«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ تیر ۳, شنبه

گوشه ای از واقعیت جهان سرمایه از زبان آمار


کارل مارکس با اشاره به پدیده ای که آن را «ازخود بیگانگی»* نام نهاده بود، نشان داد که چگونه با گسترش هرچه بیش تر و چیرگی شیوه ی تولید سرمایه داری، روابط اجتماعی برآمده از گردش سرمایه در پیوندهای گوناگون آدمیان با یکدیگر بازتاب یافته، آنها را از خود بیخود یا بیگانه و دگرسان (چیزی فراتر از دگرگونی!) می نماید. اکنون، شتاب این دگرسانی همراستا با پدیداری و به بازار آمدن آدمک های کارآمد با «هوش ساختگی» که در برخی زمینه ها از توانایی بس بیش تری نسبت به آدم ها برخوردارند، تا آن اندازه است که کارکنان و مدیران بنگاه ها و نهادهای سرمایه داری و بویژه بخش خصوصی آن را گام به گام به "آدمک" هایی دگرسان می نماید. این "آدمک"ها بسته به رشته و چارچوب کاری خود، تنها در زمینه ی ویژه ای، ویژه کار (متخصص) می شوند که برای بازدهی هرچه بیش تر نیروی کار درخور و بایسته است. آن ها بسان اسب های مسابقه اسبدوانی که «چشم بندهای جانبی» (racing blinkers) بر چشم دارند، یاد می گیرند که چگونه همه ی نیرو و توان کالبد خود را روی جُستار کار خود که در بیش تر موردها، تنها موزاییکی کوچک در کنار موزاییک های دیگر است، متمرکز نمایند و به چرخ دنده ای سودمند برای سامانه ای که رفته رفته زمینگیر می شود، دگردیسه شوند. آیا این دگردیسگی را کرانه ای و مرزی نیست و همچنان تا چشم اندازهای دور پی گرفته خواهد شد؟ نه! چنین نیست و چنین نخواهد بود؛ زیرا ما در طبیعت که جامعه ی آدمیان نیز بخشی از آن بشمار می رود با جُستاری مهم به نام کرانگی (حدّ) سر و کار داشته و داریم که درگذشتن و فرارفتن از آن در هر موردی نیازمند دگردیسی و دگرسانی است.


گفتگوی گسترده تر درباره ی جُستار کرانمندی پدیده های طبیعی را به نوشتاری جداگانه واگذار می کنم. در اینجا و در پیوند با جُستار در میان نهاده شده در بالا، تنها به پدیده ای هشداردهنده اشاره می کنم که برآمدهایی از آن در متن کوتاهی از یک تارنگاشت هلندی همراه با آماری تکان دهنده که خود از نزدیک با آنها آشنا هستم، بر زبان آمده است. تنها چند بند نخست آن متن را به پارسی برگردانده ام:
«پژوهشی در هلند نشان می دهد که بیش از ۵٠ درصد از همه ی مدیران [این کشور] با پدیده های درماندگی** و افسردگی کلنجار می روند. در میان کارمندان، این نسبت بیش از ٣٠ درصد است. این نسبت ها پُرآرش (پرمعنا) هستند. آنها نتیجه ی ترس برانگیز طرح های دگرگونسازی هستند که در ده ها سال گذشته سازمان ها را لبریز نموده اند. به این ترتیب، با دگرگونی های دنباله دار در هماوندی با بازهم چابک تر، سخت تر و کارآتر کار کردن، آرام آرام این هشیاری برمی خیزد که این، راهِ چاره نیست. ما در آستانه ی چیزی هستیم که ناگزیر بیش تر از دگرگونی پیش می رود: دگرسانی!» ***

ب. الف. بزرگمهر سوم تیر ماه ١٣٩١

پانوشت:

* alienation
** در متن هلندی که با انگلیسی آن یکسان است، آمیخته واژه ی burn-out بکار رفته است. در توضیح این پدیده، از آن میان چنین آمده است:
اگر به عنوان نمونه فشار کار بالا باشد یا چالش های خانوادگی داشته باشی، تنش های روانی به اندازه ای افزایش می یابد که احساس سر ریز شدگی [مانند این زبانزد که «دیگر دارم بالا می آورم؛ دیگر نمی توانم ...»] یا تهی شدن می کنی؛ مانند باتری یی که دیگر تهی شده و نمی تواند بسادگی پر (شارژ) شود.

من واژه ی «درماندگی» را برای آن برگزیده ام که ساده تر و گویاتر است.

افزوده ی درون [ ] از اینجانب است.  ب. الف. بزرگمهر


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!