«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ دی ۱۵, جمعه

کودک چادر چاقچوری به ریش همه می خندد!


... خانوم!
یخورده زیاده روی کردی به نظرم! تا چهار سالگی که آزاده بدون روسری و چادر و این حرفا! بچه ی به این نازنینی رو پیچیدیش تو کلی چادر و چاقچور بردیش تو دوره ی ناصرالدین شاه. یه کتاب به اون گندگی هم دادی بغلش! زبونم لال! زبونم لال! می خوای بچه رو از همین حالا خل و چل بار بیاری مگه؟! بذار بچه دستِ کم چارپنج سال راحت باشه همش تو فکر خوب و بد نباشه!

آخه خدا رو خوش میاد تسبیح به اون بزرگی هم دادی دستش که یعنی داره ذکر می گه؟!

این شیطون که داره به ریش من و تو می خنده! البته ببخشید شما که الحمدالله ریش نداری خودمو می گم ...

ب. الف بزرگمهر       ١۵ دی ماه ١٣٩١

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!