«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ فروردین ۱, سه‌شنبه

بهار آمد ...



بهار آمد، ولی گلها نیامد

پرستوها درین صحرا نیامد

گلستان را نگر خالی ز هر گل

نیاید از درختی، نای بلبل

کجا شد دشت سبز و بوی باران

شمیم و شبنم و عطریِ بهاران

چرا خورشید از ما رو گرفته

فضای شهر را اندوه گرفته

کی آ تش زد گل و ریحان این باغ

کدام خنجر بدلها ماند این داغ

بهار! ای لحظه های خوب و شیرین

بهار!  ای راحتِ دلهای غمگین

نگر بر سرزمینِ سبزِ دیروز

بده سبزی به زردی های امروز

بیا قبر جوانان لاله گون کن

مزارِ این شهیدان رنگ خون کن

بده بر سی خزان ما بهاری

گلِ شادی به هر دشت و کناری

بیا گلخوشه های مِهر افشان

بِدلها آفتابِ عشق تابان

گل لاله، گل لاله فراوان              به هر دشت و به هر کنج خیابان

گل سرخ وطن بوی دیگر داشت       بسوزه خانمان جنگ فروزان

حلیمه مهرپور

برگرفته از تارنگاشت «مشعل»


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!