«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ فروردین ۱, پنجشنبه

خدمتگزار مردم ایران یا نوکر سرسپرده ی امپریالیست ها؟


گاهنامه ای اینترنتی که به نظر می رسد از آنِ نیروهای «مشروطه خواه» یا نزدیک به آن ها باشد با آب و تاب فراوان و با آمیختن دوغ و دوشاب درباره ی شاهپور بختیار نوشته است:
«شاهپور بختیار را تا اندازه ای همه می شناسیم. او مرد فرزانه و پاکباخته ای بود که در تاریکی و سیاهی کشورمان درخشید، ولی چراغ عمرش از سوی دژخیمان ضد انسان و ضد ایرانی، ۲۱ سال پیش در چنین فردایی به خاموشی گرایید. از آن جا که طبیعت گرگ دریدن است، رژیم آدم خوار اسلامی نیز از آغاز چیرگی بر سرنوشت کشورمان، تا کنون صدها انسان های فرهیخته از میان چهره های فرهنگی، سیاسی، ادبی، و دانشگاهی را به خاک و خون کشانده، که زنده یاد شاهپور بختیار، فریدون فرخ زاد، دکتر شرفکندی، سعیدی سیرجانی از نمونه های آنند ...»
از «گوگل پلاس»

می نویسم:
شاهپور بختیار یکی از خائن ترین کسانی است که ایران به خود دیده! این نوکر دست نشانده و پادوی امپریالیست ها مهم ترین عامل تحریک «صددام» به آغاز جنگ با ایران بود. هم اکنون همه ی اسناد آن از سوی انگلیس منتشر شده است. اظهارنظر شما درباره ی وی یا از نادانی یکپارچه سرچشمه می گیرد یا خود شما نیز یکی از همان عوامل امپریالیسم در ایران هستی که چنین یاوه هایی را می پراکنی.

کسی دیگر پاسخ می دهد:
«... این خمینی بود که صدام را تحریک به حمله کرد.»

برایش می نویسم:
... من آن بخش ماجرا و زمینه سازی های پیش از یورش «صددام» را نگفتم. درباره ی نقش خمینی هم چیزی نمی دانم؛ گرچه می پندارم وی عاقل تر از آن بود که شخصا چنین نقشی داشته باشد . من آن هنگام، گرچه جوان بودم و کم تر از جهان سیاست می دانستم، ولی به آن اندازه بینش داشتم که اینگونه چیزها را تا اندازه ای دربابم. ولی به هر رو، نمود یا گواهی برای اینکه خمینی آغازگر تحریک «صددام» به جنگ با ایران بوده، ندیده ام. یک چیز ولی روشن است و آنهم سیاست هرج و مرج جویانه و نابخردانه ی جمهوری اسلامی است که از همان آغاز وجود داشت و برخی چالش ها بوده که آن را باید به گردن مجموعه ی آن ها و از آن میان انقلابیون اسلامی آن هنگام نهاد که از تجربه ی چندانی برخوردار نبودند و بسیاری از آن ها سپارش های دلسوزانه ی نیروهای انقلابی و کارآمد چپ و منظورم در اینجا بگونه ای مشخص حزب توده ی ایران است و نه حزب یا سازمان دیگری، به گوش نمی گرفتند و آن ها را با نادانی هرچه تمام تر همچشم (رقیب) خود بشمار می آوردند و بعدها چوب نادانی خود را از جناح راست و ضد انقلابی همین حاکمیت که گام بگام نیرو می گرفت و سر بر می آورد (بگونه ای عمده همین دار و دسته ی کنونی)، خوردند. به این ترتیب، داوری درباره ی نقش شخص خمینی بسیار دشوار است و درباره ی آن مجموعه نیز باید کار پژوهشی دامنه داری از سوی ویژه کاران این رشته انجام شود تا آن جُستار به شکلی همه سویه روشن شود.

درباره ی آدم خائنی به نام شاپور بختیار، خوشبختانه چنین اسنادی هست و چندی پیش از سوی یکی از نهادهای به نظرم وابسته به وزارت امور خارجه ی انگلیس منتشر شد. بخشی از این اسناد را من خواندم. پیش از آن درباره ی همکاری های بختیار با «صددام» چیزهایی شنیده  بودم؛ ولی آن اسناد چیزی بیش از این هاست. من به گور یک چنین موجودی تف می کنم. با این همه، باید به این نکته ی مهم توجه داشت که خودِ بختیار عامل سیاست های امپریالیستی (امریکا، انگلیس، فرانسه و دیگر کشورهای اهریمنی بزرگ و کوچک باختر) که هنوز هم بخش هایی از جهان  را می چاپند، بود و از دید من، بطور کلی نقش آدم ها را باید در چارچوب زمینه ی تاریخی آن پژوهید و آن ها را بی جهت بزرگ تر نشان نداد. این کاری ضد تاریخی و ضدعلمی است.

می نویسد:
«خوب مدارک را بیاورید تا من و بقیه هم مطلع بشویم.»

پاسخ می دهم:
... کمی اصل را بر اعتماد میان یکدیگر بگذاریم. هنگامی که می گویم، مدارک آن درآمده است؛ براستی چنین هست. افزون بر آن یا یک جستجوی کوچک در اینترنت و گوگل یا هر موتور جستجوی دیگری می توانید، درستی یا نادرستی گفته را روشن کنید. از دید من، اینگونه بهتر است تا اینکه به شخص گفت: برو اسناد بیاور! اگر آن ها را جسته و نیافته بودید، آنگاه باید چنین کاری نمود. افزون بر آن باید حساب وقت آدم ها را هم کرد. این ها گلایه نیست؛ انتقاد کوچکی به مفهوم علمی آن است که بار دیگر به آن توجه فرمایید؛ وگرنه، امر مبارک شما را با خرسندی انجام دادم و به هر رو با یک جستجوی ساده، این چند نوشته در اینترنت یافت می شود که آن نوشته های «رادیو فردا» بطور عمده، برگرفته از همان نوشته ی نخست است و شخصی که آن را تهیه کرده گویا دانشجویی بوده یا همچنان هست که از اسناد منتشر شده از سوی  «بایگانی ملی بریتانیا» به عنوان داده هایی برای پایان نامه ی خود سود برده است. تا جایی که به یاد دارم، در متن هایی که خوانده بودم، اصل انگلیسی این اسناد نیز پیوست شده بود و حتا به خاطر دارم که به یکی دو تا از آن ها برای کنجکاوی و اندازه ی سازگاری شان با برگردان پارسی نگاه کرده بودم. آن ها را نیز می توان با جستجوی بیش تر یافت و اگر ناراحت نمی شوید، آن را به شما وامی گذارم.

دکتر شاپور بختیار در آیینه اسناد تازه یاب در آرشیو ملی بریتانیا
http://mtafreshi.persianblog.ir/post/137
شاپور بختيار در آيينه اسناد تازه آزاد شده در آرشيو ملی بريتانيا (بخش اول)
http://www.radiofarda.com/content/f4_bakhtiar_britain_foreign_ministry_archive/24289337.html
شاپور بختيار در آيينه اسناد تازه آزاد شده آرشيو ملی بريتانيا (بخش دوم)
http://www.radiofarda.com/content/f4_bakhtiar_activity_documents_britain_archive_02/24292446.html

آنچه مهم است و من  بر آن پامی فشارم این است که کارها و دیدارهای انجام شده از سوی شاپور بختیار، نمود و نشانه (سند و مدرک) است و نه باور یا نظر من یا کسی دیگر؛ نمود و نشانه ای از پادو و سرسپرده بودن وی به نیروهای امپریالیستی از یکسو و کردار خائنانه و ضدملی وی در برانگیختن و زمینه سازی برای برافروختن جنگ. البته، همانگونه که پیش تر نیز نوشتم، نقش وی را به عنوان یک پادو و ابزارِ دست نباید بیش از اربابان وی بشمار آورد. نمونه هایی چون وی را در دم و دستگاه جمهوری اسلامی نیز از همان روز نخست تاکنون می توان یافت که از مغازله و در باغ سبز نشان دادن به امپریالیست ها (به عنوان نمونه: بازرگان) گرفته تا کسانی که دروازه های اقتصادی کشور را دوباره به روی نیروهای اهریمنی سرمایه گشوده و آغازگر راهی شدند که اکنون نتایج بسیار دردناک اقتصادی ـ اجتماعی آن را در ایران می بینیم (به عنوان نمونه: هاشمی رفسنجانی و خانواده ی هزارفامیلش که پاهای اختاپوس وارشان تا دورترین نقطه های جهان کشیده شده و پول هنگفتی از سرمایه ملی ایران را چاپیده و همچنان می چاپند) و نیز گروه های دیگری از میان همه لایه های حاکمیت پلید و نیروهای پیرامون آن که «فیل شان یاد هندوستان کرده» و برخی موش های بهنگام از کشتی نظام به پیرون پریده را دربرمی گیرد. همه ی آن ها به درجاتی مرزهای خیانت و زنهارخواری را پشت سر نهاده و بازهم به درجاتی با حاکمیت جمهوری اسلامی ایران پیوندهای دور و نزدیک دارند. برخی از آن پاچه ورمالیده ترین شان نقش پل ارتباطی میان به گفته ی آن ها «شیطان بزرگ» که هر روز بیش از پیش شیرین می شود و حتا حاضرند با وی به دوزخ نیز بروند (گفته ی آن زمینخوار بزرگ: یکی از بی شرم ترین برادران لاریجانی!) را با جمهوری اسلامی بازی می کنند. دلیل عمده ای که «آقا» نمی خواهند بگومگوها و حساب کشی از تبهکاران، کش پیدا کند نیز در همین نکته نهفته است. چیزهای بسیاری از پرده برون افتاده است؛ ولی باور می کنید یا نه: «سر بزرگ همچنان زیر لحاف است»!

تاریخ ایران (و نه تنها من) به همه ی آن ها تُف خواهد نمود.

ب. الف. بزرگمهر      یکم فروردین ماه ١٣٩٢

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!