«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ مرداد ۲۱, شنبه

در حاشیه ی کناره گیری غیر‌رسمی محمد بنا از تیم ملی كشتی فرنگی ایران

مسوولانی دزد و بیمایه که کار و وظیفه ای جز بدتر نمودن اوضاع و هنری جز خوب نماز خواندن ندارند!

در حالی این روزها همه جا سخن از بنا و ستاره‌های كشتی فرنگی است كه حرف‌های بنا پس از پایان رقابت‌های كشتی زنگ خطر را به صدا در‌آورده است؛ زنگ خطری كه بار دیگر گوشه‌نشین شدن یكی دیگر از سرمایه‌های ورزش ایران را هشدار می‌دهد؛ هشداری كه اگر جدی گرفته نشود باید برای شكستن طلسم فرنگی ٤٠ سال دیگر منتظر ماند تا یك بنای دیگر بیاید و برای ورزش ایران یك المپیك تاریخی رقم بزند. محمد بنا می‌گوید، كارش در كشتی ایران به پایان رسیده و می‌خواهد برود.

او می‌گوید، المپیك سقف آرزوهای او بوده و اکنون مأموریتش تمام شده است؛ مربی‌ای كه باید به احترامش تمام قد ایستاد و به افتخارش كلاه را از سر برداشت؛ مربی‌ای كه درخشش شاگردانش در لندن سه طلای با ارزش را برای كاروان ایران به ارمغان آورد.

كارنامه تیم او با شش كشتی‌گیر و سه طلا بیمانند است. در این میان نقش محمد بنا به عنوان معمار كشتی فرنگی ایران در افتخار‌آفرینی فرنگی‌كاران پررنگ‌تر از سایرین است؛ مربی‌ای كه خیلی از كشورها آرزوی داشتنش را دارند و حاضرند برای داشتن مربیانی مانند بنا میلیاردها هزینه كنند تا او به پیشنهادشان پاسخ مثبت بدهد؛ ولی با تمام اینها محمد بنا اعلام كرده هیچ پیشنهاد خارجی او را وسوسه نمی‌كند و او فقط در ایران مربیگری می‌كند؛ ولی سخنان این مربی کامیاب پس از پایان رقابت‌های كشتی‌فرنگی، نگران‌كننده است. این سخنان کامیاب‌ترین مربی ایرانی در تاریخ ورزش ایران در المپیك و مسابقات جهانی با «ایسنا» است:
«می‌خواهم فردا كه حركت كردم و به ایران آمدم، كنار مادرم باشم. مدتی را كنار خانواده‌ام باشم و به كارهای شخصی‌ام بپردازم.
كشتی برای محمد بنا تمام شد. عاشقانه كشتی را دوست دارم؛ اما بعد از ١٠ سال خسته شدم و دلم نمی‌خواهد برگردم. واقعاً خسته‌ام و شرایط ادامه كار را ندارم، بدون هیچ تعارفی از لطف همه ی مردم و كسانی كه از من حمایت كردند، تشكر می‌كنم. هم اكنون نیز همه در سالن بودند و من تنها به هتل آمدم چراكه دیگر كاری در كشتی ندارم. آرزوی من قهرمانی در المپیك بود كه با همكارانی خوب و شاگردانی دلاور به این آرزو رسیدن سقف آرزوهایم بود و امیدوارم بعد از من جوانانی بیایند و این راه را ادامه بدهند.»

میان حرف‌های محمد بنا یك جمله‌ اش پرمعنا‌تر است، جایی كه می‌گوید:
«از مسوولان نیز می‌خواهم كاری نكنند كه شرایط به گونه‌ای شود كه حال من بدتر شود.» اشاره او به مسوولانی است كه پس از اینكه محمد بنا تصمیم قطعی را برای خداحافظی از كشتی گرفت، پاشنه خانه او را از جا در‌بیاورند كه ‌‌‌‌آقای بنا شما نباید كنار بروید. هزاران وعده بدهند و برای اینكه بخواهند خودی نشان دهند و در رسانه‌ها ژست بگیرند، بگویند، اجازه نمی‌دهند مربی کامیابی مانند بنا دلسرد شود؛ ولی باید به مسوولان ورزش ایران گفت آقایان شما مقصرید كه این روزها محمد بنا دم از رفتن می‌زند؛ بازگشت به چند ماه پیش و در حالی كه شاگردان بنا در اوج مشكلات مالی در خانه ی كشتی آماده افتخار‌آفرینی در المپیك می‌شدند، به خوبی گویای همه چیز است.

آری آقایان‌! محمد بنا خسته شده، حق هم دارد خسته شود؛ هر كشور دیگری بود او و ستاره‌های كشتی فرنگی را روی سرشان می‌گذاشتند و برای ‌آماده شدن آنها برای رقابت‌های مهمی مانند المپیك نمی‌گذاشتند آب در دل این ورزشكاران و این مربیان تكان بخورد اما گویا باید انگار به آقایان مسوول یادآوری كرد كه چگونه محمد بنا، شاگردانش را آماده المپیك كرد.

محمد بنا در شرایطی باید فرنگی‌كاران را آماده افتخارآفرینی می‌كرد كه امید نوروزی كشتی‌گیری كه در لندن برای ایران طلا گرفت، سال گذشته می‌خواست از كشتی خداحافظی كند؛ آن هم به خاطر اینكه كشتی برای او آب و نان نمی‌شد و همین بود كه ساك و وسایلش را جمع كرد و به شیراز رفت تا به فكر تأمین معاش زندگی‌اش باشد؛ آن هم در زمانه‌ای كه مسوولان محترم، میلیاردها پول بی‌زبان را ارزانی فوتبالیست‌هایی می‌كنند كه یك هزارم این كشتی‌گیران هم نتوانسته‌اند نام ایران را زنده كنند و نامشان با شكست و پشت دروازه المپیك ماندن گره خورده است!

بله آقایان مسوول! نوروزی كه اکنون طلای المپیك را برای ایران به ارمغان آورده مشكل مالی دارد، او در شرایطی آماده بازی‌های لندن می‌شد كه ذهن و فكرش معطوف به خانواده‌اش هم بود، به مشكلات مادی كه با آن دست و پنجه نرم می‌كرد و می‌خواست در آن حال و روز، برای المپیك هم آماده شود؛ ولی، بنا او را كه می‌خواست از كشتی خداحافظی كند به اردو برگرداند و نوروزی هم با غیرتی مثال‌زدنی در اوج مشكلات مالی برای المپیك‌ آماده شد و نتیجه تمرینات و سختكوشی‌اش را هم با طلای بازی‌های لندن دید.

آقایان مسوول! این از هنر محمد بنا بود در روزهایی كه نوروزی و دیگر كشتی‌گیران فرنگی از مشكلات مالی و رسیدگی نکردن مسوولان گلایه می‌كردند، چنین تیمی را آماده رقابت‌های المپیك كرد كه اکنون با سه طلا پرافتخارترین تیم تاریخ المپیك ایران است. مسوولان هم تازه دو ماه مانده به المپیك یادشان آمد كه المپیكی در راه است و باید سری هم به اردوهای المپیكی زد و سخنان و دغدغه‌های ورزشكاران را شنید و مشكلاتشان را برطرف كرد.

آقایان! مگر محمد بنا چقدر توان دارد كه بیرون از تشك هم دغدغه ی زندگی كشتی‌گیرانش را داشته باشد؟! او هم وقتی این دشواری ها را می‌بیند، زمانی سرانجام دلسرد می‌شود ...

گزارشگر : سعید احمدیان

برگرفته از روزنامه جوان  ۱۹ مرداد ۱۳۹۱

این گزارش از سوی اینجانب ویرایش، پارسی نویسی و در آنجاها که لحنی گداوارانه از چنان مسوولان بیمایه و دزدی به خود می گیرد، پیرایش شده است! عنوان گزارش را تا اندازه ای دستکاری نموده ام. زیرعنوان و برجسته نمایی ها نیز از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!