«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ آذر ۲۷, دوشنبه

آن ها سرزمین مان را پاس داشتند!


تصویری از دو اسکلت است؛ اسکلت رزمندگانی که جان شان را برای باورها و پشتیبانی از میهن شان پیشکش نمودند؛ بیش تر آن ها را توده ی کار و زحمت، کارگران و زحمتکشان شهر و روستا دربرمی گرفت و آینده ای بهتر برای فرزندان و خواهران و برادران خود می خواستند. از مرگ نهراسیدند؛ به پیشواز آن رفتند و ذره ذره ی هستی خود را به خاکی سپردند که ایران نام دارد و او «خاکِ مرده» می خواندش:
«وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم چقدر خاطره نیمه جان در آوردیم. چقدر چفیه و پوتین و مهر انگشتر چقدر آینه و شمعدان درآوردیم چقدرخیره بدنبال ارغوان گشتیم ز خاک تیره ولی استخوان درآوردیم به حیرتم که ای خاک پیر بابرکت چقدر از دل سنگت جوان در آوردیم.» (از «گوگل پلاس» سوده ر.)

نه! این خاک، مرده نیست! پر است از یاد و خاطره ی همه شهیدانِ این سرزمین به درازای تاریخ!

ب. الف. بزرگمهر   ٢۷ آذر ماه ١٣٩١

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!