«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ اردیبهشت ۷, پنجشنبه

سه "معجزه" تاریخی! ـ بازانتشار

به پاس مولانا سیّد ابوالفضل بُرقعی

گاو صاحب الزمان
«... آنچه مربوط به مطلب ما در اینجاست اینکه علمای معتبر تبریز از امیر [کبیر] حمایت می کردند تا اینکه بُقعه ی ״صاحب الامر״ در میدان ״صاحب الزمان״ تبریز معجزه فرمود (سنه ی ۱۲۶۵). قصابی گاوی را برای کشتن می برد؛ گاو، بند گسیخت و به بُقعه پناهنده گردید. چون قصّاب خواست آن را بیرون کشد، در دم افتاد و جان داد. گاو از آنجا یکسره به خانه میرزا حسن متولّی بگریخت. لابد به حیوان زبان بسته الهامی رسیده بود! پس گفتند :
حضرت صاحب الامر علیه السلام معجزی کرد ... همه ی دکانها پرِ چراغ و بانگ صلوات بود و تهنیت همی گفتند که تبریز شهر صاحب الامر شد و از مالیات و حکم حُکّام معاف است. پس از این، حکم با بزرگ مقام است ... مسجد و مقام سراسر پر چراغ بود و لولیان بر بام بودند و کوس همی زدند!

نادر میرزا که ناظر این صحنه نمایش بود، می نویسد:
آن گاو را میرزا فتاح برده بود، جُلی از بافته کشمیر بر او انداخته ، فوج همی رفتند و بر سُمّ آن حیوان بوسه همی زدند؛ وقیعه (سرگین) آن حیوان به تبرک همی ربودند! بزرگان بدانجای چراغدان ها و پرده ها به نذر همی بردند تا به جایی که سفیر انگلیس چهل چراغی بلور بفرستاد و بیاویختند. آنجا خُدّام و فرّاش ها بگماشته ، مردم نواحی فوج فوج با چاوشی به زیارت همی آمدند! همه روزه معجزه دیگر همی گفتند که فلان کور بینا شد و فلان گنگ به زبان آمد و فلان لنگ پای گرفت. برخی از بزرگان بدین کار پیشتر قوت همی دادند. تا یک ماه کس را قدرت نبود سخنی در این کند.  از قضای ایزدی گاو بمرد؛ اما مردم دست بردار نبودند و حکمران کجا یارای دم زدن داشت ... باید دانست که در این اوان ، میان دولت و سفارت انگلیس مشاجره تندی بر سر ارامنه تبریز در گرفته بود و استیونس کنسول تبریز "اعلام نامه" تحریک آمیزی بر در کلیسا چسبانده و امیر مترصد بود او را از ایران بیرون کند؛ و هموست که آن چلچراغ را در آن گیرودار به بقعه صاحب الامر فرستاد و وقف آنجا کرد. امیر در نامه بلند که شرح دخالت های بیجا و شیطنت آمیز کنسول انگلیس را می دهد، در ۱۴ رجب ۱۲۶۶ به شیل می نویسد:
... بعد از آنکه مردم اجامر و اوباش تبریز به جهت شرارت های خودشان در امور ملکی و اتلاف مالیات دیوانی از برای خود مامن و بستی قرار گذاشته و خودسریها کنند، عالیجاه مشارالیه (استیونس) به جهت تقویت آنها و استحکام خیالاتشان چهل چراغی به مسجد صاحب الزمان فرستاد و بر آنجا وقف کرده، زیاد از حد باعث جرات عوام و اشرار گشته پای جسارت را بیشتر گذارده اند تا ازاین خیالات عوام خدا داند چه حادثات بروز و ظهور کند.» (امیر کبیر و ایران، فریدون آدمیت، نشر خوارزمی، ۱۳۷۸)

«چنار عباسعلی»
«یکی از خدمتکاران اندرون مرتکب خلافی شد و از آنجا که می دانست مورد خشم و بازخواست خانم خود قرار خواهد گرفت شبانگاه فرار نمود و در حضرت عبدالعظیم بست نشست. چون این خبر به گوش شاه رسید، سخت به رِقّت آمد و به بانوی کنیز فراری گفت تا از تقصیر وی درگذرد. آنگاه برای آنکه اهل اندرون مُلجاء و مأمن نزدیک تری داشته و هنگام ضرورت بدان پناه برند، در نهان به یکی از گیس سپیدان حرم دستور داد تا آواز دهد که خواب نما شده و به وی گفته اند در پای چنار کهنسال گُشن شاخ در کنار مظهر قنات «مهرگرد» که در اندرون واقع است، امامزاده ای به نام عباسعلی مدفون است!

همین که این خبر در اندرون انتشار یافت. اهل حرم شادیها کردند و از شاه خواستند تا نرده ای دور آن درخت کشیده شود. شاه به نصب نرده امر کرد و آن را به رنگ سبز اندود کرد. از آن پس درخت مزبور به «چنار عباسعلی» معروف شد. زیارتنامه ای مخصوص به تنه ی آن آویختند و اطرافش شمعدانهای نقره کوبیده، هرشب شمعها در آن افروختند. رفته رفته چنار مزبور اهمیتی بسزا یافت و بستی محکم شد. اهل اندرون نذرهای خود را از قبیل حلوا و غیره در پای آن می پختند و به بدنه اش دخیل ها می بستند. بدینگونه برای نیازمندان حرمسرا نقطه توجه و مأمن نزدیکی به وجود آمد.» (یادداشت هایی از زندگی خصوصی ناصرالدین شاه، دوستعلی معیّرالممالک)

گنبد و بارگاه "امام سیزدهم"
«... پس از درگذشت آیت الله* سیّد کاظم شریعتمداری، طرفدارانش مخفیانه اعلامیه ای منتشر کرده و برای او زیارتنامه ای ساختند! همچنین، پس از درگذشت رقیبش (مُراد، آخوند روح الله خمینی است.  ب. الف. بزرگمهر) که قدرت را به دست داشت، از بیت المال این مردم نیازمند، حرمی با گنبد و دو مناره ی بلند ساخته و زیارتنامه ای نیز تهیه کرده اند! و دستگاه و دکّان دیگری به دکان های قبلی افزوده شده است! (تضاد مفاتیح الجنان با آیات قرآن، تحریر دوم با تجدید نظر و اضافات، تالیف علّامه سیّد ابوالفضل بُرقعی)

||||||||||

این سه "معجزه" تاریخی را مولانا سیّد ابوالفضل بُرقعی، کم و بیش به همین صورت در کتاب « تضاد مفاتیح الجنان با آیات قرآن» آورده است. نام کتاب را برخلاف نظر نویسنده ی آن به «مفاتیح الجنان و قرآن» دگرگون نموده اند که کمتر توجه جویندگان را به خود جلب نموده، به تریج قبای اسلام پناهان بر نخورد.

آقای بُرقعی در بخشی از پیشگفتار کتاب یاد شده، زیر عنوان: «تامّلی درباره ی قاعده ی تسامح در ادلّه ی سُنَن»، چنین نوشته اند:
«یکی از مشکلات بزرگ مسلمین مساله ی خرافات و موهومات است و متاسفانه کمتر دیده شده که آخوندها و معمّمین با بدعت ها و خرافات که مورد علاقه ی مردم عوام است، مبارزه کنند و برای آگاه ساختن عوام سعی بلیغ نمایند ...»

ب. الف. بزرگمهر         دوم اَمرداد ماه ۱۳۹۰



* کاربرد واژه ی آخوند از ریشه ی پارسی یا ملّا از ریشه ی عربی واژه ی مولا درست تر است.
ب. الف. بزرگمهر

عنوان و زیرعنوان های نوشتار و نیز برجسته نمایی ها از آنِ من است. متن های برگرفته را نیز اندکی در نشانه گذاری ها ویرایش نموده ام تا بهتر خوانده شوند.
ب. الف. بزرگمهر


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!