«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ بهمن ۲۱, جمعه

چه کسی شایسته تر از من؟!


اشتباه نکنید! اینجا «خانه ی ملّت»، آنگونه که در گوشه ی تصویر نوشته شده، نیست؛ هواپیمای ویژه ی «جمهوری اسلامی» است که در بلندای ٣٠ هزارپایی به سوی «پالم پانگ» اندونزی پرواز می کند. باید انگاشت که در گوشه ای از آن نمازخانه و محراب برای اسلام پناهان بلندپایه نیز ساخته شده که به هنگام، نمازشان را بخوانند. آقایان رهسپار شرکت در هفتمین مجمع عمومی اتحادیه بین‌المجالس کشورهای اسلامی هستند.

درباره ی چه گفتگو می کنند؟ درباره ی آنچه که در آن «مجمع» باید بر زبان برانند (یا برعکس زبان در کام کشند)؟! از کاغذ و قلم بر روی میز که نشانی نیست ... و آن سومی با شکم برآمده که ظاهرا چندان گوشش به گفتگو نیست، با رضایت خاطر به روشنایی پنجره یا شاید چشم انداز کوچکی از آسمان چشم دوخته است ... درباره ی برتری های دین رهایی بخش اسلام نیز می پندارم سخنی در میان نباشد؛ چنین سخنانی برای مجامع عمومی، نماز جمعه ها و بویژه ی برای توده ی عوام شایسته تر است؛ نه اینجا در بلندای ٣٠ هزارپایی از سطح زمین که خدا گوشی شنواتر دارد! ظاهرا آقای ناطق نوری، نطقش باز شده است. حرکت دستش چنین نشان می دهد؛ ولی آیا مخاطب وی در آن سوی میز گوش به سخن وی دارد؟ نه! به نظرم، او نیز در اندیشه ی دیگری است ...

هنوز روزگار به کام است؛ دمی آسودن! خدا بزرگ است و انشاء الله تعالی همه چیز همچنان به خیر و خوشی خواهد گذشت. هر سه شان به هر رو  چنین رویایی در سر می پرورانند ... و خدا بندگان با ایمان و شایسته ی خود را دوست می دارد و چه کسی شایسته تر از من؟! (هر یک پیش خود، چنین می پندارد!) مگر نه آنکه:
«... هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند، پاداشى [هر چه] نيكوتر خواهد داشت و به فرمان خود او را به كارى آسان واخواهيم داشت»*

... و چه کاری آسان تر از حرف مفت زدن و مفت خوردن از کیسه ی ملتّی کلاه بر سر رفته؟!

ب. الف. بزرگمهر     ٢٠ بهمن ١٣٩٠

* «وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا» (سوره ی «الكهف»، آیه ی ٨٨)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!