«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ فروردین ۵, دوشنبه

چاه جمکران، بزرگ ترین دروغ ساخته و پرداخته ی چپاولگران اندوخته های مردم ساده دل

«حالا امامزاده ای که خودمان ساختیم، دارد به کمرمان می زند!» (از زبانزدی توده ای)

تصویری از سقف یکی از تالارهای مسجد جمکران درج کرده و نوشته است:
«مسجد مقدس و زیبای جمکران»
از «گوگل پلاس»

برایش می نویسم:
«زیبا هست؛  ولی برای چی مقدسه؟ از قدیم تو کشور ما رسم بوده یه مشت دروغگو برای اینکه مثلا بهای زمین یه جایی بالا بره یا دلیل هایی مانند این، شایعه می ساختن که اینجا یا اونجا امامزاده دفن شده. برای جمکران هم خیلی از اینگونه یاوه ها در ارتباط با امام دوازدهم درست کردند که هیچکدومش حقیقت نداره. حتا چاه های اونجا همه اش تازه سازه!

می دونستی که بیش از ٩۵درصد امامزاده ها تو کشور ما ساختگی و دروغه؟

فهمیدنش هم یه جو عقل می خواد و کمی پژوهش»

دیگری، چنین پاسخ می دهد:
«دوست عزیز حرف شما هر قدر هم که صحیح باشه (تایید یا تکذیبش نمی کنم) با مدلی که گفتید تنها و تنها دشمنی و دعوا رو در پی خواهد داشت.

برای رد کردن یک ادعا باید دلایل محکمی داشته باشید. برای اثبات موضوعاتی که برای مسجد گوهرشاد میارن، یک سری دلایل آورده شده که درست یا غلط امروز بین مردم پذیرفته شده. اگر شما مستندات محکمی دارید بفرمایید.

درباره ی امامزاده هایی که فرمودید ٩۵درصد اونها ساختگی و دروغی هست نمی دونم بر چه آماری استناد می کنین! من بازهم کار ندارم که اصل حرفتون درست یا غلط باشه ولی شما در این مورد هم بدون آوردن یک استناد مورد قبول بر روی باور بسیاری از مردم خط کشیدی. و اما خط آخر:
احساسم این هست که با این خط آخر می خواید خواننده رو مجاب کنین که تمامی حرفهای بالا صحیح هست. اگر امکان داره براتون تعدادی منبع برای مطالعه من و باقی دوستان معرفی بفرمایید.
سرتون رو درد آوردم. عیدتون هم مبارک باشه»

برای وی که به هواداری از باورهای دروغ همراستا و همریشه با پریشانگویی های مذهبی (خرافات) برخاسته، ناچارم کمی بیش تر قلمفرسایی کنم؛ می نویسم:
«پیش از هر چیز به نوبه ی خود، سال نو را به شما شادباش می گویم.

آیا در گفته ی من ناسزا یا سخن درشتی بود که به گفته ی شما دشمنی در پی داشته باشد؟ لطفا بفرمایید چگونه (به گفته ی شما: مدل) باید می گفتم که درست تر باشد.

درباره ی دلیل آوردن، سخن شما به نظر من هم درست است. اینکه کوتاه و شاید نارسا گفته می شود یکی به دلیل محدودیت یادداشت نوشتن در اینجاست و دو بخاطر آن است که شما یک نوشته ی پژوهشی که ننوشته اید. اظهارنظری کرده اید که البته همانگونه که گفتید باید دلیل های استواری داشته باشد.

درباره ی مسجد گوهرشاد من چیزی نگفتم؛ ولی درباره ی امامزاده ها دلیل های بسیار تاریخی، جغرافیایی و حتا زمین شناسی (رشته ی اصلی من) درباره ی ساختگی بودن بسیاری از آن ها وجود دارد. نخستین دلیل آن است که بسیاری از آن ها یا شجره نامه ندارند و یا اگر هم دارند به نیرنگ سرهم شده که معمولا با اندکی پژوهش در خود محل می توان آن را روشن نمود. به عنوان یک نمونه ی جالب و شاید استثنایی در هماوندی با رشته ی زمین شناسی که در بالا اشاره کردم، از یکی از همکاران پیشینم بازگو می کنم:
در جایی از ایران (به نظرم شمال ایران) که من خودم آن را از نزدیک ندیده ام، یکی از همکاران پیشینم در ایران که من در درستی سخنش نیز هیچگونه بدگمانی ندارم، از روستایی تعریف می کرد که در آن بقعه یا بارگاه نسبتا بزرگی است و از روستاهای دور و بر نیز مردم برای زیارت به آن امامزاده سر زده، نذر و نیاز می کردند؛ پایه و بنیاد ساخت این امامزاده، سنگواره (فُسیل) ای بوده است که تا اندازه ای به دست یا پای آدمی همانند است و مُتولّی، آن ها را به عنوان نشانه ی دست یکی از مقدسین، خاستگاه ساخت آن بارگاه یا بقعه معرفی نموده بود.

در بسیاری جاهای دیگر کشورمان و به گمان بسیار در کشورهای دیگر، آدم های نیرنگبازی زمین هایی در بیابان و جایی که هیچگونه آبادی نبوده و به همین دلیل ارزان بوده می خریدند و سپس با همدستی مشتی نابکار دیگر که از خوشباوری مردم ساده سال سوء استفاده می نمودند با زمینه سازی های پیشین، مردم را گول زده و به این بهانه آن منطقه را که بسیار ارزان خریده بودند، آباد نموده و پول های هنگفتی به جیب می زده اند. نمونه ای از کارشان که در بسیاری کتاب های کهنه و نو ایران نیز به آن ها اشاره شده و حتا بر پایه ی این نیرنگبازی، زبانزد (ضرب المثل) هایی نیز از سوی مردم ساخته شده، چنین است:
نخست اسکلت مرده ای را (و باورنکردنی است؛ گاه اسکلت الاغ مرده یا اسب مرده) را در جایی از پیش تعیین شده دفن می کرده اند و روی آن نیز نشانه ای می گذاشتند؛ سپس می گذاشتند تا مدتی بگذرد و زمین، سفتی خاک دور و بر خود را یافته و روشن نشود که اینجا پیش تر کنده شده بوده است. سپس نوبت خواب نما شدن می رسید که یکی از همان قالتاق ها این نقش را بر دوش می گرفت و معمولا با داستانی سوزناک نیز همراهش می نمودند که بیش تر مهربانی و دلسوزی مردم را برانگیزد. این شخص معمولا با مراجعه به پیشنماز یا ریش سپید ده داستان خواب امامزاده را که در فلان محل تنها و سوزناک به خاک سپرده شده، بازگو می کرد و سپس گروهی از مردم برای یافتن جا که آن هم با نیرنگبازی هایی همراه می شده به جای مورد نظر می رفته اند و دیگر بقیه ی داستان را می توانید حدس بزنید که چگونه انواع کرامات و ... را به امامزاده ی ساختگی نسبت می داده و توده ی مردم ناآگاه را به بهانه های گوناگون می دوشیدند. بیش ترین دلیل پیدایش این همه امامزاده در ایران، در دوره ی یکصد و پنجاه ساله ی کنونی همین دلیل است. به برخی از آن ها در برخی کتاب ها اشاره شده است؛ ولی این تنها دلیل آن نیست؛ دلیل های دیگر نیز بوده است. یکی از نمونه های آن را زنده یاد مولانا برقعی که از کم شمار آخوندهای روشن کشورمان بود و در جمهوری اسلامی نیز وی را بسیار آزار دادند و دق مرگش نمودند، زیر عنوان ”چنار عباسعلی“ در کتاب خود به نام ”تضاد مفاتیح الجنان با آیات قرآن“، چنین آورده است:
یکی از خدمتکاران اندرون مرتکب خلافی شد و از آنجا که می دانست مورد خشم و بازخواست خانم خود قرار خواهد گرفت شبانگاه فرار نمود و در حضرت عبدالعظیم بست نشست. چون این خبر به گوش شاه رسید، سخت به رِقّت آمد و به بانوی کنیز فراری گفت تا از تقصیر وی درگذرد. آنگاه برای آنکه اهل اندرون مُلجاء و مأمن نزدیک تری داشته و هنگام ضرورت بدان پناه برند، در نهان به یکی از گیس سپیدان حرم دستور داد تا آواز دهد که خواب نما شده و به وی گفته اند در پای چنار کهنسال گُشن شاخ در کنار مظهر قنات «مهرگرد» که در اندرون واقع است، امامزاده ای به نام عباسعلی مدفون است!

همین که این خبر در اندرون انتشار یافت. اهل حرم شادیها کردند و از شاه خواستند تا نرده ای دور آن درخت کشیده شود. شاه به نصب نرده امر کرد و آن را به رنگ سبز اندود کرد. از آن پس درخت مزبور به «چنار عباسعلی» معروف شد. زیارتنامه ای مخصوص به تنه ی آن آویختند و اطرافش شمعدانهای نقره کوبیده، هرشب شمعها در آن افروختند. رفته رفته چنار مزبور اهمیتی بسزا یافت و بستی محکم شد. اهل اندرون نذرهای خود را از قبیل حلوا و غیره در پای آن می پختند و به بدنه اش دخیل ها می بستند. بدینگونه برای نیازمندان حرمسرا نقطه توجه و مأمن نزدیکی به وجود آمد.» (یادداشت هایی از زندگی خصوصی ناصرالدین شاه، دوستعلی معیّرالممالک)

و شما می توانید حدس بزنید هنگامی که شاه یک کشور چنین کاری را انجام می دهد تا چه اندازه چنین نیرنگ و فریبی در همه جای کشور گسترش داشته است.

مورد واپسین را از کار خودم در گذشته می آورم که بیش تر در کوه و بیابان و جاهای دور از مناطق شهری بوده است. در ماموریت هایم بارها برایم پیش آمده که برای دیدن یک امامزاده به درون آن رفته و از متولّی آن جویای پیشینه ی آن امامزاده شده ام. چیزی که در یکی دو تا از این بازدیدها برایم بسیار چشمگیر و پرسش برانگیز بود، شیوه ی برخورد متولی و سوگند خوردن وی به اینکه این امامزاده اصلی و دارای شجره نامه است و ... بود. پس از آن بود که خود نیز یاد گرفتم در بازدید از جاهای دیگر درباره ی با اصل و نسب بودن امامزاده ها بپرسم. اگر مرا دروغگو نمی پندارید، آیا دلیلی استوارتر از این می خواهید؟!

آیا من از شما خواستم که سخنم را دربست بپذیرید؟ باقی کار برای آدم جویای حقیقت این است که درباره ی درستی یا نادرستی آن بپژوهد. آیه ای در قرآن با همین درونمایه که گفتم، هست. شما همان آیه را پیگیر باش و راهنمای کردار خود قرار بده!

شما مرا حواله می دهید که بروم برای شما مدارک گردآوری کنم و به شما نشان بدهم! آیا چنین کاری برای من شدنی است؟ و اگر شدنی است، چه اندازه وقت خواهد برد تا آن ها را در صورت یافت شدن در اینترنت گردآوری و پیشکش شما نمایم؟! در حالی که مدارک به خود شما نزدیک تر است. البته من شما را به امامزاده ها حواله نمی دهم که بروید و بپرسید؛ ولی اگر از بخت خوب متولی یی اهل ادب و فرهنگ که در میان آن ها نیز یافت می شود، توانستید پیدا کنید، به شما بسیار بیش از آنچه که من گفتم، در این باره خواهد گفت. می پندارم، همین اندازه که در بالا آوردم برای شما راهگشا باشد.

بله آقا! بخش عمده ای از امامزاده های ایران دروغین و بی اصل و نسب هستند. بسیاری از ملاها و آخوندها نیز آن را می دانند و دم برنمی آورند؛ چون سرراست یا ناسرراست به ناندانی چرب و نرم شان پیوند دارد. اگر براستی جویای حقیقت هستی:
بجوی تا بیابی!»

پاسخ می دهند:
«دست شما درد نکنه ...
اول اینکه قصد آزار و اذیت شما رو نداشتم. فقط به من به عنوان دانشجو حق بدید که برای حرفهایی که در اطرافم می شنوم به دنبال دلیل و مدرک باشم. مقصود من از خواستن مدرک هم این هست که سطح بحث رو بالاتر برده باشم و اگر کسی از دوستان خواستار پیگیری ماجرا شد بتونه اون رو دنبال بکنه. برای من هم واضح هست که نمیشه تمامی منابع و ماخذ رو در یک کامنت آورد.
راجع به طولانی بودن کامنت هم صحبت شما حق است که مقتضای اینجا کوتاهی کامنت هست ولیکن من به شما قول می دم در مواردی این چنینی دیگه اندازه ی کامنت مهم نباشه و دوستان صابون این بلندی رو به تنشون می زنن:)
دوم نکته اینکه خب سخن درشتی لزومن در یک متن نباید باشه تا اون متن باعث دعوا و دشمنی بشه. همین که بدون مدارک کافی ادعایی بشه، و اون ادعا در تضاد با تفکرات افراد زیادی باشه، کفایت می کنه.
سوم نکته: خب پس بحث راجع به تقدس مسجد جمکران تمام شده است.(چون شما در کامنت دوم خودتون تصریح کردید که ادعای کامنت اول رو رد می کنین و درنتیجه وقتی ادعا و ادله ای نباشه اطاله کلام باطله)
چهارم اینکه: درباب امام زاده ها: به نظر شخصی من، ۱) احتمال تقلب و جعل در این موارد وجود داره. اساسن هرجا بحث سود و پول مطرح باشه افراد سودجو حضور فعال دارند. چنان که کعبه ی تقلبی در ایران درست کرده بودند و مردم رو به حج می بردند. وقتی درباره کعبه چنین کنند امان از امام زادگان.
۲) بحث سرو و چنار و درختانی که قدمت چندین هزارساله دارند باید عرض کنم خدمتتون که گاهی حس احترام نسبت به یک چیز اون قدر زیاد میشه که از اون سوئ برداشت میشه. همون طور که درباره چنار چندین هزارساله رخ داد و مسئولین برای مبارزه با خرافات می خواستند چنار رو از بین ببرند. من با از بین بردن این درختان و آثار بدیع و قدیمی طبیعت مخالفم هرچند نماد خرافات مردم باشه (اگر کسی قصد مبارزه با اون رو داره باید روی مردم کار بکنه نه اینکه این اثر تاریخی رو از بین ببره.)
درپایان هم از اینکه حوصله کردید و کامنت خودتون رو نوشتید و حوصله کردید و کامنت من رو خوندید از شما متشکرم»

می نویسم:
«آقای ... گرامی!
از برخورد شایسته ی شما بسیار خرسندم. افزون بر آن، از بخشی از سخنان باریک بینانه ی شما می توان آموخت و از آن بهره مند شدم؛ ولی ستیزه (بحث) بر سر مسجد جمکران و هزینه ی میلیاردها پول مردم ایران برای ساخت و گسترش آن و از آن میان، آن چاه ها که هیچکدام شان پیش تر در آنجا نبوده و همه ازسوی حاکمیت دروغ و نیرنگ مذهبی برای خر و خرفت کردن هرچه بیش تر مردم ساده دل و مهربان ایران ساخته شده نه تنها به پایان نرسیده که تازه آغاز شده است. نتایج این نیرنگبازی ها وضعیت تیره روز کنونی مردم ایران است که حتا با درنظر داشت همه ی جنبه ها و از همه مهم تر بزرگ ترین درآمدهای تاریخ ایران از فروش نفت در تنها چند سال گذشته حتا بدتر از اوضاع ایران در دوره ی نخستین جنگ جهانی است.

از آن گدشته، از یک سخن شما خوشم نیامد؛ آدم راستگو و راستکردار ناچار نیست به هر انگیزه ای یا بنا به هر مصلحتی چیزی بگوید که سودش به جیب چپاولگران می رود. منظورم این سخن شماست:
”... شما ... بر روی باور بسیاری از مردم خط کشیدی.“

میان باورهای دینی و مذهبی آدمیان با پریشانگویی های مذهبی (خرافات)، گرچه با یکدیگر هماوندی نیز دارند، باید تفاوت نهاد. من به عنوان آدمی که باورهای مذهبی ندارد، همواره چه هم اکنون و چه در گذشته و حتا آن هنگام که جوان بودم، باورهای مذهبی و دینی مردم را ارج نهاده و به عنوان نمونه ستیزه ای بر سر هستی یا نیستی خداوند با هیچکس نداشته و ندارم. ستیزه ی فلسفی درباره ی جهان هستی داشته و همچنان دارم و بدیهی است که در این ستیزه ها گاهی پای باورهای دینی و مذهبی نیز به میان کشیده می شود؛ ولی حتا در آن پهنه نیز همواره کوشش نموده ام تا از چارچوب ستیزه ی فلسفی بیرون نروم و به باورهای ریشه دار دینی هیچ آدمی زیان نرسانم؛ دلیل آن هم روشن است: من، دین و مذهب را چه خوشایند من یا هر کس دیگری باشد یا نباشد، بخشی مهم از فرهنگ آدمی می دانم. این ها را برای آن می گویم که چارچوب جُستار درباره ی خط و مرزهای میان باورهای دینی و مذهبی با پریشانگویی مذهبی روشن شود و از دید من به عنوان یک «دیالکتیسین ماتریالیست» (به مانش فلسفی آن) به همان اندازه که باورهای دینی و مذهبی مردم را، هر دینی که دارند، ارج می نهم؛ به همان اندازه با پریشانگویی مذهبی پیکار می کنم و گاه این پیکار گوشه ای از دامن باورهای مذهبی و دینی را نیز می گیرد. چه باک! و روشن است که بر چنین باورهایی، به گفته ی شما، خط می کشم.

شما بیگمان به یاد می آورید که در دوره ی نخست ریاست جمهوری احمدی نژاد و همکار جن گیرش، آنچنان در این زمینه ها گزافه گویی کردند و از پریشانگویی مذهبی به سود باند خطرناک خود سود بردند که حتا داد برخی آخوندهایی که شم غریزی تیزتری دارند (دانسته نمی گویم روشن بین! چون همه ی آن ها به هر رو بخشی از سپاه تاریک اندیشی هستند!) نیز درآمد.

در مورد جمکران و دروغ های ساخته و پرداخته شان نیز باید به مردم پاسخگو باشند. از هیچ چیز نباید گذشت و هیچ چیز را نمی شود به فراموشی سپرد. راه دیگری نیست تا این بختک از گرده ی مردم ایران کنده شود!

و واپسین نکته آن که: من در برون و دور از دسترس الله قاسم (یا قاصم) الجبارین نشسته ام و شما به گمانم در ایران هستید. هیچگونه دلیلی برای پاسخی که برای شما یا هر کس دیگری دشواری بیافریند، نمی بینم؛

می بینید که سخن بر سر مذهبی بودن یا مذهبی نبودن نیز نیست. یکی دو تا از نازنین ترین آدم هایی که در زندگیم دیده ام، مسلمانانی باورمند به دین و آیین خود از میان توده ی مردم عادی ولی خوش سرشت و شکیبا و اندیشمند بوده اند که هرگاه به یادشان می آورم، لبخندی از شادی و خرسندی بر چهره ام می نشیند و من همه ی اینگونه آدم ها را که معمولا کم ترین آلایش در رفتار و کردار خود دارند را با هر باور و آرمان آدمواری دوست داشته و دارم. برای همین، کوچک ترین دشواری پدید آمده از سوی خودم را بر خود نخواهم بخشید.

برای شما بهروزی، شادکامی و کامیابی در آموزش و کار و زندگی آرزومندم.

با مهر    ب. الف. بزرگمهر»

ب. الف. بزرگمهر      چهارم فروردین ماه ١٣٩٢

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!