین و نیرومند رسانه های بزرگ سرمایه داری که بیش ترشان نیز در دست سیهونیست هاست، هستید. نشان دادن اینکه وی به هیچ رو دیکتاتور نیست، بسیار آسان تر است. از شما می پرسم:
آیا یک دیکتاتور می تواند راست راست و بدون کم ترین محافظی در میان مردم در تظاهرات و مناسبت های گوناگون شرکت کند؟

بیگمان پاسخ خواهید داد: نه! سایه اش را هم با تیر خواهند زد. و از دید من نیز چنین است.

موردهای بسیاری هست که خبرنگاران و عکاسان کشورهای اروپای باختری، چنین صحنه هایی را که فیدل کاسترو میان مردم در خیابان گام برمی دارد، به تصویر در آورده اند. امیدوارم از من نخواهید بروم همه ی این موردها را که بسیاری از آن ها را خودم دیده ام، برای شما بیابم و در اینجا درج کنم تا باور کنید. شاید هم خود شما چنین صحنه هایی را دیده باشید؟

یک مورد بسیار چشمگیر از اندازه ی دوست داشتنی بودن وی حتا در خود ایالات متحد که سال ها رسانه های آن از وی یک دیکتاتور خون آشام به تصویر کشیده اند، سخنرانی سال ها پیش وی در برزن «هارلم» نیویورک بوده است. هنگام دقیق آن را فراموش نموده ام؛ ولی به دلیل سر و صدایی که به هنگام خود به پا کرد، به گمانم می توان آن را از اینترنت یافت. شاید به گمان بسیار آگاهید که در آن برزن بطور عمده سیاه پوست نشین که مردمانی تنگدست دارد، حتا ماشین های پلیس آن شهر نیز شهامت* رفت و آمد در برخی جاهای آن بویژه شب ها را ندارند؛ چون صاف و ساده، آماج تیر قرار می گیرند و چند پلیسی نیز که شمارشان را نمی دانم در آنجا به همین شکل کشته شده اند؛ چه برسد به سیاستمداران دورو و بی وجدان این کشور که می پندارم از شنیدن نام این برزن در آن شهر نیز تن شان می لرزد. فیدل کاسترو در این برزن، سخنرانی داشت؛ سخنرانی یی که هزاران نفر و بگونه ای عمده از همان برزن برای دیدن وی و شنیدن سخنانش به آنجا رفته بودند. می توان انگاشت که اندک آمادگی هایی نیز برای حفاظت از جان وی در جایی که تبهکاران در خدمت اف. بی.آی و سی.آی.اِی می توانستند از بخت پیش آمده سود جسته و وی را آماج گلوله قرار دهند، انجام پذیرفته بود؛ ولی، بیگمان بخش عمده ای از چنین حفاظتی از سوی خود مردم انجام پذیرفته بود.

مائو، رهبر بزرگ چین، در یکی از سخنرانی ها یا کتاب هایش، انقلابیون را به ماهی هایی همانند می داند که تنها در میان اقیانوس توده های مردم از بهترین حفاظت برخوردارند و این جان کلام است که با شما و دیگرانی که چنین داوری های نادرستی دارید، می توانم بگویم!

از نقل قول یاد شده، برپایه ی شیوه ی اندیشگی یی که شوربختانه در میان روشنفکران کشورمان بسیار رایج است، امیدوارم این اشتباه پیش نیاید که فلانی مائوییست است! نه! من نه تنها مائوییست نیستم که با آن مخالف بوده و همچنان هستم.

ب. الف. بزرگمهر   هفتم اردی بهشت ماه ۱۳۹۲

* باید می نوشتم: «کون» که در اینجا بویژه درست تر است؛ ولی به پاس شمار بسیار آدم های بافرهنگ که از کنار بسیاری چیزها به سادگی می گذرند و به آن ها خو گرفته اند، ولی کاربرد واژه هایی اینچنین را زشت می پندارند، ناچار شدم تا واژه ی «شهامت» را جایگزین آن نمایم!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!