«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۵, جمعه

تحلیلی ارزنده که باید به آن باریک شد!

انتخابات مجلس و نتایجی که کسی را خشنود نمی‌کند!

بنا به آمار رسمی، در سی سال اخیر، به طور متوسط حدود ۶۰ درصد مردم ایران در انتخابات مجلس شرکت کرده‌اند. بنا به همین آمار، در انتخابات اخیر مجلس کمتر از این میزان، یعنی ۵۵ درصد مردم در انتخابات شرکت کرده‌اند. مخالفان بدون دست گذاشتن بر روی رقمی خاص میزان واقعی مشارکت را کمتر از این می‌دانند و حکومت هم با دستکاری ارقام می‌کوشد این میزان را بالاتر از میزان واقعی نشان دهد.

گذشته از نزاع بر سر میزان مشارکت مردم در انتخابات، نزاع دیگری نیز میان رژیم سیاسی موجود و مخالفانش بر سر معنای این میزان از مشارکت در جریان بوده که هنوز هم به تمامی پایان نگرفته است. در این نوشته می‌کوشم با مروری بر نبرد طرفین در معنا سازی از میزان مشارکت در انتخابات، جزئیات الگوی مشارکت مردم را به صورتی کیفی تشریح کنم تا بتوان دید این الگو چه کسانی را می‌تواند خشنود کند و تا چه اندازه با معناسازی‌های رایج مرتبط است.

مشارکت و مشروعیت
جمهوری اسلامی در تبلیغات سیاسی خود، میزان مشارکت مردم در انتخابات را به معنای مشروعیتش می‌گیرد. گرچه جمهوری اسلامی می‌کوشد تا جایی که می‌شود به روش های مختلف میزان مشارکت در انتخابات را بالا ببرد یا بالا نشان بدهد، با این همه تبلیغات سیاسی حکومت بر روی این ارقام عینی، یعنی ۵۵ یا ۶۰ درصد، بنا نمی‌شود. در این تبلیغات کوشش می‌شود ارقام و اعداد در قاب تصویری مبهم و در عین حال پرشور و هیجان انگیز گم شوند تا بتوان حضور مردم را خارق‌العاده و یا حماسی وانمود کرد.

جالب اینجاست که هسته‌ اصلی منطق این کوشش معنا‌بخش و تبلیغاتیِ حکومت از جانب مخالفان آن هم به طور کلی پذیرفته شده است. یعنی حکومت می‌گوید شرکت در انتخابات نشانه‌ی مشروعیت نظام سیاسی است و مخالفانش می‌گویند شرکت نکردن در انتخابات معادل مشروعیت نداشتن (عدم مشروعیت ) نظام سیاسی است. اختلاف آن ها بر سر ماهیت معنای مشارکت در انتخابات نیست؛ اختلاف بر سر میزان مشارکت به عنوان عامل مشروعیت بخش است. به همین دلیل، نبردِ دو طرف معطوف شده است به یک نبرد کمّی برای زیاد نشان دادن یا کم نشان دادن مشارکت مردم در انتخابات از یک سو، و سپس سوار کردن معنای از قبل تراشیده شده روی این کمیت‌ها از سوی دیگر.

به این اعتبار، برای هر دو طرف ماجرا میزان مشارکت نه موضوعی فنی یا حتی سیاسی که موضوعی حیثیتی است که با اعتبار و مقبولیت هر یک از دو طرف پیوند می‌خورد؛ والّا هر دو طرف گویی از یک منطق معنایی، اما در دو جهت مختلف پیروی می‌کنند. گویی هیچ کدام نمی‌خواهند بپذیرند که مشارکت مردم در انتخابات معناهایی غیر از پذیرش یا نپذیرفتن (عدم پذیرش) مشروعیت نظام سیاسی هم می‌تواند داشته باشد.

معناهای دیگر
بررسی کمی نتایج مشارکت در انتخابات نشان می‌دهد که نه ایده‌ رژیم سیاسی موجود برای به میدان کشاندن هر چه بیشتر مردم در انتخابات اخیر موثر افتاد، نه دعوت مخالفان آن به تحریم انتخابات چندان کارگر شد. در واقع با شرکت حدود ۵۵ درصدی مردم در انتخابات، الگوی کمّی مشارکت در انتخابات گذشته، بیش و کم و تکرار شد یا دست کم چندان دگرگون نشد. از این رو معناهایی که حکومت و حامیانش از یک سو و مخالفان آن از سوی دیگر ساخته و پرداخته کرده بودند به فروش نرفت. اما این دو معنای رقیب تنها معناهایی نبودند که می‌شد از دل انتخابات به در آورد و یا روی آن سوار کرد. بررسی کیفی الگوی مشارکت مردم و عواملی که در این مشارکت دخیل‌اند، بهتر می‌تواند برخی معانی مندرج در انتخابات را آشکار کند.

عوامل مؤثر بر میزان مشارکت در این دوره
بررسی نتایج مشارکت در استان‌های مختلف نشان می‌دهد که میزان مشارکت استان‌ها در انتخابات مجلس نهم و مجلس هشتم تا حد بسیار زیادی مشابهت دارد (با ضریب همبستگی ۹۵ درصد). گذشته از این شباهت کلی، الگوی مشارکت در این دوره و عوامل دخیل در آن در برخی جزئیات نیز با الگوی مشارکت در انتخابات دوره‌های گذشته‌ی مجلس تطابق دارد.


قومیت و مذهب
بررسی نتایج مشارکت در استان‌های مختلف نشان می‌دهد که میزان مشارکت استان‌ها در انتخابات مجلس نهم و مجلس هشتم تا حد بسیار زیادی مشابهت دارد.

از نظر قومی و ‌‌‌مذهبی، مردم کردستان به عنوان استانی که ویژگی‌های قومی و مذهبی در آن همپوشانی دارد، در این دوره نیز با میزان مشارکت ۵۱ درصدی، کمتر از میانگین ملی (۵۵ درصد) در انتخابات شرکت کرده‌اند؛ اما موضوع در مورد مشارکت در سیستان و بلوچستان در این دوره و دوره‌ قبلی تا حدی متفاوت است. در هر دو مورد، میزان مشارکت در این استان (با حدود ۶۳ درصد) بالاتر از میزان مشارکت درسطح ملی بوده است. گذشته از وجود جمیعت قابل ملاحظه‌ غیر بلوچ/غیرسنی، از نظر قومی و مذهبی عامل دیگری نمی‌تواند این موضوع را توضیح دهد. بررسی مقایسه‌ای مشارکت میان شهرستان‌هایی که در این استان از نظر قومی و مذهبی همگنی بیشتری دارند، می‌تواند این موضوع را بهتر بشکافد.

توسعه‌ انسانی
در این انتخابات نیز رابطه‌ وثیقی میان سطح توسعه‌ انسانی و میزان مشارکت دیده می‌شود. همان طور که مردم استان‌های کهکیلویه و بویراحمد و خراسان جنوبی بیشتر از همه در انتخابات دوره‌ قبل مشارکت کرده بودند (بالای ۸۵ درصد)، در این انتخابات هم مردم این دو استان، به ترتیب معکوس، بیشتر از مردم سایر استان‌ها در انتخابات شرکت کرده‌اند (بالای ۸۰ درصد). این دو استان در مراتب پایین توسعه‌ انسانی در کشور قرار دارند.

در جهت معکوس، استان‌هایی که از سطح توسعه‌ انسانی بالاتری برخوردار بوده‌اند، مشارکت کمتری در انتخابات داشته‌اند. همانند دوره‌ گذشته که در استان‌های تهران، یزد و اصفهان کمتر از نیمی از واجدان حق رای در انتخابات شرکت کرده بودند، در این انتخابات هم مردم این استان‌ها کمتر از سایر استان‌ها در انتخابات شرکت کرده‌اند. به طوری که مردم استان تهران با ۳۴ درصد مشارکت و مردم استان‌های یزد و اصفهان به ترتیب با مشارکت ۴۸ و ۴۹ درصدی، کمتر از میانگین ملی در انتخابات شرکت کرده‌اند. این سه استان از سطوح توسعه‌ انسانی بالایی برخوردارند.

عامل توسعه‌ انسانی و مشارکت در تهران
میزان مشارکت ۳۴ درصدی مردم استان تهران بر اساس ارقام سرشماری سال ۸۵ محاسبه شده که هنوز استان البرز تاسیس نشده بود. در واقع الگوی مشارکت نسبتاً پایین که در مورد استان تهران صادق است، در مورد شهر تهران به مراتب صادق‌تر است. در حوزه‌ انتخابیه‌ تهران (شامل تهران، شمیرانات، شهرری و اسلام‌شهر) با مشارکت ۲/۳ میلیون نفر از میان حدود ۷/۳ میلیون نفر واجد حق رأی، میزان مشارکت به حدود ۳۰ درصد می‌رسد و اگر فقط شهر تهران منظور شود، این میزان به حدود ۲۷ درصد خواهد رسید؛ میزانی که در مناطق میانی و شمالی شهر (که از نظر سه متغیر سازنده‌ی شاخص توسعه‌ی انسانی در سطح بالاتری قرار دارند) خیلی کمتر خواهد بود.

البته بنا به آمار موجود، درصد آرای باطله در تهران حدود ۱۰ درصد است که اصولا بیش از اندازه‌های معمول در سطح کشور است. اگر این آرای باطله، ساختگی و از جمله کوشش‌های صورت گرفته برای افزودن به میزان مشارکت باشد، توضیح آبرومندانه‌تری خواهد بود تا قبول این موضوع که اغلب این عده از سر ناچاری به پای صندوق رفته‌اند تا فقط رای داده باشند بی آن که بتوان رای دادن شان را به معمول‌ترین و سطحی‌ترین معنای مشارکت در انتخابات تعبیر کرد، چه رسد به معنای مشروعیت بخشی.

سواد و تحصیلات دانشگاهی
چنان که گفته شد میزان با سوادی عاملی مهم در توضیح میزان مشارکت است. بررسی مقایسه‌ای سطح سواد در استان‌ها و میزان مشارکت در این انتخابات حکایت از ضریب همبستگی منفی به اندازه‌ی ۴۰ درصد دارد. به عبارت دیگر استان‌هایی که از میزان باسوادی بیشتری برخوردار بوده‌اند، مشارکت کمتری در انتخابات داشته‌اند و برعکس. همین رابطه، با شدتی کمتر (۳۶ درصد) میان میزان افراد دارای تحصیلات دانشگاهی با میزان مشارکت در هر استان هم برقرار است. در واقع هر چه مردم یک استان از تحصیلات بالاتری برخوردار بوده‌اند، مشارکت شان در انتخابات نیز کمتر بوده است. معنای روشن این امر این است که حتی اگر رژیم سیاسی و حامیانش بخواهند مشارکت مردم را به عنوان سنجه‌ای برای میزان مشروعیت نظام سیاسی قلمداد کنند باید بپذیرند که این مشروعیت بیشتر بر دوش مردمی حمل می‌شود که از سطح سواد و تحصیلات کم‌تری برخوردارند. پیداست که معنای سیاسیِ ضمنیِ این وضعیت، مخرب تر از آن است که نظامی سیاسی بخواهد به آن اقرار کند.

وضع اقتصادی
تأثیر وضعیت اقتصادی مردم بر میزان مشارکت شان نیز پرمعنی است. محاسبه‌ی ضرایب همبستگی میان میزان مشارکت در استان‌های مختلف کشور با سطح تولید سرانه‌ هر استان منفی ۴۵ درصد است. یعنی هر قدر درآمد سرانه‌ مردم یک استان کمتر بوده، میزان مشارکت آنها در انتخابات هم بیشتر بوده است و بر عکس.

با وجود آن که ضریب همبستگی مشارکت استان‌ها در انتخابات مجلس در دوره قبل و این دوره ۹۵ درصد است، اما ضریب همبستگی این دو انتخابات با سرانه‌ تولید ناخالص داخلی در هر استان به ترتیب برابر منفی ۴۱ درصد و منفی ۴۵ درصد است. این موضوع نشان می‌دهد انتخابات سال ۹۰ نسبت به سال ۸۶ با شاخص سطح اقتصادی در هر استان همبستگی منفی‌تری پیدا کرده است. به بیان دیگر، مردم استان‌ها و مناطق فقیرتر در سال ۹۰ به نسبت بیشتری از سال ۸۶ پای صندوق‌های رأی رفته‌اند. این موضوع را می توان از جمله به پرداخت نقدی یارانه ها در دو سال اخیر نسبت داد، عاملی که خود می توانسته سبب تشویق عده ای از مردم به شرکت در انتخابات، بویژه در مناطق فقیرتر، شود و کاهش مورد انتظار مخالفان را محقق نکند.

دو جنبه دیگر
مردم ساکن در شهرها به شدت رغبت کمتری به شرکت در انتخابات مجلس نشان داده‌اند. بررسی رابطه‌ میزان مشارکت در انتخابات در سطح استان‌ها با میزان شهرنشینی و بُعد یا اندازه‌ خانوار نیز تأیید دیگری بر یافته‌های قبلی است. به طوری که میان میزان شهرنشینی و میزان مشارکت در انتخابات رابطه منفی شدیدی در حد ۷۵ درصد وجود دارد. به عبارت دیگر مردم ساکن در شهرها به شدت رغبت کمتری به شرکت در انتخابات مجلس نشان داده‌اند.

موضوع دیگر به بعد خانوار برمی‌گردد. در این مورد نیز رابطه‌ی محکمی (۵۳ درصد) میان تعداد متوسط افراد هر خانوار در استان با میزان مشارکت مردم آن استان در انتخابات وجود دارد. یعنی در استان‌هایی که خانوده‌ها بزرگتربوده‌اند، میزان مشارکت در انتخابات هم بیش‌تر بوده است. این موضوع رویه‌ی دیگر سکه‌ عامل اقتصادی است. به این معنی که در خانواده های بزرگ تر "بار تکفل" (نسبت افراد نان‌خور به افراد نان‌آور در یک خانوار) بیش‌تر است و در نتیجه، اندازه بزرگ‌تر خانواده در جمعیت یک استان نشان دهنده نیازمندی اقتصادی بیشتر هم هست؛ نیازمندی‌ که اگر قرار باشد از طریق حکومت برآورده شود مستلزم ابراز وفاداری هم هست؛ از جمله با شرکت در انتخابات.

... و چند نتیجه دیگر
وقتی به رابطه میزان باسوادی، تحصیلات دانشگاهی، میزان شهرنشینی، رفاه اقتصادی و اندازه خانوار با میزان مشارکت در انتخابات نگاه می کنیم، توسعه نیافتگی سیاسی کشور بهتر آشکار می شود. چرا که بنا به الگوهای رایج، با افزایش میزان شهرنشینی، با سوادی، تحصیلات عالیه و درآمد از یک سو و کاهش بعد خانوار از سوی دیگر انتظار مشارکت سیاسی بیشتری می‌رود؛ اما در ایران کنونی روند سیاست و جامعه با هم نمی‌خوانند. به عبارت دیگر، مشارکت در سیاست شکلی از یک نوع اجبار است از سر نیازمندی نه یک انتخاب از میان مجموعه‌ای از انتخاب‌ها. در این الگوی مشارکت، مردم ضعیف تر (از حیث برخورداری از منابعی مانند پول، سواد یا منزلت) بیشتر محتمل است در انتخابات شرکت کنند تا سایرین. این موضوع ارتباطی به قبول مشروعیت نظام سیاسی نزد آنان ندارد، بلکه بازتاب نیاز آنان به حکومتی است که سرچشمه توزیع این منابع است.

به این ترتیب به نظر می رسد این نوع از مشارکت نباید برای رژیم سیاسی خرسند کننده باشد، گرچه رهبران نظام سیاسی ایران ممکن است چنین بیاندیشند که مشارکت همین عده برایشان کافی است. چون بنا به نوعی استراتژی غیر مدون اما عملا در حال اجرا، جمهوری اسلامی به گونه‌ای عمل می کند که گویی مادام که ۱) قدرت بسیج کنندگی بخشی از همین مردم وجود داشته باشد و ۲) مخالفان قادر به بسیج بخش های دیگری از مردم نباشند، می تواند به حکومتش صرف نظر از محتوای سیاسی آن ادامه دهد.

مخالفان هم نمی توانند از این معناها خرسند و راضی باشند، نه فقط به این دلیل که این بار هم ایده‌ی تحریم موفقیت آمیز نبود و نتوانست موجب کاهش چشمگیر مشارکت شود که به این دلیل که قادر به تغییر الگوی مشارکت هم نشد: همان ها که معمولاً در انتخابات شرکت می‌کردند، در این انتخابات هم شرکت کردند و برعکس. دلایل احتمالی شرکت آنان نیز، دست کم تا آن‌جا که از تحلیل حاضر از الگوی مشارکت برمی‌آید، متفاوت از دلایلی است که مخالفان به خاطر آن از مردم انتظار شرکت نکردن (عدم شرکت) داشتند. به عبارت دیگر کوشش‌های مخالفان برای مرتبط کردن مشارکت و مشروعیت و فروش آن به مردم و به این ترتیب پرهیز دادن ‌شان از شرکت در انتخابات، همانند کوششهای حکومت در جهتی معکوس، ناکام از کار درآمد. آنان نیز قادر به رسوخ و ارتباط به جهان معنایی مردم و ترجمه‌ی ایده های خود به زبان زندگی روزمره‌ آنان نشدند.

به این ترتیب این پرسش پیش می‌آید که آیا کسی از میان حامیان حکومت یا مخالفان آن می تواند از نتیجه‌ مشارکت مردم در این انتخابات خرسند باشد؟

حسین قاضیان                ۱۴ اردیبهشت ماه ۱۳۹۱

برگرفته از «بی بی سی»

این نوشتار در برخی جاها بویژه در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب ویرایش شده است. عنوان و برجسته نمایی های متن نیز از آنِ من است.       ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!