«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ خرداد ۲۲, دوشنبه

با عشق مردن، به از بی عشق زنده ماندن!


ضرورت عشق برای زندگی را مانند ضرورت آب برای حیات می‌داند. زندگی بدون عشق را غیرممکن می پندارد و باورمند است آدم باید قلبش را جوان نگه دارد تا مرتب عاشق شود و مرتب به خاطر عشق بخواند و بنویسد. در ستایش عشق، نت‌های بسیاری را کنار یکدیگر قرار داده تا ملودی جمله «زندگی فقط عشق است» را نیز بنوازد.

هر چند ۷٤ سال از عمر لوریس چکناوریان می‌گذرد، اما او همچنان با عشق به زندگی و موسیقی به نوشتن نت‌هایی می‌پردازد که داستان زندگی‌اش از کودکی تا بزرگی را فرا گرفته‌اند؛ داستان هایی که با گفتنش گاه بغض ِ چشمهایش را می‌بینی و گاهی خنده را بر لبانش.

لوریس چکناوریان سال ١٣١٦ در بروجرد و در یک خانواده  ارمنی به دنیا آمد. از آنجایی که به موسیقی علاقه داشت، تحصیلاتش را که از هنرستان موسیقی در ایران آغازیده بود، در وین ادامه داد و در آمریکا با درجه دکترای آهنگسازی به پایان برد.

هرچند در خانواده‌ای ارمنی رشد کرد که فرهنگ مذهبی و آئینی‌شان با سایر ایرانی‌ها نزدیک نبود، اما لوریس کم سن و سال در کوچه، خیابان و مدرسه با دوستانش الفبای فرهنگ ایرانی را آموخت و امروز هم همچنان عاشق فرهنگ ایرانی است و هیچ‌گاه خود را از زادگاهی که در آن متولد شده، جدا نمی‌داند. چنان عاشق فرهنگ ایران است که تاب اینکه او را ایرانی ندانند را ندارد و گفتن این جمله آزرده‌اش می‌کند.

او با اینکه تحصیلاتش را در دانشگاه ‌های معتبر انجام داد، اما در این‌باره چنین نظر می‌دهد:
«دوست ندارم و اجازه نمی‌دهم به من بگویند دکتر. هیچ‌وقت نمی‌گویم دکترا دارم. دوست دارم فقط من را لوریس خطاب کنند. درست است دکترایم را در آمریکا گرفتم، استاد دانشگاه بودم و پروفسور هم هستم، ولی هر چقدر زندگی ساده‌تر باشد بهتر است زیرا می‌توانی زیبایی‌های زندگی را بهتر درک کنی. القابی مثل دکتر و پروفسور مزاحم کار هستند زیرا باعث می‌شوند از اجتماع و آدم‌ها فاصله پیدا کنیم. همیشه گفته‌ام من از مردم الهام می‌گیرم و می‌نویسم؛ بنابراین فاصله گرفتن از اجتماع و آدم‌هایی که در کنارم زندگی می‌کنند، خلق اثر را دچار اغتشاش می‌کند.»

لوریس چکناوریان به دلیل علاقه‌اش به رهبری ارکستر پس از ادامه تحصیلاتش در وین به نوشتن موسیقی و رهبری پرداخت و در بازگشتش به ایران رهبر «ارکستر سمفونیک تهران» شد. او درباره علاقه‌اش به موسیقی می‌گوید:
«من عاشق موسیقی بودم و هستم. همیشه فکر می‌کنم موسیقی جزئی از سرنوشت من بوده، زیرا برای رسیدن به آن مبارزه بسیاری کردم. پدرم مخالفت بسیاری با موزیسین شدن من داشت زیرا در آن دوران جنگ بود، متفقین ایران بودند و مهاجران موسیقی‌دان زیادی به ایران آمده بودند. همه کسانی که موزیسین بودند در کافه ها می‌نواختند. اکثر آنها دائم الخمر بودند و اوضاع مالی خوبی نداشتند. پدرم آنها را که می‌دید فکر می‌کرد من هم به سرنوشت آنها دچار می‌شوم ولی وقتی علاقه من را دید ادامه تحصیل در این زمینه را منع نکرد و برای موفقیتم مرا به خارج از کشور فرستاد.»

چکناوریان تاکنون رهبری ارکسترهای مطرح دنیا همانند «ارکسترسمفونیک لندن»، «ارکستر فلارمونیک لندن»، «ارکستر سمفونیک ارمنستان»، «مکزیک» و ... را به عهده داشته است. تدریس در «هنرستان عالی موسیقی تهران»، «کالج کنکوردیا»، «دانشگاه مینه‌سوتا» و چندین دانشگاه دیگر نیز از دیگر فعالیت‌های آموزشی و هنری اوست؛ آثاری همچون اپرای رستم و سهراب، لیلی و مجنون، سمفونی عشق و امید از جمله کارهایش هستند.

او آهنگسازی را شبیه به نقاشی و سازها را همانند رنگ می‌داند که نقاش می‌تواند با رنگ‌های گوناگون یک اثر را خلق کند و می‌افزاید:
«بیشترکارم با پیانوست؛ هر چند به عنوان آهنگساز با همه سازها آشنایی دارم، اما در کودکی و نوجوانی ویلون می‌نواختم و استادانم موسیقیدان‌های مهاجری بودند که از ارمنستان و کشورهایی مانند گرجستان به ایران آمده بودند. از آنجایی که آنها هنرمندان قهاری در زمینه موسیقی بودند به من کمک بسیار زیادی کردند. اگر امروز کاری کرده‌ام به خاطر آموزش‌های خوبی بود که آنها به من دادند و مرا در هدفم که موسیقی بود، کمک بسیاری کردند.»

چکناوریان اپرای پردیس و پریسا، اپرای رستم و سهراب، باله سیمرغ، آهنگ نور و صدا (برای جشن‌های تخت‌جمشید)، توکاتا و فوگ برای ارکستر زهی، کنسرتو پیانو، سمفونی پرسپولیس را نوشته و علاقه خاصی به موسیقی ایرانی به خصوص تعزیه دارد:
«از بچگی عاشق موسیقی زورخانه‌ای و اجرای عباس شیرخدا بودم. هر روز از رادیوی پدربزرگم که ایشان نیز ویولون می‌زدند، صدای شیرخدا را می‌شنیدم و به وجد می‌آمدم. این نخستین نقطه‌ای بود که من توانستم با موسیقی ایرانی آشنا و به آن علاقه‌مند شوم. کم کم با بچه‌های مدرسه در کوچه و خیابان به مراسم عاشورا و تاسوعا می‌رفتیم و از شنیدن تعزیه‌هایی که اجرا می‌شد لذت بردم. به نظرم، تعزیه موسیقی بسیار خاصی دارد.»

او به عنوان رهبر سابق ارکستر سمفونیک هدف از استفاده سازهای ایرانی در آثارش  را معرفی این سازها به جهانیان می‌داند و به همین دلیل در ابتدای حضورش به ایران نزدیک به ٣ سال کوشید تا بتواند سازهای ایرانی را برای نخستین ‌بار با یکدیگر هماهنگ و از تکنوازی خارج کند.

لوریس چکناوریان، اکنون درحال اجرای کنسرت جدیدش در تالار وحدت است که با همراهی ارکستر مجلسی ارمنستان، از ١٩خرداد برای ١٤ شب، رپرتوار اجراهای متفاوتی از موسیقی ملل را برای علاقه‌مندان ارایه می‌کند.

صدیقه محمودی

برگرفته از «جدید آنلاین»



این نوشتار بویژه در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب ویرایش شده است. عنوان و برجسته نمایی ها نیز از آنِ من است.     ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!