«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۰, سه‌شنبه

پس آفتابه یادت نره!


نوشته است:
«آقایون، خانوما!
ما دو تا استاد روحانی بزرگوار داریم، موندیم هدیه روز معلم چی بهشون بدیم!!! 
منتظر پیشنهادات شما بزرگواران هستیم!» 
از «گوگل پلاس»

برایش به شوخی می نویسم:
به یکی حلیه المتقین؛ به آن دیگری آفتابه!

با سه تا علامت شگفتی در پایان نوشته اش که خوب شیرفهم شوم، پاسخ می دهد:
«الان علم پیشرفت کرده! توی توالت ها شیلنگ میذارن!!!»

می نویسم:
آره! شما درست می گی که علم پیشرفت کرده؛ ولی آخوند واقعی از اون نابش، هیچوقت آفتابه رو با شیلنگ عوض نمی کنه. آفتابه یه مزایای دیگه ای هم داره که شاید شما سنت قد نده؛ داستان هاشو حتما نشنیدی. ولی مطمئن هستم اگه بگم باورت نمی شه! مهم ترین سودمندیش اینه که شیشه مشروب و میشه توش قایم کرد؛ برد توی توالت که کسی دیگه اونجا سر خر نمی تونه بشه، خورد. واقعا اتفاق افتاده؛ البته توی دوره زمونه ی اون شاه گوربگور شده! اگه هم فکر می کنی که آخوندا مشروب نمی خوردن سخت در اشتباهی.

دوباره می نویسد:
«خوب بالاخره از هر وسیله ای ممکنه استفاده های غلطی هم بشه! ولی شیلنگ از باب طهارت راحت تر مورد استفاده قرار میگیره! آخوند هم اگر آخوند باشه هرگز شراب نمی خوره! اگر شراب بخوره آخوند نیست،شراب خواریه که لباس آخوند پوشیده!!!»

دوباره می نویسم:
به نظرم بازهم حق با شماست. مثلا توی مملکت ما از خط کش بجای خط کشیدن برای کتک زدن استفاده می شده و هنوز هم میشه. در اینکه آخوند راست راستکی هم مشروب نمی خوره با شما همداستانم و همینطور استدلال درست بعدیش؛ ولی دشواری توی کشور ما همینه دیگه که نه از هیچ چیزی برای اون منظوری که ساخته شده، سود برده میشه و نه هیچ آدمی سر جای خودشه. اگر اینجور بود که ببخشید این شیر توشیری که الان می بینی، نبود و مردم سر و سامانی داشتند! خوب، انتخابش با خودته؛ می تونی بجای آفتابه، شیلنگ براش بخری؛ ولی اگه واقعن بزرگوار باشن، آفتابه رو ترجیح می دن! بالاخره، من دو تا پیرهن از تو بیش تر پاره کردم. خود دانی!

یادم رفت برات بنویسم که فردا در اصل «روزمعلم» نبوده و نیست؛ روز جهانی کارگره که "بزرگوار"هایی شاید مانند این دو بزرگوار (بی احترامی به آن ها نمی کنم و اگر آدم های براستی شریفی هستند، سلام مرا هم به آن ها برسانید! از نظر شکل بیرونی می گم) برای اینکه از کارگر و روز کارگر می ترسیدن و الان هم می ترسن، نام این روز رو گذاشتن «روز معلم»! بازهم یک دلیل دیگه برای اینکه ببینی هیچ چی توی این مملکت سر جای خودش نیست!

پاسخ می دهد:
«روز معلم که ۱۲ اردیبهشته بزرگوار! پس فردا! چون کلاس ما فردا هست، گفتیم دست خالی نریم!!!»

... و من سپارش می کنم:
پس آفتابه یادت نره! از یکی از اون دو تا بزرگوار هم، اون که سن و سالی داره، داستان «آفتابه دار مسجد شاه» را بپرس. حتمن می دونه؛ بامزه است.

راستی، هدیه رو که انشاء الله از روی خلوص نیت می بری و چشمداشتی به نمره ی بهتر نداری؛ انشاء الله! موفّق و اونجور که اونا می گن (الان البته کمی دِمُده شده) مؤیّد باشی!

واپسین پاسخ وی چنین است:
«انشاءالله ـ داستان آفتابه دار را هم خوندم، جالب بود! حس مسوولیت پذیری رو نشون میده! از هم نوشتاری با شما استفاده کردم و از ادبتون ممنونم. موفق و پایدار باشید»

***

از شما چه پنهان، این شاید نخستین باری است که کسی از ادب من سپاسگزاری می کند. هرچی به مغزم فشار می آورم تا یک نمونه ی دیگر و نزدیک به زمان کنونی پیدا کنم، چیزی یادم نمی آید.

با خود می اندیشم:
تو پیش تر این قدر با ادب نبودی! یواش یواش داری پیر می شی!

ب. الف. بزرگمهر   دهم اردی بهشت ماه ۱۳۹۲


شاخه ها را از جدایی گر غم است ...

به آن دوست ناشناس افغانی

از نوشتن خسته شده ام. سرگرم نوشتاری درباره ی نمایش چشم بندی و ریشخندآمیز «گزینش ریاست جمهوری» در ایران هستم که برخلاف میلم، هم تا اندازه ای به درازا کشیده و هم تا اینجای کار، کمی درازتر از یک نوشتار یا یادداشت معمولی شده است. پیشاپیش می دانم که بسیاری از خوانندگان همچون خود من، گرایشی به خواندن نوشته ای بلند ندارند؛ ولی چاره ای هم نیست. چهارسال پیش در این باره، چیزهایی نوشته ام و این بار می خواهم کمی هم شده از بنیاد به آن بپردازم. خودم را دلخوش می کنم که آن گروه خوانندگان پویا و جویا، آن را بیگمان با باریک بینی بیش تری خواهند خواند ...

سری به «گوگل پلاس» می زنم تا کمی خستگی در کنم. کسی، چیستانی ریاضی در میان نهاده است. نظرم را به خود می کشد و در آن شرکت می کنم. کسی از میان شرکت کنندگان که با هم گفتگویی درباره ی آن چیستان داشته ایم، می پرسد:
«من به کابل هستم؛ شما به ایران زندگی می کنی؟»

پاسخی کمی آمیخته به نمک شوخی می دهم و جویای اوضاع در کشور همسایه می شوم:
نه عزیزم! من در ایران نیستم که با همه ی دشواری هایش هنوز در حاشیه ی دوزخ قرار دارد. من جایی نزدیک مرکز دوزخ در یکی از کشورهای اروپای باختری زندگی می کنم. از "شهردار کابل" (حامد کرزای) چه خبر؟ انشاء الله تعالی همچنان کمر به خدمت برادران یانکی، سرگرم کارند؟! خدا انشاء الله نصف (بر وزن حفظ) شان کند!

پاسخ می دهد:
«اینجا هر کسی که می آید، جاسوس است؛ هیچکس به ما ملت بیچاره رحم ندارد. هر کس ما را می فروشد؛ بازهم بالای ما راکت (موشک) آتش می کنند؛ بازهم برای ما انتحاری می فرستند و کارزای آن ها را تماشا می کند»

می نویسم:
بله می دانم. هم برای مردم ایران و هم برای مردم افغانستان که هر دو پاره ی تن یکدیگرند، متاسفم که چنین سرنوشتی را رقم زده اند. در کشور ما هم دزدان بیشرم زیر پوشش اسلام پول پارو می کنند و مردم تنگدستی که هر روز تنگدست تر می شوند. از آن بدتر، شرایطی است که همان بیشرف ها پای سربازان یانکی را به ایران هم دارند باز می کنند؛ غم شان هم نیست. خیلی هایشان دست کم دو پاسپورت، بیش تر از همان به گفته ی خودشان «شیطان بزرگ» در جیب دارند و پول های هنگفتی را هم تاکنون از ایران بار زده و برای روز مبادا به آنجاها برده اند. می گویند، کشور کانادا همان منطقه ی برزخ میان دوزخ و بهشت است! و ما در آنجا روح خود را پالایش و پول های بادآورده را می شوییم تا پاکیزه شوند! این پول ها را در بهشت نیز لازم دارند. قطعات زمین در آنجا هم گران شده است ... رمز کامیابی هم دو سه واژه بیش نیست:
انشاء الله، ماشاء الله، الله اکبر، ...

به هر رو جنگی است که نمی توان نشست و نگریست. همه با هم، مردم منطقه، افغانستان و ایران و دیگر کشورها باید دست به دست هم بدهیم و بیگانگان را از سرزمین باستانی آریانا برانیم. همه ی ما پاره ی یک تن هستیم که به جان یکدیگر انداخته اند ...

در پاسخ، همداستانی خود را با من اعلام می کند.

اکنون، گرچه هنوز خستگی به تن دارم از گفت و گپ نوشتاری که با دوست ناشناس افغانی ام داشته ام، خوشنودم و دوباره یاد سروده ای از مولوی بزرگ می افتم که مدت ها به دنبالش می گشتم و سرانجام آن را به یاری دوستی در «گوگل پلاس» یافتم. بخشی از آن را که بسیار دوست دارم، داستان روزگار ما نیز هست:
...
باغ ها را گرچه دیوار و در است
از هواشان راه با یکدیگر است

شاخه ها را از جدایی گر غم است
ریشه هاشان دست در دست هم است
بیگمان چنین است که مولانا می گوید.

آیا روزی خواهد رسید که شاخه ها یکدیگر را یافته، درهم آویزند و اهریمن جنگ و خونریزی و برادرکشی را به دوزخ رهسپار نمایند؟ امیدوارم.

ب. الف. بزرگمهر     دهم اردی بهشت ماه ۱۳۹۲

بیانیه ی سندیکای کارگران شرکت واحد به مناسبت روز جهانی کارگر


زنده باد جنبش اول ماه مه، زنده باد جنبش دادخواهی کارگری

اول ماه مه، روز جهانی کارگر که به پاسداشت یاد و خاطره تابناک کارگرانی که در حمله پلیس شیکاگو به تظاهرات حق طلبانه کارگری حدود یکصد و بیست سال پیش کشته شدند و از این روی از سوی اتحادیه ها و سازمان های جهانی کارگری آن دوران به عنوان نماد اتحاد و همبستگی جنبش گسترده و دیرپای دادخواهی کارگران جهان پایه گذاری شده است، بر همه ی کارگران وزحمتکشان و همکاران شریف گرامی باد.

به مناسبت روز جهانی کارگر سندیکاها و اتحادیه ها و سازمانهای کارگری در کشورهای مختلف تلاش می کنند توجه وسیع افکار عمومی و رسانه ها را به دادخواهی کارگری افزایش داده و بر خلاف مراسم تبلیغاتی حکومتی و دولتی، بی عدالتی های اجتماعی را افشاء و به صورت اعتصاب، راه پیمایی، تجمع اعتراضی، گردهمایی، سرود خوانی، اطلاعیه و دیگر روش ها، اعتراضات خود را اعلام و حقوق خود را طلب می نمایند. در همین راستا از عموم کارگران ایران دعوت می شود، سازمانهای سندیکایی خود را ایجاد و در چنین روزهایی اعتراضات و خواست های خود را به  مسوولان اعلام نمایند.

با اینکه تاریخ بزرگداشت اول ماه مه در ایران حدود صد سال سابقه دارد، اما متاسفانه به علت سرکوب های پلیسی، امنیتی و کارشکنی های دولتی و برخلاف ادعاهای گوش خراش  مسوولان در حمایت از کارگر و همچنین همگانی نبودن تعطیلی روز جهانی کارگر، تاکنون بزرگداشتی شایسته ی مقام میلیونها کارگر و زحمت کش ایرانی در اول ماه مه برگزار نشده است. البته با وجود همه ی این مشکلات و موانع گوناگون، سندیکای کارگران شرکت واحد همواره با سخت کوشی و همدلی و اتحاد و پذیرش خطرات به سهم خود این روز را گرامی داشته است.

سندیکای کارگران شرکت واحد همانند دیگر سندیکاهای کارگری جهان که خواسته ها و اعتراضات خود را در چنین روزی اعلام می کنند، بخشی از مهمترین خواسته های خود را بدین شرح اعلام می نماید:
۱ ـ آزادی فوری و بی قید شرط آقای رضا شهابی راننده زحمت کش شرکت واحد و عضو هیأت مدیره سندیکا از زندان و درمان وی تا سلامتی کامل و بازگشت بکار و پرداخت همه ی حق و حقوق معوقه ایشان از تاریخ بازداشت.
۲ ـ بازگشت بکار فوری رانندگان زحمت کش شرکت واحد آقایان حسن سعیدی، وحید فریدونی، ناصر محرم زاده، که به علت پی گیری حقوق همکاران خود در سال گذشته با پرونده سازی و اعمال روش های غیرقانونی از کار معلق شده و هم اکنون در شرایط سخت اقتصادی بسر میبرند.
٣ ـ رعایت شاَن و منزلت انسانی کارگران و پایان بخشیدن به رفتارهای غیرقانونی پلیسی امنیتی علیه فعالیت سندیکایی کارگران و آزادی همه ی زندانیان مدافع و فعال حقوق کارگری.
۴ ـ تامین امنیت شغلی و جلوگیری از اخراج کارگران به ویژه فعالان حقوق کارگری و لغو قرادادهای سفید امضاء و موقت کارگری.
۵ ـ تجدید نظر در حداقل دستمزد سال ۹۲ متناسب با گرانی کمر شکن و تورم روز افزون، و تامین معاش خانواده در حد استانداردهای یک زندگی انسانی متناسب با نیازهای خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت و آموزش و پرورش.
۶ ـ جلوگیری از کار کودکان به ویژه در امور خدمات جمع آوری و بازیافت زباله توسط باندهای خلاف کار و سازمان های خدماتی شهرداری که روزبروز در حال گسترش است.
۷ ـ پایان بخشیدن به تمامی بی عدالتی های مخالف حقوق انسانی و اجرای بی کم و کاست حقوق مردمی که ازسوی سازمانها و نهادهای بین الملی و جوامع حقوق بشری به رسمیت شناخته شده و رعایت آنها از وظایف حکومتگران می باشد.

در پایان یادآور می شود سندیکای کارگران شرکت واحد حق خود می داند که در صورت عدم رسیدگی عادلانه به خواست هایش توسط  مسوولان داخل کشور، با همکاری سندیکاها و اتحادیه های جهانی و به استناد حقوق بین الملی کارگری شکایت های خود را در نشست سالانه سازمان جهانی کار مطرح و از طریق ارگان های این سازمان پی گیری و احقاق حق نماید.

با آرزوی گسترش عدالت آزادی و صلح جهانی

سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه ـ  اردیبهشت ۹۲

۱۳۹۲ اردیبهشت ۹, دوشنبه

تنها احمدی نژاد ما نیست که می درخشد ...



هنگامی که نوکرها ژست می گیرند ...



ناز و گوز عالیجناب!


عصر یكشنبه جمعی از خبرنگاران، نویسندگان، دانشجویان و طلاب اصلاح طلب در ساختمان مجمع تشخیص مصلحت نظام با آیت الله هاشمی رفسنجانی دیدار و گفتگو داشتند. در این جلسه ۶ نفر به نمایندگی از سایر حاضرین با قرائت بیانیه، نامه و درخواست از آیت الله هاشمی خواستند تا خود را برای ریاست جمهوری آینده كاندیدا كند. یكی از سخنرانان هاشمی را مسئول تغییر كشور، دیگری تنها چاره ساز مشكلات كنونی كشور و دیگری شاه كلید مشكلات خواند [بی جهت نگفته اند که عمله اکره ی شیطان گاه خود وی را در پلیدی و پلشتی و چابلوسی و زبان بازی پشت سر می گذارند.]

فرازهایی از سخنان حکیمانه ی «عالیجناب»:
من نمی گویم كه نمی آیم؛ ولی می گویم كه دولت بعدی با بدهی های زیادی سرو كار دارد. [آیا داستان دوره ی احمدی نژاد به شکل هایی دیگر پی گرفته خواهد شد؟]

... مدیرانی كه سابقه درخشان داشتند را خانه نشین كردند [منظورشان کاخ ها و ویلاهای بسیار شیکی در کاناداست!] و حالا نسل جدید، مدیران ارزشی را نمی شناسد. [بی جهت نیست که برخی از جوانان ناآگاه، واژه ی «ارزشی» را به تازگی «عرّزشی» می نویسند و می خوانند!]

نوار ضبط شده ای دارم كه نشان می دهد می دانستم كشور به مشكل می خورد. [چشمه ای از ارزش های اسلامی در «ولایت امام زمان»!]

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان اینكه هم اكنون كشور در مرحله خطر قرار دارد، گفت: ۲ سال قبل این حرف را زدم. رسانه های معلوم الحال از كلمه خطیر رنجیدند ولی برای اثبات حرفهایم مدرك دارم. ما در مجلس خبرگان رهبری كمیسیونی داریم به نام کمسیون تحقیق كه ۱۲ عضو با رای خبرگان مسئولیت بررسی نقاط ضعف دستگاه های زیر مجموعه رهبری را دارند تا موردی پیدا شد گزارش كنند. سال ۸۷ آقایان این کمسیون به دفتر من آمدند كه شما با آقای احمدی نژاد مشكل دارید، بیایید مشكلات برطرف شود. البته اینها همان آقایانی بودند كه از ایشان حمایت كرده و تائید تقدس سازی هم داشتند. به من گفتند مشكل شما چیست؟ من نشستم و به مدت ۲دو ساعت و نیم فهرست مشكلات گذشته و امروز و آینده را بازگو كردم. تا جایی كه آنها گفتند، اگر می دانستیم نمی گذاشتیم وضع اینطور رقم بخورد.

اگر به نظرات من عمل می شد، گرفتار شرارت های سال ۸۸ نمی شدیم

می خواهم بگویم كه من تمامی این جلسه را روی نوار ضبط كردم و یكی دست دبیرخانه شورای نگهبان است و یكی هم دست خودم كه نمی خواهم فاش شود؛ ولی همه را پیاده كرده و جزوه كرده ام. چون اهل وحدت هستم، نه تفرقه اندازی. تمام حرفهایی كه در مورد آینده گفتم و روی نوار ضبط شده، محقق شد. اگر به نظرات بنده عمل می شد، امروز گرفتار شرارت های سال ۸۸ می شدیم چون برای من این اتفاقات روشن بود. [حیف نیست که چنین عالیجنابی را بی بصیرت می خوانند!]

احمدی نژاد استاندار من بود، فرماندار من در خوی بود و بخشدار من در ماكو [باید از بخشداری آغاز می کرد و به استانداری پایان می داد. این هم گونه ای نیرنگبازی است که نمی خواهد رُک و پوست کنده بگوید: نوکر من بود! ولی «عالیجناب» فراموش می کند که هم او و هم آن مردک دروغگو، هر دو نوکران این ملت بوده اند؛ گرچه، نوکرانی ناکارآمد، نابکار، نیرنگباز و مالِ مردم خور!]  و می شناختمش؛ ولی سیاستش این بود كه نیروهای انقلابی حذف و بدنام شوند؛ و امروز می بینیم كه سیاست ما بی برنامه و روزمره شده است. [آیا «عالیجناب» این بی برنامگی و روزمرگی را با برنامه ی گشودن چهارتاق درهای اقتصاد کشور به روی برادران سرمایه دار اروپایی و ... از همان سال های نخست ریاست جمهوری اش می سنجد؟]

برنامه چهارم بدون دولت هم می توانست ۲۳ درصد اجرا شود

آیت الله هاشمی رفسنجانی با اشاره به برنامه چهارم توسعه گفت: سیاست كلی این برنامه را مقام معظم رهبری امضا كرده و با تصویب مجلس و شورای نگهبان باید اجرایی می شد و اگر اجرا می شد تمامی مشكلات كنونی كشور وجود نداشت. سیاست خارجی اینگونه نبود. بعد از چند سال آقایان گفتند، باید برنامه چهارم خمیر شود. سوال این است، وقتی رهبری امضا كرده و مجلس و شورای نگهبان تائید كردند، مگر می شود خمیر شود؟ [بیچاره رهبری! همه چابلوسی اش را می کنند؛ ولی اگر دست شان برسد، نان پخته و برشته شده اش را هم خمیر می کنند. بیگمان باید آدم زرنگ و کارکشته ای باشد که تاکنون دوام آورده و خودش را خمیر نکرده اند. آدم یاد آن کلاغی می افتد که هنگام پرواز بر فراز شهر قزوین ناچار است یک باله پرواز کند و با بال دیگرش شرمگاهش را در امان نگه دارد؛ ولی باید امیدوار بود که وی تاکنون به چنین وضعیتی دچار نشده باشد؛ وگرنه با آن یک بالی که دارد، بیگمان یا سقوط می کرد یا ...] بعد اعلام شد كه ۲۳ درصد برنامه چهارم توسعه اجرا شده است. خب اگر دولت هم نبود این ۲۳ درصد اجرا می شد و شاید هم بیشتر چون كشاورز و كارمند و معلم و مردم به كار خودشان می پرداختند. [نقش دولت مردم آزار را می بینید؟! بود و نبودش یکی است و شاید بهتر است بگویم: سگش بهتر از خودش است! پس ناز و گوز «عالیجناب» برای چیست؟!]

آنهایی كه حرفشان را به راحتی حذف می كنند، آیا می شود به آنها اعتماد كرد؟

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام به مشكلات اقتصادی كشور اشاره كرد و گفت: بانك مركزی گفت كه ارز مرجع به هیچ كالایی نمی دهیم. یعنی مردم مایوس شوند كه واردات نداریم. یعنی اینكه رسما اجناس مخفی می شود و خریداران بیشتر می خرند و انبار می كنند. بعد موج عظیمی بلند شد و معاون اول رئیس جمهور گفت: بانك مركزی بیخود گفته است. اینجا دیگر دولت ترسید. آنهایی كه حرفشان را به راحتی حذف می كنند، آیا می شود به آنها اعتماد كرد؟ [روشن است که نه! تنها راهش همان ضبط نوار و حفظ ارزش های "اسلامی" است!] البته از این اتفاقات در این دولت بسیار رخ داده؛ ولی این نمونه به روزش بود كه گفتم.

دولت به كشورها می گوید بیایید دعوا كنیم

البته در سیاست خارجی هم بد عمل شده است. ندای حل من مبارز می طلبند كه بیایید دعوا كنیم. بعد می گویند قطعنامه ها كاغذ پاره است؛ بروید آب زیرش را بخورید. عهدنامه شورای امنیت برای لغوش باید دوباره اجماع شود و این اجماع برای كشور هزینه زیادی دارد. باید كلی از ما باج بگیرند.

البته من اینجا یك گریز بزنم و آن این است كه غرب همیشه دنبال دشمنی و جنگ با ایران و ضربه زدن بوده است. نمونه آن هشت سال دفاع مقدس و ۱۰۰۰ میلیارد تومان خسارت جنگ است. با كارهایی كه انجام دادیم، شورای امنیت را قانع كردیم كه عراق آغاز كننده جنگ بوده ولی در مورد غرامت با ۱۰۰ میلیارد تومان آن موافقت شد كه البته هنوز پرداخت نشده است. [چگونه تاکنون به چنین شخصیت کاردانی این همه بی مهری شده است؟! شاید بهتر باشد در کنار فرنام های دیگری چون «سردار اقتصادی»، «سردار جنگی» و ...، فرنام تازه ای مانند «سردار دیپلماسی» نیز به وی بخشید؟! این را می سپاریم به همان ها که وی را «تنها چاره ساز مشكلات كنونی كشور» و «شاه كلید مشكلات» خواندند.]

هیچ دولت دیكتاتوری نمی تواند در دنیا موفق شود

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت: برای برون رفت از وضعیت فعلی كشور 2 راهكار دارم. كه هر شخصی كه رئیس جمهور شود اگر این دو راهكار را عمل كند قطعا موفق خواهد شد. اولین راهكار این است كه باید بداند حكومت برای مردم است. این نمی شود كه هر كس هركاری دلش بخواهد بكند و به مردم اجازه ندهد اعتراض كنند. مردم صاحب حكومت هستند. خدا هم حق حكومت را تنها به ۱۲ معصوم داد و بعد از آن هر فردی كه مسئول حكومت شد به رای مردم آمد. اگر دولت بر مردم تحمیل شود مردم در شرایط خطر همكاری نمی كنند و هیچ دولت دیكتاتوری نمی تواند در دنیا موفق شود. [آیا در دوره ریاست جمهوری عالیجناب نبود که بسیار بگیر و ببندها و کشت و کشتارهای زنجیره ای درون کشور و ترورهای بیرون کشور به انجام رسید؟ پاسخگوی آن ها کیست؟]

آیت الله هاشمی رفسنجانی اظهار داشت: انتظار داریم كسانی كه صلاحیت دارند بی جهت رد نشوند چرا كه مردم خودشان اصلح را می شناسند و نمی گذارند كشور خراب شود.

ما با اسرائیل سر جنگ نداریم

وی همچنین در مورد برخی اظهارات در سیاست خارجی گفت: راهكار دوم موضوع ترمیم سیاست خارجی است. ما با اسرائیل سر جنگ نداریم. حالا اگر عرب ها جنگ كردند ما كمك می كنیم. [هوشمندی «سردار دیپلماسی را می بینید؟ اگر عرب ها جنگ کردند ... البته، راست می گوید؛ دشواری اصلی نه «شیطان بزرگ»، نه اسراییل و نه «شیطان» های کوچک پیرامون ایران هستند؛ دشواری اصلی، توده ی مردم ایران هستند که همگی کم کم ناخودی شده اند!] در زمان جنگ هم پیشنهاد پذیرش قطعنامه از سوی بنده بود. [«سردار جنگی» که می گویند، یعنی همین! هم به هنگام، پیشنهاد ورود نیروهای ایرانی به خاک همسایه را به «آقا»ی قبلی داده و خودش پیشاپیش سربازان به آنجا وارد شده اند و هم بازهم پیش از آنکه دیر شود، از آنجا به هنگام، پیشاپیش سربازان عقب نشینی کرده اند. می بینید که هم به فن یورش و هم به فن عقب نشینی، آراسته اند!] اگر امضا نمی شد تبریز و تهران و اصفهان مورد حمله شیمیایی با هواپیماهای اجاره ای فرانسه و روسیه انجام می شد و كلی تلفات می دادیم. بعد كه صدام به كویت حمله كرد برخی آقایان گفتند برویم از صدام حمایت كنیم. ما از صدام حمایت نكردیم و حتی پناهندگان كویتی را پذیرفتیم و دنیا به ما اعتماد كرد و تحریم ها شكسته شد. [براستی که وی شایسته فرنامی چون «سردار دیپلماسی» است! بی جهت نیست که «آقا» وی را دوباره به میدان فرستاده اند!]

من نمی گویم نمی آیم

هاشمی اظهار داشت: من در كابینه ام از همه طیفهای سیاسی استفاده كردم. كه این الان هم قابل پیاده كردن است. نیاز هم نیست من بیایم. البته من نمی گویم كه نمی آیم. ولی می گویم ضرورت نیست پیرمرد ۸۰ ساله بیاید. [ولی فقیه نظام که پیش تر با شما همه ی توافق های لازم را نموده بودند. می دانیم که عمری از شما گذشته است. گ.زهایتان را با بردباری شکیبیدیم؛ نازتان برای چیست؟ بفرمایید، پا به میدان بگذارید؛ روز از نو، روزی از نو! آیا دروازه ای برجای مانده که چارتاق باز نشده باشد؟!]

«خبرگزاری مهر»

این گزارش از سوی اینجانب تنها در نشانه گذاری ها ویرایش شده و بخشی از آن را پیراسته ام. عنوان، برجسته نمایی های متن و افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر


۱۳۹۲ اردیبهشت ۸, یکشنبه

چرا هیشکی برگ خودش و رو نمی کنه؟!


با اشاره به گفته ی یکی از دزدان «ولایت امام زمان» نوشته است:
«چه دزد بازاریه این شهر. هر کس موضوعی داره برای افشای تخلفات دیگری؛ ولی چرا هیچ کس برگ خودش رو  رو نمیکنه؟
پورمحمدی: اسناد فساد ۴۵۰ میلیون یورویی را افشا می‌کنم!» از «گوگل پلاس»
  
می نویسم:
دست همدیگه رو هم تنها در آن حد رو می کنند که باج سبیل شون رو بگیرن یا طرف مقابل رو وادار به سکوت کنن. در اون حدی که مردم چندان ازش سر در نیارن و در صورت توافق بعدی بشه ماسمالیش کرد. چنان دزدی های میلیاردی از بودجه ی عمومی شده و به خارج آورده شده که دزدی اون خاوری پفیوز در برابرش هیچی نیست. در شرایطی که اینجا در کشورهای اروپای باختری یا از اون بدتر ایالات متحد بسیاری ایرانی شریف و با تحصیلات بالا زندگی می کنن که یا دربدر دنبال کار می گردن یا از صبح تا شب برای درآمدهایی گاه ناچیز وادار به جان کندن هستند، کوچولو کوچولوترین دزدای حاکمیت که شمارشون زیاد هم شده و به این کشورها مهاجرت می کنن، در ساده ترین حالتش یک دکان فروش لوازم الکتریکی یا رستوران باز می کنند یا کارهای نان و آبدار دیگه ای راه می اندازن و همچنان برای اون رژیم سرتا پا دزد و ضدملی کارچاق کنی، جاسوسی و خدا می دونه چه کارای دیگه ای انجام می دن. توی همون مجلس بپرسین کسانی که دو پاسپورته هستن رو معرفی کنن. اگر کردند خواهید دید که شمار زیادی از همون ها پاسپورت های امریکایی و انگلیسی و ... دارند. اون آقا بی جهت سر موقع سیم برق و بیرون نکشید، وقتی گفت: هی کشش ندین!

وقتی که توی یکی از این دادگاه های چاخانی رسیدگی به دزدی های میلیاردی، متهم نفر اول توی کشوری که آدما را راحت به اون دنیا می فرستن، با صدای بلند داد می زنه که اگه زیادی پا روی دمبم بذارین، افشاگری می کنم و خیلی ها رو لو می دم و بعدش جلسه ی دادگاه از اون به بعد غیرعلنی برگزار می شه، به قول شیخ اجل: تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل!

ب. الف. بزرگمهر    هشتم اردی بهشت ۱۳۹۲

گواهی دیگر بر پیکار پیروزمندانه ی زنان سرفراز و برومند ایران!


اینکه زنان ایران همواره در برآمدهای تاریخی میهن مان، بویژه از جنیش و انقلاب مشروطیت به این سو، نقشی پیشرو داشته و گاه پیشگام جنبش ها نیز بوده اند بر کم تر کسی پوشیده است. حتا بسیاری از آخوندهای واپسگرا و تاریک اندیش حاکمیت ایران نیز با آنکه با واقعیت ها نمی خواهند کنار بیاییند، این را نیک دریافته و از همین رو جز یکی دو آخوند دریده، سایرین در این زمینه لالمونی گرفته و جیک شان در نمی آید. هوا پس است! این ها، همان طیف ضدانقلابی از این صنف رویهمرفته مفتخوار و شکمباره هستند که پس از به قدرت رسیدن و میوه چینی انقلاب، شعار: «یا روسری، یا توسری!» پیشه نموده و کوشیدند تا زنان انقلابی میهن مان را که بدون دستیاری آن ها انقلاب بهمن ۱۳۵۷ نمی توانست به پیروزی برسد به خانه و کنج آشپزخانه ها رانده و از آن ها انتقام بگیرند؛ گرچه ناگفته نباید نهاد که دست امپریالیست های شکست خورده از انقلاب بزرگ توده های مردم و رانده شده از سرزمین ایران نیز بیگمان در کار بود تا با توسری زدن بر نیمی از جامعه ی ایران، زمینه ی سرکوب توده های انقلابی مردم در میدان و به شکست کشاندن انقلاب را فراهم نمایند.

اکنون در وانفسایی که با دنبال نمودن سیاست «هویج و چماق» امپریالیسم، انقلابی بزرگ را به شکست کشانیده، بی آنکه حتا گازی کوچک از آن "هویج" خوش عطر و بو که هربار تنها مشامشان را نوازش داد، زده باشند، بیم فرود آمدن چماق امپریالیستی را با همه ی هستی خود احساس می کنند. آن یکی، یاد آموزگار شهید توده ای، خانعلی افتاده تا «سوء تفاهم» خود و گروه لیبرال دمکرات ها و بورژوا لیبرال های رانده شده به پیرامون حاکمیت با گروه های «ذوب در ولایت» جمهوری اسلامی را به «تفاهم» تبدیل کند و این یکی با تار موی خانم ها که پیش از این پرتوهای اهریمنی آن، دیدگانشان را می آرزد، دیگر کم ترین دشواری ندارد. محمدرضا باهنر، «نایب رییس مجلس» در جمع طیفی از "اصولگرایان" شیراز چنین می گوید:
«با یک تار موی خانم ها مشکل نداریم، با چندتار موی خانمها هم مشکل نداریم، با بیش از صدتار موی خانمها هم مشکل نداریم مشروط به اینکه به ناهنجاری نرسند و حد آن را عرف تعیین می کند.» (گاهنامه ی «انتخاب»).

براستی نیز چرا باید با موی زنان دشواری داشته باشند؟! مگر نه آنکه، پیامبر اسلام حتا از دید زدن بدن برهنه ی همسر زیبای پسرخوانده ی خود که سرزده وارد خانه شان شده و وی را هنگام شستشوی خود غافلگیر نموده بود، کم ترین دشواری نداشت؟ زنی که همان روز یا شاید پس از آن، فریفته ی پیامبر خدا شد ـ راست یا دروغ آن به گردن پیامبر اولی العظم! ـ از همسر جوان خود جدا شد و به ازدواج مردی در آستانه ی ۶۰ سالگی یا شاید بیش از آن درآمد! نایب رییس مجلس ایران از کدام حد عرفی سخن می گوید؟! این «حدعرفی»، چند تار موست و چگونه و با چه ابزاری باید آن را بررسی و مهار نمود؟ یا شاید این نیز نیرنگ تازه و دستمایه ای برای گشایش طرح و برنامه ای نو برای  بازنمودن پای سرمایه دارانی دیگر به کشورمان و سپارش فناوری ها و ابزارهایی تازه برای تعیین شمار تار موی زنان از سویی و پرنمودن بازهم بیش تر انبان دزدان اسلام پناه از سوی دیگر است؟! آیا آقای «نایب رییس» با بر زبان راندن چنین سخنی پس از اعتراف به شکستی تاریخی در برابر زنان ایرانی که دربرگیرنده ی همه ی آن ها با نادیده گرفتن باورهای مذهبی یا دگراندیشی شان یا شمار رکعت نمازهایشان در شبانه روز است، خود و حاکمیت تبهکار جمهوری اسلامی را ریشخند نمی کند؟! 

با همه ی این ها و حتا نادیده گرفتن این نکته که میهن مان چه سرنوشتی خواهد یافت، یک چیز بازهم با روشنی هرچه بیش تر خودنمایی می کند:
زنان سرفراز و برومند ایرانی با پیکار جانانه شان و با همه ی دشواری هایی که تاکنون پشت سر نهاده اند، دزدان میوه چین به پوستین اسلام درآمده را از رو بردند؛ اگر آن ها در سرکوب زنان ایرانی و به کنج خانه و آشپزخانه راندنشان کامیاب نشدند، این ها تا همین جای کار، صورتک اسلامی دروغین را از چهره ی دزدان و تبهکاران حاکمیت اسلام پناه کنار زده، رسوایشان نموده اند و این هنوز فرجامِ کار نیست!   
                
درود بر همه ی آن ها!

ب. الف. بزرگمهر   هشتم اردی بهشت ماه ۱۳۹۲

۱۳۹۲ اردیبهشت ۷, شنبه

بازاندیشی های فیدل ـ بازانتشار


یک یادداشت کوتاه درباره این نوشتار

در پی رویدادهای سال گذشته تاکنون در کشور ما، پدیده کوچ اندیشمندان و دانش آموختگان شتابی روزافزون یافته است. رژیم تبهکار جمهوری اسلامی که فرجامین گام های خود را برای پذیرش نوکری و سرسپردگی دربست به امپریالیست ها برمی دارد، زندان و داغ و درفش، بویژه برای جوانان دلیر و برومند ایران، به ارمغان آورده است. این رژیم که به درازای بیش از سه دهه، کوچ و دربدری شمار بسیار بزرگی از روشنفکران و اندیشمندان را فراهم آورده، جامعه روشنفکری ایران را با کمی ها و کاستی های بسیار روبرو نموده است. اگر در گذشته، پیگیری سیاست نادرست و ضدملّی جمهوری اسلامی دراین باره، با کمی چشم پوشی از این یا آن جنبه آن، از روی نادانی و نابخردی بخش هایی از نیروهای ناکارآمد، واپسگرا و نابخرد درون و پیرامون حاکمیت انجام می پذیرفت، امروزه، پیشبرد آن دانسته و با همدستی آشکار نیروهای امپریالیستی سامان می یابد.

شوربختانه، بسیاری از کوچندگان که براستی برخی از آنها گل های سر سبد کار و دانش میهن مان را دربرمی گیرند، در دامن کشورهای سرمایه داری باختر یا پژمرده شده به کارهای بسیار پایین تر از سطح دانش و توانایی های خود تن در می دهند یا فرومایه ترین شان مانند نمونه های سازگاراها و نوری زاده ها ـ که خوشبختانه چندان زیاد نیستند ـ به خدمت بنگاه های تبلیغاتی و جاسوسی امپریالیستی درمی آیند. 

در پی نوشتار خود با عنوان «پدیده کوچ اندیشمندان و دانش آموختگان»، به نوشتاری بسیار ارزنده از روان زنده و همچنان پوینده روزگار ما: فیدل کاسترو در تارنگاشت «عدالت» برخوردم که نمونه ای بسیار خوب از کار پژوهشی در این باره را بدست می دهد. 

عنوان نوشتار را کمی جابجا نموده، واژه «بازاندیشی» را که کم و بیش همسان واژه «تأمل» از ریشه عربی است و با کمی چشم پوشی بجای آن می توان نهاد، بکار بردم.  

ب. الف. بزرگمهر                ششم خردادماه هزار وسیصد و هشتاد و نه


http://www.behzadbozorgmehr.com/2010/05/blog-post_2775.html

***
 بازاندیشی های فیدل

آخرين بازاندیشی های [تأملات] خود تحت عنوان «بوش، درمان و آموزش» که آن را به کودکان تقديم کردم، به عنوان يک ‏مثال به چيزی اشاره کردم و نقل قولی راجع به اين موضوع را در آن گنجاندم. در اين نوشته، که اولين گروه ‏از فارغ‌التحصيلان دانشگاه علوم انفورماتيک ‏UCI‏ را هدف دارد، من عميق‌تر به اين موضوع پر دردسر ‏می‌پردازم.‏

اين فارغ‌التحصيلان پيشاهنگانی بودند، که من از آن‌ها در بارۀ هوش و ارزش‌هايی که جوانان ما موقعی که ‏مجدانه تحصيل می‌کنند می‌توانند پرورش دهند، بسيار آموختم. من هم‌چنين از گروه اساتيد برجسته، که ‏بسياری از آن‌ها در مجتمع دانشگاهی «خوزه آنتونيو اِچه واريا» ‏CUJAE‏ تحصيل کرده اند، بسيار آموختم.‏

هم‌چنين، نه می‌توانم از اشاره به نمونه مددکاران اجتماعی، که مهارت‌های سازمانی و روحيه ‏ازخودگذشتگی آن‌ها دانش مرا غنی کرده است و به من تجربيات جديدی داده است، و نه از هزاران ‏آموزگاری که اخيراً فارغ‌التحصيل شدند، و هدف داشتن يک آموزگار برای هر ۱۵ دانش‌آموز در کلاس‌های ‏هفتم، هشتم و نهم دبيرستان‌های ما را متحقق ساختند، اجتناب ورزم. همه آن‌ها تحصيلات دانشگاهی ‏خود را تقريباً هم‌زمان و آميخته با ايده‌هايی شروع کردند، که در نبرد برای اين‌که يک کودک ۶ ساله که ربوده ‏شده بود به خانواده و ميهن خود بازگردد- کودکی که ما آماده بوديم همه چيزمان را برای او بدهيم- به وجود ‏آمده و به کار گرفته شده بود.‏

طی دو روز، ۱۳۳۴ مهندس علوم کامپيوتر از سراسر کشور، رفتار و دانش نمونه‌وار آن‌ها برايشان بورسيه به ‏ارمغان آورده بود، از دانشگاه علوم انفورماتيک فارغ‌التحصيل خواهند شد. از اين‌ها، ۱۱۳۴ نفر به ‏وزارتخانه‌های مختلف، که خدمات مهمی به مردم ما ارايه می‌دهند، و به آژانس‌های دولتی که منابع ‏اقتصادی حياتی ما را مديريت می‌کنند، معرفی شده اند. يک ذخيرۀ مرکزی از ۲۰۰ جوان فارغ‌الحصيل که با ‏دقت انتخاب شده اند، و تعداد آن‌ها هر سال بيش‌تر خواهد شد، در انتظار مأموريت‌های مختلفی هستند. ‏اين ذخيره از فارغ‌التحصيلانی تشکيل می‌شود که از تمام استان‌های کشور آمده اند و در واحدهای ‏مسکونی دانشگاه علوم انفورماتيک زندگی خواهند کرد. کلاً ۵۶ درصد آن‌ها مذکر و ۴۴ درصد آن‌ها مؤنث ‏هستند.‏

دانشگاه علوم انفورماتيک درهای خود را به روی جوانان از ۱۶٩ منطقه کوبا باز می‌کند. اين دانشگاه بر ‏الگوی انحصار و رقابت ميان انسان‌ها، آن طور که کشورهای سرمايه‌داری پيشرفته دنبال می‌کنند، بنا نشده ‏است.‏

نظم جهانی ما به نظر می‌رسد برای تقويت خودپرستی، فردگرايی و غيرانسانی کردن انسانيت طرح شده ‏باشد.‏

يک گزارش مطبوعاتی مخابره شده از طرف رويترز در ۳ مه ۲۰۰۶، تحت عنوان «فرار مغزهای آفريقا، آن قاره ‏را از استعداد‌های حياتی محروم می‌کند» می‌گويد: در آفريقا «تخمين زده می‌شود که هر سال حدود ۲۰ ‏هزار متخصص ماهر آن قاره را ترک می‌کنند، و آفريقا را از پزشکان، پرستاران، آموزگاران و مهندسانی که ‏آفريقا برای شکستن حلقه فقر و کم توسعه يافتگی بدان‌ها نياز دارد، محروم می‌کند.»‏

رويترز افزود که «سازمان بهداشت جهانی ‏‎(WHO)‎‏ می‌گويد که آفريقای حاره ۲۴ درصد از بار جهانی ‏بيماری‌ها از آنجمله ايدز و اچ. آی. وی. ‏HIV/AIDS، مالاريا و سل را حمل می‌کند و برای مقابله با اين ‏چالش، فقط از ۳ درصد کارکنان درمانی جهان برخوردار است.» «در مالاوی، فقط ۵ درصد پُست‌های پزشکی ‏و ۶۵ درصد پُست‌های پرستاری پُر هستند. در کشور ۱۰ ميليونی، برای هر ۵۰ هزار نفر يک پزشک وجود ‏دارد.» ‏

بر اساس گزارش [رويترز]، به نقل از يک گزارش بانک جهانی: «بيش‌تر آفريقا، رو در رو با درگيری، فقر، ‏بيماری‌های کشنده و فساد، در موقعيتی نيست که بتواند با کشورهای ثروتمندی که حقوق‌های بالاتر، ‏شرايط کاری بهتر و ثبات سياسی را وعده می‌دهند، رقابت کند.»‏

‏«فرار مغزها به اقتصادهای ضعيف ضربه مضاعفی وارد می‌کند، زيرا نه تنها بهترين منابع انسانی خود و پول ‏هزينه شده برای آموزش آن‌ها را از دست می‌دهند، بلکه بعد از آن بايد حدود ۵٫۶ ميليارد دلار برای ‏استخدام خارجی‌ها بپردازند.»‏

اصطلاح «فرار مغزها» در دهه ۱٩۶۰ موقعی رايج شد که ايالات متحده شروع به احتکار کردن پزشکان ‏بريتانيا نمود. در آن مورد، يک کشور پيشرفته چيزی را از کشور پيشرفته ديگری می‌گرفت؛ يکی از جنگ ‏جهانی دوم در سال ۱٩۴۴ با بيش از ٨۰ درصد ذخاير طلای جهان به شکل شمش ظهور کرده بود، ديگری ‏شديداً ضربه خورده بود و در جريان جنگ از امپراتوری خود محروم شده بود.‏

يک گزارش بانک جهانی تحت عنوان «مهاجرت بين‌المللی، ارسال پول و فرار مغزها»* در اکتبر ۲۰۰۵، ‏نتيجه‌گيری‌های زير را علنی کرد:‏
‏● طی ۴۰ سال گذشته، بيش از ۱٫۲ميليون متخصص از آمريکای لاتين و کارائيب به ايالات متحده، کانادا و ‏بريتانيا مهاجرت کرده اند. طی ۴۰ سال به طور متوسط هر روز ٧۰ دانشمند از آمريکای لاتين مهاجرت کرده ‏اند.‏
‏● از ۱۵۰ ميليون افراد درگير در فعاليت‌های علمی و تکنولوژيکی جهان، ٩۰ درصد در هفت ملت از نظر ‏صنعتی پيشرفته متمرکز هستند.‏
‏● تعدای از کشورها، به ويژه ملت‌های کوچک در آفريقا، کارائيب و آمريکای مرکزی در نتيجه مهاجرت، ۳۰ ‏درصد جمعيت دارای تحصيلات عالی خود را از دست داده اند.‏
‏● جزاير کارائيب، که تقريباً تمام ملت‌های آن انگليسی زبانند، در جهان بيش‌ترين فرار مغزها را دارند. در ‏برخی از اين جزاير، از هر ۱۰ فارغ‌التحصيل دانشگاه، ٨ نفر آن‌ها کشورهای بومی خود را ترک کرده اند.‏
‏● بيش از ٧۰ درصد نرم‌افزار نويسان شاغل در شرکت آمريکايی مايکروسافت از هند و آمريکای لاتين ‏هستند.‏

حرکت‌های شديد مهاجرتی، از اروپای شرقی و اتحاد شوروی سابق به سمت اروپای غربی و آمريکای ‏شمالی، که در پی فروپاشی اردوگاه سوسياليستی آغاز شد، در خور توجه ويژه است.‏

سازمان بين‌المللی کار ‏‎(ILO)‎‏ خاطرنشان می‌شود که تعداد دانشمندان و مهندسانی که کشورهای بومی ‏خود را رها کردند و به ملت‌های صنعتی مهاجرت کردند حدود يک‌سوم تعداد کسانی است که در کشورهای ‏بومی خود ماندند، چيزی که به طور چشم‌گير ذخاير نيروی انسانی ضروری را تحليل می‌برد.‏

گزارش سازمان بين‌المللی کار نشان می‌دهد که مهاجرت دانشجويان پيش‌درآمد فرار مغزهاست. سازمان ‏همکاری و توسعه اقتصادی (‏OECD‏) گزارش داد که، در آغاز هزارۀ جديد، کمی بيش از ۱٫۵ ميليون ‏دانشجوی خارجی تحصيلات عاليه خود را در تعدادی از کشورها دنبال می‌کردند، که بيش از نيمی از آن‌ها از ‏کشورهای بيرون از سازمان همکاری و توسعه اقتصادی بودند. از اين تعداد، حدود نيم ميليون در ايالات ‏متحده، يک چهارم ميليون در بريتانيا و نزديک به ۲۰۰ هزار نفر در آلمان تحصيل می‌کردند.‏

بين ۱٩۶۰ و ۱٩٩۰، ايالات متحده و کانادا بيش از يک ميليون متخصص و کارشناس مهاجر از کشورهای ‏جهان سوم را پذيرفتند.‏

اين ارقام چيزی نيست مگر منعکس کننده روشن تراژدی.‏

در سال‌های اخير، تشويق اين نوع مهاجرت به سياست رسمی حکومتی در تعدادی از کشورهای شمال ‏مبدل شده است، که از مشوق‌ها و رويه‌هايی که مشخصاً در جهت اين هدف ايجاد شده است، استفاده ‏می‌کنند.‏

‏«قانون توان رقابتی آمريکا در قرن یيست و يکم»- که د سال ۲۰۰۰ از طرف کنگره ايالات متحده تصويب شد- ‏سهميه ويزای کار موقت ‏‎(H-1B)‎‏ را از ۶۵ هزار به ۱۱۵ هزار برای سال مالی ۲۰۰۰ و بعد از آن به ۱٩۵ هزار ‏برای سال‌های مالی ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳ افزايش داد. هدف از اين افزايش در سقف ويزا اين بود که جهت اشغال ‏پُست‌ها در بخش فن‌آوری بالا، ورود مهاجران بسيار ماهر را به ايالات متحده تشويق کند. گرچه اين رقم در ‏سال مالی ۲۰۰۵ به ۶۵ هزار کاهش يافت، اما جريان [مهاجرات] متخصصان به اين کشور ثابت مانده است.‏

اقدامات مشابهی از طرف بريتانيا، آلمان، کانادا و استراليا رسماً اعلام شد. از سال ۱٩٩۰ تاکنون، کشور ‏اخير جذب کارگران دارای کيفيت بالا را، عمدتاً برای بخش‌هايی مانند بانکداری، بيمه و به اصطلاح اقتصاد ‏دانشی، در اولويت قرار داده است.‏

تقريباً در تمام موارد، معيار گزينش بر کيفيت‌های بالای کارگر، روانی او در زبان، سن، تجربۀ کاری و ‏دست‌آوردهای تخصصی قرار دارد. برنامه بريتانيا به دکترهای طب امتيازهای فوق‌العاده می‌دهد.‏

اين غارت بی‌امان مغزهای کشورهای جنوب برنامه‌ها برای تعليم سرمايه انسانی را- که منبعی ضرور برای ‏بيرون آمدن از ژرفای عدم توسعه است، تضعيف کرده و از بين می‌برد. اين به انتقال سرمايه محدود ‏نمی‌شود؛ اين هم‌چنين واردات ماده خاکستری را شامل می‌شود که يک کشور را از هوش در شُرف تکوين ‏ربوده و آينده آن را در نطفه خفه می‌کند.‏

بين ۱٩۵٩ و ۲۰۰۴، کوبا ٨۰۵٩۰۲ فارغ‌التخصيل تخصصی، شامل دکترهای طب، داشته است. سياست ‏ناعادلانه ايالات متحده نسبت به کشور ما، ما را از ۵٫۱۶ درصد متخصصانی که تحت انقلاب فارغ‌التخصيل ‏شده اند، محروم کرده است.‏

اما، حتا اين کارگران مهاجر نخبه نيز از شرايط کار و حقوق‌هايی مانند شهروندان ايالات متحده برخوردار ‏نيستند. ايالات متحده برای اجتناب از کاغذبازی‌های پيچيده‌ای که قانون کار آن کشور تعيين کرده است و ‏کاهش هزينه روند مهاجرت، تا جايی رفته است که يک کارخانه شناور توليد نرم‌افزار در يک کشتی ايجاد ‏کرده است که بردگان با کيفيت بالا را در آب‌های بين‌المللی به کار می‌گيرد، نوعی کارخانه مونتاژ که همه ‏نوع ادوات ديجيتالی را توليد می‌کند. پروژه کُد دريا ‏SeaCode‏ از يک کشتی تشکيل می‌شود، که بيرون از ‏سه مايلی [حدود پنج کيلومتری] مرز آبی کاليفرنيا (آب‌های بين‌المللی) با ۶۰۰ دانشمند کامپيوتر هندی در ‏آن- که بدون انقطاع به مدت چهار ماه هر روز ۱۲ ساعت در دريا کار می‌کنند، لنگر می‌اندازد.‏

گرايش به سمت خصوصی‌سازی دانش و ذاتی کردن تبعيت شرکت‌های تحقيقات علمی از سرمايه بزرگ ‏نوعی «آپارتايد علمی» ايجاد کرده است که بر اکثريت عظيم جمعيت جهان تأثير می‌گذارد.‏

درصد جمعيت ايالات متحده، ژاپن و آلمان روی‌هم‌رفته شبيه درصد جمعيت آمريکای لاتين است، اما ‏سرمايه‌گذاری آن‌ها در تحقيق و توسعه ۵۲٫٩ درصد، و سرمايه‌گذاری آمريکای لاتين ۱٫۳ درصد است. اگر ‏اين گرايش تغيير نکند، فاصله اقتصادی امروز از آنچه که فردا می‌تواند باشد، حکايت می‌کند. ‏

آن آينده تقريباً در برابر ماست. به اصطلاح اقتصاد جديد سرمايه عظيمی را بسيج می‌کند که هر سال جريان ‏می‌يابد. بنا به گزارشی که در سال ۲۰۰۶ از طرف «کره ديجيتال»، يکی از انتشارات «اتحاد جهانی خدمات ‏و فن‌آوری اطلاعاتی» ‏‎(WITSA)‎، بازار جهانی فن‌آوری اطلاعاتی و ارتباطاتی در سال ۲۰۰۶ بالغ بر سه ‏تريليون دلار ايالات متحده بود.‏

هر روز مردم هر چه بيش‌تری به اينترنت دسترسی دارند- در ٩ ژوئيه ۲۰۰٧، اين رقم تقريباً ۱٫۴ ميليارد کاربر ‏بود. اما، در بسياری از کشورها، از آنجمله کشورهای توسعه يافته متعددی، کسانی که به اين سرويس ‏دسترسی ندارند، در اکثريت اند. شکاف ديجيتال اختلاف‌های دراماتيکی را نشان می‌دهد که در آن بخشی ‏از بشريت، خوشبخت و مرتبط، بيش از هر نسل ديگری که قبل از آن زندگی کرده است، به اطلاعات ‏دسترسی دارد.‏

برای آن‌‌که بدانيم اين به چه معنايی است، کافی است دو واقعيت مقايسه شود: در حالی که بيش از ٧۰ ‏درصد جمعيت ايالات متحده به اينترنت دسترسی دارد، فقط ۳ درصد کل جمعيت آفريقا از دسترسی به ‏اينترنت برخوردار است. ارايه دهندگان خدمات اينترنتی در کشورهای دارای درآمد بالا- که فقط ۱۶ درصد ‏جمعيت جهان در آن‌ها زندگی می‌کنند- مستقر هستند.‏

شرايط محروميتی که گروه کشورهای ما در اين شبکه جهانی اطلاعاتی، اينترنت و تمام افرازهای استفاده ‏و انتقال اطلاعات و تصاوير با آن رو‌به‌روست، بايد فوراً مورد توجه قرار گيرد.‏

در جامعه [جهانی] که در آن ميليون‌ها انسان زايد به حساب می‌آيند، فرار مغزهای کشورهای جهان يک ‏پراتيک مشترک را تشکيل می‌دهد و قدرت اقتصادی و تکنولوژی‌های جديد مورد استفاده گروه کوچکی از ‏ملت‌ها را نمی‌توان به هيج‌وجه انسانی ناميد. غلبه بر اين تنگنا به همان اندازه برای سرنوشت بشريت ‏مهم است که غلبه بر بحران تغييرات اقليمی که کره ما را می‌سوزاند، دو مشکلی که کاملاً با هم مرتبط ‏اند.‏

در پايان، لازم است اضافه کنم:‏
هر کس که يک کامپيوتر دارد، تمام دانش منتشر شده را در دسترس خود دارد و حافظه برتر ماشين نيز ‏متعلق به اوست.‏

ايده‌ها از دانش و ارزش‌های اخلاقی زاده می‌شوند. بخش مهمی از مشکل به طور تکنولوژيک حل خواهد ‏شد، بخش ديگر بايد به طور خستگی‌ناپذير پرورش يابد. در غير اين صورت، ابتدايی‌ترين غرايز غالب خواهد ‏شد.‏

وظيفه پيش روی فارغ‌التحصيلان دانشگاه علوم انفورماتيک عظيم است. اميدوارم بتوانيد آن را انجام دهيد. ‏اطمينان دارم آن را انجام خواهيد داد.‏
 فيدل کاسترو 
 ‏۱٧ ژوئيه ۲۰۰٧‏

برگرفته از «گرانما»:
http://www.juventudrebelde.co.cu/cuba/2007-08-10/reflections-by-fidel-castro-ruz/

‏‏* توضيح «عدالت»: 
جهت مطالعه اين گزارش و برای اطلاع بيش‌تر از اين پديده جهانی و رتبه ايران در ميان سی ‏کشور دارای بالاترين تعداد فرار مغزها در جهان، به نشانی زير مرجعه نماييد:‏
http://www.ime.gob.mx/investigaciones/2006/estudios/migracion/inter_migration_remittances.pdf

برگرفته از تارنگاشت «عدالت»: 
http://www.edalat.org/sys/content/view/4629/1/




پی افزوده

کسی در پای آن نوشتار در «گوگل پلاس» نوشته است:
«مرگ بر دیکتاتور از هر جنس و مسلکش! این دیکتاتور های دهه ۶۰ ـ ۵۰ به درد کی میخوره؟»

برای او که بیگمان نمونه های نه چندان کمی نیز دارد، می نویسم:
آقای ...

با شما نمی خواهم وارد بحث و گفتگوی تاریخی و سیاسی شوم و به شما ثابت کنم که وی دیکتاتور نیست. شما در بهترین حالت آن زیر تاثیر تبلیغات سهمگین و نیرومند رسانه های بزرگ سرمایه داری که بیش ترشان نیز در دست سیهونیست هاست، هستید. نشان دادن اینکه وی به هیچ رو دیکتاتور نیست، بسیار آسان تر است. از شما می پرسم:
آیا یک دیکتاتور می تواند راست راست و بدون کم ترین محافظی در میان مردم در تظاهرات و مناسبت های گوناگون شرکت کند؟

بیگمان پاسخ خواهید داد: نه! سایه اش را هم با تیر خواهند زد. و از دید من نیز چنین است.

موردهای بسیاری هست که خبرنگاران و عکاسان کشورهای اروپای باختری، چنین صحنه هایی را که فیدل کاسترو میان مردم در خیابان گام برمی دارد، به تصویر در آورده اند. امیدوارم از من نخواهید بروم همه ی این موردها را که بسیاری از آن ها را خودم دیده ام، برای شما بیابم و در اینجا درج کنم تا باور کنید. شاید هم خود شما چنین صحنه هایی را دیده باشید؟

یک مورد بسیار چشمگیر از اندازه ی دوست داشتنی بودن وی حتا در خود ایالات متحد که سال ها رسانه های آن از وی یک دیکتاتور خون آشام به تصویر کشیده اند، سخنرانی سال ها پیش وی در برزن «هارلم» نیویورک بوده است. هنگام دقیق آن را فراموش نموده ام؛ ولی به دلیل سر و صدایی که به هنگام خود به پا کرد، به گمانم می توان آن را از اینترنت یافت. شاید به گمان بسیار آگاهید که در آن برزن بطور عمده سیاه پوست نشین که مردمانی تنگدست دارد، حتا ماشین های پلیس آن شهر نیز شهامت* رفت و آمد در برخی جاهای آن بویژه شب ها را ندارند؛ چون صاف و ساده، آماج تیر قرار می گیرند و چند پلیسی نیز که شمارشان را نمی دانم در آنجا به همین شکل کشته شده اند؛ چه برسد به سیاستمداران دورو و بی وجدان این کشور که می پندارم از شنیدن نام این برزن در آن شهر نیز تن شان می لرزد. فیدل کاسترو در این برزن، سخنرانی داشت؛ سخنرانی یی که هزاران نفر و بگونه ای عمده از همان برزن برای دیدن وی و شنیدن سخنانش به آنجا رفته بودند. می توان انگاشت که اندک آمادگی هایی نیز برای حفاظت از جان وی در جایی که تبهکاران در خدمت اف. بی.آی و سی.آی.اِی می توانستند از بخت پیش آمده سود جسته و وی را آماج گلوله قرار دهند، انجام پذیرفته بود؛ ولی، بیگمان بخش عمده ای از چنین حفاظتی از سوی خود مردم انجام پذیرفته بود.

مائو، رهبر بزرگ چین، در یکی از سخنرانی ها یا کتاب هایش، انقلابیون را به ماهی هایی همانند می داند که تنها در میان اقیانوس توده های مردم از بهترین حفاظت برخوردارند و این جان کلام است که با شما و دیگرانی که چنین داوری های نادرستی دارید، می توانم بگویم!

از نقل قول یاد شده، برپایه ی شیوه ی اندیشگی یی که شوربختانه در میان روشنفکران کشورمان بسیار رایج است، امیدوارم این اشتباه پیش نیاید که فلانی مائوییست است! نه! من نه تنها مائوییست نیستم که با آن مخالف بوده و همچنان هستم.

ب. الف. بزرگمهر   هفتم اردی بهشت ماه ۱۳۹۲

* باید می نوشتم: «کون» که در اینجا بویژه درست تر است؛ ولی به پاس شمار بسیار آدم های بافرهنگ که از کنار بسیاری چیزها به سادگی می گذرند و به آن ها خو گرفته اند، ولی کاربرد واژه هایی اینچنین را زشت می پندارند، ناچار شدم تا واژه ی «شهامت» را جایگزین آن نمایم!

انقلاب اجتماعی، بیرون از اراده ی این و آن است!


تصویری که در آن گفتگوی مادر و فرزندی درباره ی فرجام انقلاب بهمن ۱۳۵۷ آمده، درج کرده که با نادیده گرفتن یکی دو نارسایی در آن چون «انقلاب کردیم تا خیابان های مان شریف شوند»، برایم یادآور زبانزد زیبایی است که می گوید:
«صد رحمت به کفن دزد اولّی»! گفتگویی که واپسین پاسخ های آن، سرراست و ناسرراست، نه تنها  به سود «کفن دزد اولّی» و «کفن دزد کنونی» است که آب به آسیاب بهره کشان جهان نیز می ریزد و به گمان بسیار از خامه و قلم "اصلاح طلب"ی که تنها به «نم نم باران» خرسند است و «سیل انقلاب» می ترساندش یا ایدئولوژی زدایی که جامه ی "ایدئولوژی" پیشینش را به پندار خود از تن به در کرده و لخت و کون برهنه در برابر نیروهای امپریالیستی سر خم می کند، تراوش نموده است.

می نویسم:
واپسین گفت و گوی مادر و فرزند، نادرست و حتا واپسگرایانه به سود طبقات و نیروهای بهره کش اجتماع است. انقلاب، امری اراده گرایانه و ذهنی نیست که یک نفر، یک گروه یا حتا یک ملت با تصمیم پیشین آن را به انجام برسانند. انقلاب، جُستاری عینی و بیرون از اراده ی این و آن، این یا آن نیروی اجتماعی و در دوران ما گاه اراده ی یک ملت به تنهایی است! مجموعه ی علت ها و عامل هایی که بخشی از آن ها حتا می تواند بیرون از چارچوب سیاسی ـ جغرافیایی یک کشور باشد، می توانند انقلاب را در کشوری پدید آورند. نمونه ی ساده و روشن آن، همه ی انقلاب های آزادیبخش مستعمره های پیشین کشورهای اروپایی در بسیاری از کشورهای آسیا و آفریقا بویژه پس از جنگ جهانی دوم و شکست فاشیسم است که همچنین بزرگ ترین شکست برای سامانه ی سرمایه داری هم بود؛ این انقلاب ها که از سوی دیگر، نتیجه ی پیروزی اتحاد شوروی، نخستین کشور کارگران و زحمتکشان جهان در جنگ جهانی دوم نیز بود، استقلال سیاسی بسیاری از آن کشورها را در پی داشت. این نمونه را دانسته و آگاهانه آوردم تا روشن شود که در دوران ما، انقلاب در یک کشور حتا از چارچوب خواست و اراده ی یک ملت هم می تواند فراتر برود و روشن است که عامل های درونزای هر انقلابی، نقشی از آن مهم تر دارد که این عامل ها نیز پیرو اراده و خواست این یا آن نیروی اجتماعی نیست؛ شرایط ویژه ای پدید ی آید که در آن طبقات و لایه های فرمانروا دچار بحران شده و نتوانند مانند پیش، فرمانروانی خود را پی گیرند و طبقات و لایه های ستمدیده نیز نخواهند مانند گذشته، حرف شنوی فرمان آن ها باشند.

ب. الف. بزرگمهر  هفتم اردی بهشت ماه ۱۳۹۲

کار چاق کنی به سود ارباب از زبان دیگران!


دو به اصطلاح خبر زیر را بخوانید. هر دو در بالای صفحه ی «روزی نامه» ی «پیک نت» یا همانا «رفسنجانی نت» درج شده است. در یکی از آن ها از زبان روزنامه ای عرب زبان آمده است:
«ورود هاشمی به انتخابات همه معادلات را بهم می زند!» و سپس می افزاید که «... ورود هاشمی رفسنجانی به انتخابات موجب می شود تمام ورق های سیاسی طراحی شده بهم خورده و در انتخابات ایران تبدیل به یک "حماسه" شود.»

گاهنامه ی مزدور که گاه و بیگاه تحلیل های آبکی خود را نیز به خبرهای دستچین شده اش می افزاید، این بار یادش می رود که دستِکم بنویسد که ورود آن آدم پلید و ایران بربادده به انتخابات، معادلات را به سود چه نیروها و طبقات اجتماعی بهم می زند! به سود توده های مردم ایران؟! یا به سود بورژوازی لیبرال و وابسته ی(کمپرادور) ایران که مانند دوره ی شاه گوربگورشده، عملا و در روندی گام بگام می رود تا همه ی قدرت را در حاکمیت تبهکار ایران بدست آورد؟ "حماسه" ای اقتصادی که گوشه ای از پرده ی آن با نمایش ویدئویی از شیوه های عملکرد کارچاق کنی به نام بابک زنجانی بالا رفت و بار دیگر نشان داد که سرتاپای چنین حاکمیتی از ریز و درشت به همراه همه ی جناح بندی های آن، تبهکار و زنهارخواه (خائن) به منافع توده های میلیونی مردم ایران است و "حماسه" ی سیاسی آن نیز با روشن شدن نتیجه ی زد و خورد گرگان و شغالان و مردارخواران آن حاکمیت سراپا ضد ملی، بزودی به فرجام خواهد رسید.

ننگ و نفرت بر عمله اکره ی شیطان که در پلیدی خود وی را نیز گاه پشت سر می گذارند.

ب. الف. بزرگمهر    هفتم اردی بهشت ماه ۱۳۹۲

***
تفسیر روزنامه الحیات:
ورود هاشمی به انتخابات همه معادلات را بهم می زند!
         
روزنامه الحیات نوشت: اکثر کارشناسان سیاسی خاورمیانه و دیگر کشورهای جهان بر این باورند که ورود هاشمی رفسنجانی به انتخابات موجب می شود تمام ورق های سیاسی طراحی شده بهم خورده و در انتخابات ایران تبدیل به یک "حماسه" شود.

«پیک نت»  ۷  اردیبهشت ۱۳۹۲

***

هاشمی نژاد:
حضور خاتمی یا هاشمی درانتخابات قطعی است!
         
یک فعال اصلاح طلب با اشاره به دیدار هاشمی و خاتمی در هفته گذشته گفت:
تا دو سه روز دیگر وضعیت حضور یکی از آنها در انتخابات مشخص خواهد شد.

حجت الاسلام هاشمی نژاد که از چهره های فعال در میان اصلاح طلبان است در گفت وگو با خبرگزاری فارس گفت:
آقایان هاشمی و خاتمی هفته گذشته با هم گفتگو داشتند و دراین هفته حضور یکی از آنها در انتخابات مشخص خواهد شد.

«پیک نت»  ۷  اردیبهشت ۱۳۹۲

بدان سختی نیست كه تو دیده ای!

پیشکش به مولانا مصباح یزدی به مناسبت سخنان حکیمانه ی تازه اش

مولانا قطب الدین به راهی می گذشت. شیخ سعدی را دید كه شاشه كرده و كیر بر دیوار میمالید تا استبرا كند. گفت:
ای شیخ چرا دیوار مردم سوراخ میكنی؟

گفت:
قطب الدین ایمن باش، بدان سختی نیست كه تو دیده ای.

عبید زاکانی


آنجا که آزادی نیست ...




۱۳۹۲ اردیبهشت ۶, جمعه

ای شمایان! اتحاد خلق را آوا کنید!



اندر سودمندی بزهای بلاگردان! ـ بازانتشار

«داشتن انباشته ی چشمگیری از بزهای بلاگردان که در هر مناسبتی بتوان از آن ها سود برد، برای امنیت یک کشور با حاکمیت خودکامه* ضروری است؛ درست به همان صورت که پرورش دام از ضروریات کشاورزی سالم بشمار می آید»

از کتاب ارزنده ی «مکتب دیکتاتورها»، نوشته ی «ایگناتسیو سیلونه» با ویرایش درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر


در نوشته ی اصلی «کشور توتالیتاریستی» آمده که از آن با نادیده گرفتن ماهیت این یا آن حاکمیت، بهره برداری های نابجایی در ادبیات سیاسی شده است. «کشور با حاکمیت خودکامه» که رژیم های به تاریخ سپرده شده ی پادشاهی در ایران و تا اندازه ای حاکمیت کنونی آن را دربرمی گیرد، گونه ی مهمی از آن است.   ب. الف. بزرگمهر

می بینید، چگونه همه جا از «امام زمان» مایه می گذارند؟!


تصویری از «امام زمان» که نه در چاه، نه در زیرزمین و نه هیچ جای دیگر پنهان شده و هنگام پروازهای هوایی اش نیز ناچار به بهره وری از هواپیماست؛ هنوز نانخور پدرش است و هم اکنون به پهن کردن ریش مبارکش سرگرم است که نیمی از آن در تصویر دیده نمی شود.

آنگونه که «یاسین العجلونی»، شیخ سلفی فرموده و به گمان بسیار به خاطر سخنان گُهربارش، دهانش را پر از زر و جواهر نموده اند، وی انشاء الله ۱۳ سال آینده، ظهور خواهد نمود!

هرچه اندیشیدم، درنیافتم چرا از میان آنهمه شیخ سلفی، درست این شیخ که نام خانوادگی «العجلونی» دارد، باید چنین پیش بینی داهیانه ای نماید! و چه هماوندی میان این نام خانوادگی با «عجل الله تعالی ...» وجود دارد؟! 

ب. الف. بزرگمهر   ششم اردی بهشت ۱۳۹۲

***

فرزند «ملک عبدالله دوم»، همان «مهدی منتظر» است!

یکی از شیخ های سلفی گفت:
بر اساس روایات موجود، فرزند «ملک عبدالله دوم»، همان «مهدی منتظر» است که در آخرالزمان ظهور خواهد کرد.

«یاسین العجلونی» از شیوخ سلفی، طی سخنانی همه مجاهدان (!) جهان از آن میان، «جبهه النصره»، رهبر القاعده «ایمن الظواهری»، «جماعت اخوان المسلمین» و «حماس» را به بیعت با پادشاه اردن «ملک عبدالله ثانی» فرا خواند.

«العجلونی» در اظهاراتش در صفحه ی «یوتیوپ» عنوان کرد:
مشکل مجاهدان این است که درنمی یابند ما به «آخر الزمان» نزدیک شده ایم و کار درست این است که با «ملک عبدالله دوم» بیعت کنند تا یک حکومت هاشمی تشکیل شود!

«العجلونی» تاکید کرد:
پادشاه پس از هشت سال «بیت المقدس» را فتح می کند و به این ترتیب پادشاهیش به پایان می رسد.

وی تاکید کرد:
خلیفه آینده، مسلمانان را برای جنگ با دشمن مشترک آماده خواهد کرد و پادشاه کنونی به گمان بسیار، همان پدر مهدی منتظر («عجل الله تعالی فرجه الشریف») است! او باری دیگر از «الظواهری» رهبر «القاعده» و «اخوان المسلمین» خواست به بیعت با پادشاه اردن اقدام کنند و زیر پرچم او جهاد کنند!

این شیخ وهابی حدود یکسال پیش نیز با دروغ بافی گفته بود:
انشاءالله در سال ۱۴۴۶ هجری قمری، یعنی کم و بیش پس از ۱۳ سال ما گواه آزادی کامل «بیت المقدس» و بازگشت آن به صاحبان اصلی اش، همانا مسلمانان خواهیم بود. بر اساس روایت های موجود، فرزند «ملک عبدالله دوم»، همان «مهدی منتظر» است که در «آخرالزمان» ظهور خواهد کرد. ما هم اکنون حکومتی اسلامی که مانند حکومت پیامبر باشد، نداریم. انشاءالله «محمد» فرزند «ملک عبدالله» به خلافت خواهد رسید و همان حکومت اسلامی را بنا خواهد کرد!


برگرفته از «ویستا»:

این نوشتار از سوی اینجانب، پارسی نویسی و ویرایش شده است.   ب. الف. بزرگمهر



وقتی سیاست و دیانت با هم درمی‌آمیزد ... ـ بازانتشار دوباره ی نوشتاری کهنه


یادداشتی بر بازانتشار دوم نوشتار

نوشتار زیر را برای بار دوم درج می کنم. با آنکه جُستار آن در هماوندی با سیاست خارجی فریبکارانه و نابخردانه ی جمهوری اسلامی نزدیک به هفت سال پیش است، درونمایه ی آن را با نگاه به آنچه در این میان پشت سر نهاده ایم، همچنان نو و خواندن یا بازخوانی آن را سودمند می دانم.

ب. الف. بزرگمهر   ششم اردی بهشت ماه ۱۳۹۲

***

توضیحی درباره ی این نوشتار و درج آن در تارنگاشت «عدالت»

این نوشتار هنگامی در تارنگاشت یادشده درج شد که هنوز تارنگاشت خودم را راه اندازی نکرده بودم و البته در آن هنگام به هیچ رو برنامه ای برای چنین کاری نیز نداشتم. درج نوشتارم در آن تارنگاشت نه در آن هنگام و نه هم اکنون که آشکارا به سوی جداسری از خاستگاه و ریشه ی خود گرایش یافته و روشی نادرست و ناپسند را پی می گیرد به آرش همسویی با سیاست آن نبوده و نیست.

خواندن یا بازخوانی نوشتار «وقتی سیاست و دیانت با هم درمی‌آمیزد ...» را از برخی جنبه های آن سودمند می دانم.

ب. الف. بزرگمهر     ١٣ بهمن ماه ١٣٩١

***

وقتی سیاست و دیانت با هم درمی‌آمیزد ...۱

«مردمانی آمدند بی کاردانی و بی کار درست، بهره نجسته از پیشه نیاکان، بی پروا از نام و نژاد خویش، نابرخوردار از  پیشه ای یا هنری، آزاد از هرگونه اندیشه و کار و بار، آماده  برای گواهی  دروغ و بد نام کردن هر کس، و برای نیرنگ و بدکاری؛ و از همین راه  روزگار می گذراندند و پیش می رفتند و توانگر می شدند...»                      
تنسرنامه

می گویند فرق آدم دانا و نادان٢ در این است که اولی نه تنها از کارهای نادرست خود درس می گیرد و کژاندیشی ها و رفتار خود را بهبود می بخشد که از کژروی های دیگران نیز پند می گیرد و می آموزد و آن دومی، حتی از کژروی های خود نیز نمی آموزد. نتیجه آنکه اولی معمولا کار نادرست خود را که یکبار به آزمون گذاشته شده، دوباره از سر نمی گیرد و دومی اشتباهات کم و بیش یکسانی را بارها و بارها می آزماید.

نگاهی به سیاست خارجی ـ و نه تنها سیاست خارجی ـ جمهوری اسلامی از نحستین روز پیدایش آن تاکنون، نمودار روشنی از  نادرستی ها، کژروی ها و نابکاری هایی است که بارها و بارها به بوته آزمایش گذاشته شده اند. آخرین نمونه آن، گفتگوهای ایران و ایالات متحده پیرامون مسایل کشور همسایه، عراق است که پس از مدتها پچپچه های پشت پرده و دور از چشم مردم ایران و بده بستان هایی که تنها "از ما بهتران" بیت رهبری، «مجمع تشخیص مصلحت نظام» و شاید برخی پادوهای آنها از درونمایه آنها آگاهی درستی دارند، اکنون دیگر به روی پرده آمده و کم و بیش حنبه رسمی گرفته است. اگر این گفتگوها و بده بستان ها از همان ابتدا بی پرده انجام می شد و تنها روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی میان دو کشور را ـ و نه چانه زنی بر سر منافع نامشروع سیاسی امپریالیسهای یانکی و بخشی از حاکمیت ایران در کشور سوم و زد و بند بزیان توده های مردم ایران و عراق ـ دربرمی گرفت و هیچ چیز از چشم توده های مردم پنهان نگاه داشته نمی شد، این امیدواری را در دل و جان همه مردم ایران پدید می آورد که سنگپایه درست و استواری برای ازمیان برداشتن اختلافات و بهبود مناسبات سیاسی و اقتصادی میان دو کشور بر پایه ادب و سپاس دوجانبه و همبستگی برابر حقوق، گذاشته شده است.

آیا آغاز رسمی "گفتگو"های دو کشور که نه بر سر روابط دو کشور ـ که می بایستی اساساً همه روابط و اختلافات دو کشور را در مجموع آن دربرگیرد ـ  انجام شده و می شود و هنوز درونمایه آن پنهان نگاه داشته می شود را می توان سنگپایه درست و استواری برای ازمیان برداشتن اختلافات و بهبود مناسبات سیاسی و اقتصادی میان دو کشور پنداشت؟ آیا چنین "گفتگو"هایی بسود توده های مردم ایران است؟ کدام طبقات و نیروهای سیاسی در حاکمیت و پیرامون آن از مذاکراتی با این چند و چون، سود خواهند برد؟ آماج هایی که نیروهای امپریالیستی جهانی و بویژه امپریالیست های یانکی و دولت نماینده آنها از کشاندن ایران٣ به چنین گفتگوهایی دنبال می کنند، کدامند؟ و آیا این "گفتگو"ی دوجانبه، تنها زمینه ای برای نمایشنامه٤ بعدی غارتگران جهانی نفت و سوداگران اسلحه- که اکنون دیگر سلاح های کشتار جمعی شیمیایی، اتمی و زیست محیطی را نیز دربرمی گیرد ـ در منطقه نفت خیز خاورمیانه نخواهد بود؟

نگارنده در این نوشتار کوتاه و فشرده تلاش خواهد نمود تا اندازه ای که در توان دارد۵ به این پرسش ها پاسخ دهد.

آنچه در نخستین نگاه، جلب توجه میکند سردرگمی، خوش خیالی و نبود سیاستی یکپارچه در برابر تاکتیک های حساب شده و موذیانه ای است که ایالات متحده برای پیشبرد سیاستهای ضد ایرانی خود در منطقه خاورمیانه بکار می برد. فشارهای بخش های عمده ای از حاکمیت جمهوری اسلامی و نمایندگان بورژوازی لیبرال که خواهان حل و فصل هرچه پرشتاب تر مشکلاتشان با «شیطان بزرگ» هستند، در سخنرانی رهبر جمهوری اسلامی در روز چهارشنبه گذشته در مشهد بازتاب یافته است. نامبرده در سخنان پرتناقض خود با آن که گفتگوهای دوجانبه با ایالات متحده را رد می کند، بر انجام این گفتگوها صحه میگذارد:
«آنهایی که خیال می‌کنند جمهوری اسلامی سیاست مستحکم، منطقی و صد در صد قابل دفاع خود در نفی مذاکره با آمریکا را عوض کرده است اشتباه می‌کنند ... مذاکره با این دولت با منطق قوی مردود است ... آنچه که مسئولین ما درباره مذاکره گفتند این است که آمریکا به وظایف خود به عنوان اشغالگر عمل نمی‌کند و راه استقرار امنیت در عراق را نه تنها سد کرده است بلکه علیه دولت منتخب عراق نیز توطئه می‌کند تا آنرا سرنگون کند. ... مسئولین ما می‌خواهند با مسئولین آمریکایی بنشینند و این مسئولیت را به آنها یادآوری کنند.
مسائل عراق ربطی به آمریکا ندارد، ربطی به ما نیز ندارد ما فقط درباره امنیت عراق مذاکره می‌کنیم.»٦ (تاکید ها همه جا از نگارنده است).

اینکه دولت ایالات متحده به وظایف خود به عنوان اشغالگر، عمل نمی‌کند، راه استقرار امنیت در عراق را سد کرده و حتی علیه دولت برگزیده عراق نیز توطئه می‌کند تا آنرا دست آموز یا سرنگون نماید، بر هیچ آگاه سیاسی طرفدار حق و عدالت پوشیده نیست. اما باید از ایشان پرسید:
اگر مسایل عراق ربطی به ایران و ایالات متحده ندارد، معنا و مفهوم این گفتگوها چیست؟ آیا امنیت عراق بخشی از مسایل کشور همسایه نیست که پیرامون آن با نیروهای متجاوز و اشغالگر وارد گفتگو شده اید؟

آیا رهبر و سایر مسوولین جمهوری اسلامی هیچگاه اندیشیده اند که انجام گفتگوهای رسمی بر سر امنیت عراق ـ و یا هر موضوع دیگری در رابطه با این کشور ـ با نیروهای اشغالگر، پیش از هر چیز دیگر و در درجه نخست، از دید مردم منطقه، دربرگیرنده کشورهای بطور عمده عربی و نیز مردم جهان، تنها و تنها نشانگر دخالت کشور ما در امور کشور عرب همسایه بحساب خواهد آمد؟ آیا، صرف نظر از هر منظوری که از "ما بهتران" بیت رهبری و «مجمع تشخیص مصلحت نظام» از این گفتگوها دنبال می کنند، اندیشیده اند که کشانده شدن ایران به چنین گفتگوهای نکبت باری از کشور بزرگ ما که با کمال تاسف چنین مسوولینی بی لیاقت و کفایت دارد، خواسته یا ناخواسته، شریک جرمی بزرگ در جنایت های امپریالیست ها در عراق می سازد؟ بنظرم آقای مولا هويزه، نمايندهء دشت آزادگان در سخنرانی پیش از دستورشان در مجلس شورا تا حدود زیادی به این مهم توجه نموده اند:
«چيدن دام مذاكره صرفا بخشي از يك فرآيند كلي و چند جانبه براي فشار به ايران ... است...آمريكا به مذاكره با ايران فارغ از موضوع مذاكره, به‌عنوان پروژهء چند وجهي می‌نگرد كه در صورت وقوع مي‌تواند, نتايج خيره‌كنندهء بسياري با خود به همراه آورد.»۷

باید به گفته های ایشان افزود که زمینه های چنین دستاوردها و «نتايج خيره‌كننده» از هم اکنون فراهم می شود و آن هویجی که جلوی بینی بورژوا لیبرال ها و نوکیسگان "خودی" ـ که برای دریافتن «شیطان بزرگ» قند توی دلشان آب شده است ـ دراز شده و مشامشان را نوازش می دهد، بزودی بازهم بیشتر به عقب کشیده می شود. سخنان اخیر آقای دیک چنی، پرنفوذترین سیاستمدار دولت بوش، در این زمینه به اندازه کافی گویاست:
«رييس جمهور (آمريكا) به صراحت مشخص كرده است كه موضوع ... منحصرا به عراق متمركز خواهد بود. ... ايراني‌ها در مسايل داخلي عراق دخالت مي‌كنند و در اين نشست‌ درباره اين مساله صحبت خواهد شد.»٨ 

به این ترتیب، روشن می شود که در این گفتگو ها آنچه قرار نیست انجام شود، پند و اندرز دادن و «یادآوری مسوولیت های نیروهای اشغالگر» از جانب "اندرزگویان" ایرانی که موضوع «دخالت ایرانی ها در مسایل داخلی عراق» است که از طرف مقابل مطرح شده است. سبب واهمه مسوولین جمهوری اسلامی از پرده دری های طرف مقابل نیز روشن تر می شود.

اما آیا براستی گفتگوها تنها به «امنیت عراق» محدود شده است و یا مسایل دیگری را نیز دربر می گیرد که توده های مردم ایران صلاحیت دانستن آنها را ندارند؟ در این زمینه، بازگویی بخشی از سخنان آقای سيدجلال حسيني، نمايندهء زنجان در مجلس شورا در گفتگو با خبرنگاران رسانه ها، خالی از لطف نیست. نامبرده دم خروس را به شایسته ترین وجهی لو داده اند: «معتقديم اگر قرار است, برخي مسوولان با آمريكا آشتي كنند, چرا ملت ايران را با ملت آمريكا آشتي ندهيم.»٩

البته از رهبر جمهوری اسلامی نباید انتظار آن را داشت که چنان ساده لوحانه از طرفی گفتگو با ایالات متحده را مردود بشمارند و از طرف دیگر ناچار به پذیرش و یادآوری واقعیتی شوند که از مدتها پیش در جریان بوده است. سبب تناقض در گفتار ایشان نیز همین امر است. ایشان در همان گفتگو ـ برخلاف میلشان ـ وادار شده اند که پته همپالکی هایشان را بروی آب بریزند:
«رهبر معظم انقلاب ... با اشاره به اینکه قبلاً نیز بحث مذاکره مطرح شده بود که آمریکایی‌ها بد ادایی کردند افزودند: دولت جمهوری اسلامی اعلام کرد برای مذاکره باید درخواست کتبی بدهید و اکنون نیز انگیزه مسئولین وزارت خارجه اینست که مسئولیت آمریکایی‌ها در قبال امنیت عراق را به آن‌ها یادآوری کنند.»١٠

بد ادایی آمریکایی ها را آقای متکی، وزیر امور خارجه ایران، بزبانی روشن تر چنین بیان می کنند:
«... قرار بود این مذاکرات در ماه مارس سال گذشته برگزار شود اما... ایران به علت تبلیغات آمریکاییان این گفتگو را لغو کرد.»١١

گفته های آقای تام کیسی، سخنگوي وزارت امور خارجه‌ي آمريكا نیز بخشی دیگر از واقعیت را آنگونه که رخ داده و انتظار آن در آینده می رود، به نمایش می گذارد:
«مذاكرات برنامه‌ريزي شده با ايراني‌ها پيگيري منطقي تماس‌هايي است كه در شرم‌الشيخ رخ داد. .. نشست درباره‌ي عراق شبيه به نوع مذاكراتي است كه ميان مقامات آمريكايي و ايراني در افغانستان انجام شد.»١٢ و سرانجام گفته های آقای برهم صالح، معاون نخست وزير عراق در كنفرانسي در مركز تحقيقات وودرو در واشنگتن بیش از پیش روشن می سازد که: «مذاكرات مستقيم ميان واشنگتن و تهران سرنوشت عراق را تعيين نخواهد كرد، بلكه سرنوشت كشور را اساسا خود ملت عراق تعيين خواهند كرد. ... دولت عراق معتقد است ايران و آمريكا بايد به روابط تيره خود پايان دهند تا صلح در منطقه تحقق يابد. ... سرنوشت عراق به دست خود شهروندان عراقي تعيين مي‌شود و ثبات و امنيت عراق در گرو ائتلاف ملي ميان عراقي‌ها است، اما اين امر بدون ائتلاف منطقه‌اي و جهاني كه در جهت حمايت از ائتلاف ملي خواهد بود ايجاد نخواهد شد.»١٣

گرچه آقای برهم صالح روشن نمی سازد که آن «ائتلاف منطقه‌اي و جهاني كه در جهت حمايت از ائتلاف ملي» عراق باید ایجاد شود، چه سمتگیری هایی از نظر سیاسی و اقتصادی خواهد داشت، اما آنچه روشن است و جلوی چشم همه ما روزانه رخ می دهد بتاراج و یغما بردن ثروت های ملی عراق، ایران و دیگر کشورهای منطقه و تهیدستی هر روز افزون تر این ملت ها در کنار فربه شدن لایه اجتماعی بسیار نازکی است که نقشش، در سنجش با گذشته ای دورتر، به پادویی و کارچاق کنی دولتها و بنگاه های بزرگ امپریالیستی کاهش یافته است.

آیا رهبر جمهوری اسلامی، مردم ایران را تا این اندازه ساده لوح و خوش باور می پندارد که اینگونه به کوچه علی چپ می زند و ایز گم می کند؟

هنوز بخوبی سخنان آموزنده و ارزشمند فیدل کاسترو، رهبر انقلابی کوبا را بیاد می آورم که زمانی گفته بود اگر ما در کوبا سرمایه های ایالات متحده را ملی نمی کردیم، آنها با اندیشه ها، آرزوها و ایدئولوژی ما کوچک ترین مشکلی نداشتند (نقل به مضمون). 

در شرایطی که برخلاف خواستهای استقلال جویانه توده های مردم ایران، با ادامه سمتگیری اقتصاد سرمایه داری و پیروی کورکورانه از سیاست های اقتصادی بانک ها و بنگاه های بزرگ امپریالیستی ـ اروپایی یا آمریکایی بودن آن تفاوتی در اصل قضیه ندارد ـ و با دستبرد غیر قانونی و بر خلاف قانون اساسی رهبر بی کفایت، دروغگو و دودوزه باز جمهوری اسلامی در اصل ۴۴ قانون اساسی و بازگذاشتن بیش از پیش دست سرمایه امپریالیستی و نوکیسگان اسلامی در تاراج منابع ملی، شیرازه اقتصاد کشور از هم می پاشد، ساده دلی خواهد بود که چنین گفتگوهایی را در راستای منافع ملی ایران ارزیابی کنیم.

نیروهای امپریالیستی نه تنها کوچکترین دشواری با اسلام خواهی و اسلام پناهی آقایان ندارند که از آن دلشاد نیز شده و می شوند. آنها چنین " اسلام"ی را که همانا «اسلام آمریکایی» است، در راستای منافع نامشروع خود در کشور ما و منطقه خاور میانه و بقیمت نابودی و فلاکت توده های مردم و نیز ازهم پاشی واحدهای ملی ـ سرزمینی بکار می برند. اینجا سخن بر سر ستیز «ایسم» ها و ایدئولوژی ها نبوده و نیست. آنچه در درجه نخست، تعیین کننده است، تأمین منافع اقتصادی بنگاه های بزرگ امپریالیستی می باشد. نگاهی گذرا به واقعیت های روزمره زندگی سخت و جانکاه توده های مردم در کشور ما که لایه های میانی جامعه را نیز در بر می گیرد، بخویی گواه اين امر است. آنجا که خانواده ای ٨ نفره در تبریز دیگر راهی برای ادامه زندگی ـ که مرز جانکاهی را نیز پشت سر گداشته است ـ نمی بیند و برای حفظ عزت و آبروی خود آخرین چاره را در خودکشی دست جمعی افراد خانواده می یابد، آیا دیگر سخنی برای گفتن باقی می ماند؟ اما همانگونه که رهبر جمهوری اسلامی در یکی از فرمایشات چندی پیش شان فرموده بودند، مشکل اصلی زیاده خواهی های توده های مردم در ابتدای انقلاب بوده است، وگرنه ایشان و دیگرانی چون هاشمی رفسنجانی با سرمایه های بزرگ امپریالیستی مشکل ویژه ای ندارند و اسلام نیز سرمایه داری را نفی نکرده است و الحمدلله این دشواری نیز با باز کردن درهای اقتصاد کشور بروی بنگاه های نفتی و غیر نفتی امپریالیستی نیر در حال حل شدن است. اما آنچه را که رهبر، "تشخیص دهندگان مصلحت نظام" و  بورژوا ـ لیبرال ها و نوکیسگان اسلام پناه نمی توانند و یا نمی خواهند دریابند این است که سامانه امپریالیستی در سنجش با گذشته ای نه چندان دور بدلیل های گوناگونی از جمله فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و اردوگاه کشورهای سوسیالیستی، بسیار هارتر و بی پرواتر شده است. امپریالیست ها دیگر به بورژوازی وابسته در کشورهای پیرامونی جهان سرمایه نه به چشم "همکار" که به چشم پادو و کارگزاری بی اراده می نگرند. بعبارتی ساده تر و با سود بردن از ضرب المثل زیبای پارسی، آنها اکنون دیگر «آش را با جاش» می خواهند. شما شاید هنوز هم بتوانید برای پیشبرد آماج های پست و کوته بینانه خود، منافع ملی ایران را حتی بقیمت نابودی و فروپاشی ایران زمین، زیر پا بگذارید، اما منطق ـ منظور منطق علمی است؛ نه آن چیزی که در حوزه هایتان به شما آموخته اند ـ حکم می کند که از عاقبت کار خود نیز اندیشناک باشید!١٤ یادتان باشد که هرگز حتی موفق به گاز زدن "هویجی" که جلوی بینی تان گرفته اند، نخواهید شد. نقش آن "هویج" تنها آن است که چشمان و اندیشه شما، بیشتر و بیشتر روی آن متمرکز شود و با خودفریبی، مسیری را بپیمایید که آنها برایتان تعیین نموده اند. یادتان نرود که در پایان چنین مسیری چماق بر فرق سرتان و شاید ملت ایران که سرنوشتش را به منافع پست و بی شرمانه خود گره زده اید، فرود آید!        

شاید آقای علاءالدين بروجردي, رييس كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس شورا این امر را تا اندازه ای دریافته باشد که می گوید:
«آمريكايي‌ها در مسالهء افغانستان و در اجلاس بن از ايران امتيازاتي گرفتند و مسايل خود را حل كردند اما مسايل ما همچنان باقي است.»١۵ و کاملاً حق با دانشجویان آگاه ایران است که در تظاهرات شان، در مخالفت با چنین گفتگوهایی شعار می دادند:
«مذاکره در عراق، هدیه ما به بوش است» (گزارش خبرگزاری ایسنا)

بر خلاف دروغ ها و گنده گویی های رهبر جمهوری اسلامی، بیش از پیش روشن می شود که این کارگزاران امپریالیست های یانکی در دولت ایالات متحده و نیز همدستان اروپایی شان هستند که آقایان و پادوهایشان را مانند گربه برقص واداشته اند و صد البته بسیاری از آنها خود نیز مایل بوده و هستند که برقص واداشته شوند؛ بویژه اگر از نظر مالی نیز سودمند باشد. بالاخره چه می توان کرد؟ زندگی سخت است و بی مایه فطیر!

در پایان، با توجه به موضوع نوشتار و از آنجا که آقایان پیگیرانه در حال یادآوری کردن مسوولیت دیگران و اندرز دادن به خلق الله هستند و برایشان تفاوتی نمی کند که وی مسلمانی مؤمن باشد که هر شب گرسنه سر بر بالین می گذارد یا نماینده امپریالیست های جهانخوار، جسارت بخرج داده و بحکم آنکه پند و اندرزگو،  انشاء الله پند و اندرز نیز خواهد شنید، این ضرب المثل را از «امثال و حکم» زنده یاد دهخدا برایشان یادآور می شوم:
«الاغ هم دو بار دستش به یک چاله نمی رود »١٦

ب. الف. بزرگمهر            ٣٠ اردی‌بهشت ۱٣۸۶ خورشیدی

 http://www.edalat.org/sys/content/view/115/

پانوشت‌:ها:

١ ـ با الهام از گفته آية‏الله سيد حسن مدرس: «سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما»

۲ ـ شاید کاربرد واژه های عاقل و کودن تناسب بهتری داشت(؟).

٣ ـ در اینجا عمدا واژه ایران و نه عبارتی مانند «حاکمیت ایران» و مانند آن را بکار برده ام. زیرا سود و زیان چنین "گفتگو"هایی با این چند و چون، سرانجام و در پایان کار بپای ملت ایران نوشته خواهد شد.

۴ - scenario  

۵ ـ نگارنده این سطور نه کارشناس امور سیاسی به مفهوم عام آن و نه کارشناس امور سیاست خارجی ایران به معنای ویژه آن است. علاوه بر آن، نبود اطلاعات و آگاهی های لازم و سودمند و نیز تبلیغات جهت یافته، کانالیزه و هدفمند امپریالیستی سبب می شود که هر پژوهشگری ، هراندازه نیز که سمج باشد، تا حدود زیادی وادار به استفاده از روش موسوم به extrapolation (فرآیند سنجش و تعیین ناشناخته ها بیاری داده های پیشین و تعمیم روند و محدوده دگرگونی ها) شود. از این نظر، نگارنده این سطور، خود و دیگر پژوهشگران راستین این عرصه را آنگونه که افلاتون بزیبایی بیان نموده است، تا حدودی ـ و نه آنکه در آن بزرگنمایی کند ـ  مانند آدم هایی می داند که درون غار و پشت به دریچه آن نشسته اند و تنها بازتاب ها و سایه های ناروشن آنچه را که در بیرون غار رخ می دهند، در پیش روی خود بر دیوار غار دیده و بر پایه آن به سنجش و داوری می پردازند. با این حال سود بردن از جهان بینی مارکسیستی ـ لنینستی، ماتریالیسم تاریخی و بویژه روش دیالکتیک ماتریالیستی به نگارنده این سطور این امکان را داده است که روند و جهت حرکت و گسترش پدیده ها را در عرصه سیاسی و تا حدودی اقتصادی ـ اجتماعی کمابیش درست تشخیص داده و تا حدودی پیش بینی نماید.

۶ ـ  آمریکا راه استقرار امنیت در عراق را سد کرده است، ٢٦ـ۲ـ۸۶
http://www.khamenei.ir/FA/News/detail.jsp?id=860226C

٧ ـ برگرفته از تارنگاشت عدالت، پنج‌شنبه ٢٧ ارديبهشت ١٣۸۶

۸ ـ برگرفته از تارنگاشت عدالت، چهار‌شنبه ٢٦ ارديبهشت ١٣۸۶

٩ ـ برگرفته از تارنگاشت عدالت، پنج‌شنبه ٢٧ ارديبهشت ١٣۸۶

۱٠ ـ آمریکا راه استقرار امنیت در عراق را سد کرده است، ٢٦ـ۲ـ۸۶
http://www.khamenei.ir/FA/News/detail.jsp?id=860226C

١١ ـ تاریخ مذاکره ایران و آمریکا اعلام شد، برگرفته از تارنگاشت بی بی سی، پنج‌شنبه ٢٧ ارديبهشت ١٣۸۶

١٢ ـ برگرفته از تارنگاشت عدالت، چهار‌شنبه ٢٦ ارديبهشت ١٣۸۶

١٣ ـ همانجا

١۴ ـ گرچه نگارنده این سطور می خواهد سر به تن تان نباشد!

١۵ ـ برگرفته از تارنگاشت عدالت، پنج‌شنبه ٢٧ ارديبهشت ١٣۸۶

١۶ ـ کتاب کوچه، حرف الف، دفتر سوم، احمد شاملو، چاپ دوم، انتشارات آرش

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!