«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

درگذشت رهبر «جمهوری دمکراتیک خلق کره»


یک یادآوری

نوشتار ارزنده ی زیر، فشرده ای از زندگینامه ی « «کیم یونگ ایل» » رهبر  «جمهوری دمکراتیک خلق کره» و تاریخ این کشور از دوره ی جنگ های امپریالیستی آغاز سده ی گذشته ی ترسایی به این سو را دربر دارد. این نوشتار، به خوبی بر گوشه هایی از تاریخ پر از رنج و کوشش این ملت سختکوش باستانی پرتو می افکند.

ناچار شدم عنوان نوشتار را کمی دستکاری نمایم و بخشی از این یادآوری نیز به همین منظور است. هم در عنوان نوشتار و هم در متن آن، همه جا از این کشور با نام «کره شمالی» یاد شده است. عنوان درست و رسمی این کشور، «جمهوری دمکراتیک خلق کره» است و باید آن را همه جا به همین عنوان بکار برد.

نام بردن از این کشور با عنوان «کره ی شمالی» نه تنها کوچک شمردن ملت سربلند و استوار این کشور است که نیز به رسمیت شناختن نیمه ی جنوبی آن با عنوان «کره جنوبی» و پذیرفتن بخش اشغال شده و زیر چکمه سربازان یانکی و پادوهای آنها به عنوان کشوری روی پای خود و ناوابسته است. هر آدمی که یک جو عقل در کلّه داشته باشد ـ و من روی این یک جو عقل پامی فشارم! ـ و تاریخ این کشور و دست اندازی های ایالات متحده در آنجا را خوانده یا شنیده باشد، حاکمیت پوشالی بخش جنوبی شبه جزیره ی کره را حاکمیتی ناوابسته و روی پای خود به شمار نخواهد آورد؛ گرچه با فشار "جامعه ی جهانی" یا همانا: «جامعه ی ششلول بندهای جهان»، آن را به عنوان یک کشور رسمی به «سازمان ملل» گرانبار کرده باشند. همچنین اگر یک جو عقل در کلّه باشد ـ و من روی این یک جو عقل بازهم پامی فشارم! ـ دریافتن این نکته چندان دشوار نخواهد بود که در شرایطی مانند آنجا، اشغالگران یانکی دست و دلبازتر از جاهای دیگر عمل کرده، هم سرِ کیسه را بیش تر شُل می کنند و هم به ناچار مناسبات سرمایه داری پیشرفته را با شتاب بیش تر گسترش می دهند. اگر «جامعه ی ششلول بندهای جهان» با همه ی این ترفندها نتوانسته و نمی توانند «بهشت سرمایه داری» در آنجا پدید آورند و توده های مردم کُره را هم در «جمهوری دمکراتیک خلق کره» و هم در بخش اشغال شده ی جنوب این کشور بفریبند ـ و به همین دلیل نیز آنها را همواره با توپ و تانک و موشک اتمی تهدید کرده و می کنند ـ چرا باید دروغ های سرهم بندی شده ی آنها را درباره ی آن کشور سرفراز پذیرفت؟! مگر یک جو عقل توی کلّه مان نیست؟!

ب. الف. بزرگمهر      ٣٠ آذرماه ١٣٩٠


|||||||||||||||||||||

امروز صبح خبرگزاری «کره شمالی» اعلام کرد که ««کیم یونگ ایل» »  رهبر «کره شمالی» روز شنبه ١۷ دسامبر ساعت ٨.٣٠ صبح در سن ٦٩ سالگی، هنگام مسافرت با قطار برای بازرسی تاسیسات صنعتی کشاورزی در قطار درگذشته است. درگذشت رهبر «کره شمالی» در صدر اخبار و گزارشات جهانی قرار گرفت و گمانه زنی ها درباره ی آینده «کره شمالی» با ویژگیهایی که کشورهای باختری در پخش اخبار و گزازشات دارند، باز هم آغاز شد.

کیم در ١٦ فوریه ١٩٤٢ متولد شد و در سال ١٩٦٠ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته اقتصاد و سیاست در دانشگاه معروف کیم ایل سونگ پیونگ یانگ شروع کرد و در سال ١٩٦٤ به عضویت «حزب کارگران کره» در آمد  برای عضویت در «حزب کارگران کره» باید مراحل بسیار سختی از جمله شرکت فعال در کار تولیدی در واحدهای تولیدی، تعاونی های صنعتی کشاورزی و زندگی همانند طبقات زحمتکش را حداقل دوسال تجربه و پشت سر گذاشت.

«کیم» درسال ١٩۷٣ به عضویت کمیته رهبری حزب «پیونگ یانگ» و یک سال بعد به علت پی گیری در کار حزبی و مطالعات عملی و تئوریکی سوسیالیستی، به عضویت کمیته مرکزی حزب در آمد. «کیم» پس از سالها فعالیت پیگیر به عضویت دفتر سیاسی «حزب کارگران کره» برگزیده شد و کمی دیرتر به عضویت کمیسیون نظامی مرکزی «کره شمالی» در آمد.

«کیم یونگ ایل» در سال ١٩٨٢ به عنوان معاون اول «مجلس خلق کره» برگزیده شد و درسال ١٩٩٣ پس از سه بار در یافت عالی ترین نشان کشور، به درجه مارشالی ارتقاء  و مسئولیت کمیته نظامی کشور را بر دوش گرفت. «کیم» در ٨ اکتبر ١٩٩۷ به رهبری «حزب کارگران جمهوری خلق کره» برگزیده شد که تا درگذشت وی، رهبری این مسئولیت را با همکاری تیمی پیگیری می کرد.

کره در سال ١٩٠۵ برپایه ی پیمانی که با پادشاه وامانده این کشور با ژاپن انعقاد یافت، زیر نظارت قدرت تازه بدوران رسیده  جنوب شرقی آسیا، ژاپن قرار گرفت و عملا بخشی از خاک آن کشور شد. کره در سال ١٩١٠ رسما بعنوان بخشی از خاک ژاپن به این کشور الحاق شد که تا پایان جنگ جهانی دوم و شکست ژاپن در جنگ تا سال ١٩٤۵ ادامه داشت. سرزمینی  که ژاپن به تصرف و پیوست آن دست زده بود، سه برابر گستره ی کنونی دو کره بود که دربرگیرنده ی بخش کره ای های چین و روسیه و بخش بزرگی از خاک چین و روسیه در منچوری بود.

گستردگی «کره شمالی» ١٢٣٠٠٠ کیلومتر مربع و جمعیت آن در حدود ٢۵ ملیون نفر است و با دو کشور قدرتمند روسیه، چین و نیز کره جنوبی هم مرز است. حکومت «کره شمالی» تحت عنوان «جمهوری دمکراتیک خلق» درسال ١٩٤٨ پایه گزاری شد.

از همان روزهای نخست قرارداد ژاپن با کره ضعیف، مقاومت برعلیه آن آغاز شد؛ ولی بیشتر جنبه مبارزه و گریز را در پی داشت؛ چون ارتش ژاپن، قرون وسطایی عمل می کرد. اگر در دهکده ای یکی از سربازان و یا ماموران دولتی کشته می شدند، همه ی مردم ده قتل عام می شدند. از سال ١٩١٩، درست دوسال پس از انقلاب اکتبر، «کیم ایل سونگ» با درس آموزی از شیوه مبارزاتی «بلشویک» ها نخستین گروهای پارتیزانی را در شمال کشور و در مرزهای شوروی بنیان گزارد و شیوه ی مبارزه را با یورش به مراکز قدرت ژاپن متمرکز کرد تا به مردم آسیب کمتری وارد آید.

چریک های کره ای با پیروزی انقلاب اکتبر، به ایدئولوژی نوینی ساز و برگ یافتند که با دفاع از منافع کشاورزان و پشتیبانی از اصلاحات ارضی در میان آنها به سرعت توانستند نیروی بزرگی را بسیج کنند و به مبارزه  ادامه دهند.  کودتای «چیانکایچک» در چین و همکاری این کشور با ژاپن، کار مبارزه را بسیار سخت تر کرد؛ بویژه آنکه ژاپن از سال های ١٩٢۷ شروع به پیوست نمودن خاک چین به خود کرده بود. با سرکوب شدن کمونیستهای چینی از طرف دولت نظامی چین، همکاری چریکهای چینی با مبارزان کره ای افزایش یافت و قدرت مانور آنها را صد چندان کرد تا جایی که چریکهای کره ای قادر بودند مراکز فرماندهی ارتش ژاپن را تا دوردستها، حتی تا جنوبی ترین بخش آن مورد یورش قرار دهند.

این تاکتیک جنگی نیروهای مقاومت کره، عملا ارتش ژاپن را در مناطق کره ای نشین زمینگیر کرده بود. ارتش ژاپن تصیمیم گرفت تا عقبگاه این مقاومت را مورد یورش قرار دهد. در نتیجه در صدد بر آمد تا «مغولستان داخلی» که بخشی از خاک چین بود، اشغال کند و چنین هم کرد؛ ولی به درازای سه ماه توسط «ارتش سرخ» شوروی و کمونیستهای چینی و کره ای درهم شکسته شد و با بجا گذاشتن ابزار و ادوات جنگی فراوان مجبور به عقب نشینی شد.

«کیم ایل سونگ» از موقعیت بدست آمده بخوبی استفاده کرد و توانست بخشهای بزرگی از شمال کره را از وجود ارتش ژاپن پاکسازی کند و در مرز چین و کره هم نیروهای مقاومت چین، ارتش ژاپن را در تنگنا گذاشته و در نتیجه مقاومت ادامه یافت تا هنگامی که ارتش ژاپن در جنگ جهانی دوم تسلیم شد.

کره در سال ١٩٤۵ سازمان رهبری کننده مبارزه را به عنوان «حزب کارگران کره» علنا اعلام کرد و در پی آن «جمهوری دمکراتیک کره»  در ٩ـ ٩ـ ١٩٤٨، یک سال پیش از تاسیس «جمهوری خلق چین» بنیانگزاری شد. آمریکا که ژآپن را اشغال کرده بود، تصمیم گرفت به کمک ارتش مستقر در بخش جنوبی کره و با استفاده از سلاحهای شیمیایی و میکربی ژاپن، بخش شمال را دوباره پس بگیرد. امریکا پیش تر کوشش کرده بود تا از طریق شوروی این مسئله را با تبانی حل کند و حتی برای این منظور از سالهای ١٩٤۵ تا ١٩٤٩ بخشهای سترگی از خاک چین را به شدت بمباران کرد تا در این یورش ها تا حد امکان مناطق برجای مانده از جنگ با ژاپن را در خاک این کشور نابود کند. با وجود این فشار بی سابقه، این کشور نتوانست مناطق آزاد شده «کره شمالی» را پس بگیرد.

آمریکا سرانجام در سال ١٩۵٠ تصمیم گرفت با همه ی نیرو و از همه سو به «کره شمالی» یورش برد. «کره شمالی» از دو طرف به دریا، از سوی شمال به روسیه، از باختر همسایه ی چین و از جنوب هم با بخش اشغالی کره هم مرز است. آمریکا مثل همیشه با آتـش انبوه هوایی، یورش را آغاز کرد و پس از آن با نیروهای توپخانه و پیاده نظام، مناطق «کره شمالی» و مرزهای چین را مورد یورش قرار داد که با مقاومت چین و «کره شمالی» روبرو شد و با دادن تلفات سنگین و ده ها هزار زخمی با وجود تهدید به یورش اتمی ناچار شد شرایط نه جنگ و نه صلح را بپذیرد. آمریکا، کره را عملا بدو نیمه بخش کرده و دیواری بتونی به بلندی هشت متر با همه ی امکانات نظامی میان دو کره ساخته است. افزون بر آن، در زیرِ زمین هم بیش از این مقدار، دیوار بتونی ساخته که «دیوار برلین» در برابر آن یک بازیچه به شمار می آید.

آمریکا با یورش به «کره شمالی» در پیرامون مرزهای چین کوشش کرد تا منابع طبیعی این منطقه را نابود کند تا امکان استفاده از آنها در آینده وجود نداشته باشد. دشواری بزرگی که امروزه نیز مردم «کره شمالی» با آن مواجه اند، نابودی طبیعت این کشور و نبود امکان بهره برداری از آن است. در واقع سرزمینهای مسطح با رودخانه های با شیب ملایم در بخش جنوبی کره و مناطق کوهستانی و  دشوارگذار در بخش شمال کشور قرار دارند که برای استفاده از آن نیاز به پشتوانه ی مالی فراوان است. آمریکا به همراه ارتش برجای مانده ی «فاشیست» های ژاپن و کره ای های طرفدار آنها که با ارتش ژاپن درآمیخته بودند، نزدیک به سه ملیون نفر از جمله ٩٠٠٠٠٠ چینی را قتل عام کردند. مناطق تاریخی کره با پیشینه ی تاریخی بیش ازشش هزار سال در شمال کشور و از آن میان «پیونگ یانگ» با خاک یکسان شدند.

«کره شمالی» همانند چین و اتحاد شوروی در جنگ جهانی دوم آسیبهای فراوانی دید که باز سازی آنها کار آسانی نبود؛ ولی تجربه آنها در دوران مقاومت بر علیه ژاپن و آمریکا و حکومتهای پوشالی وابسته به این دوکشور به آنها آموخت که باید با همت خود و تنها با تکیه به نیروی خود کشور را دوباره بسازند و این بازسازی تا هنگامی که اتحاد شوروی پاشید، ادامه داشت. در سال ١٩٩١ یلتسین، همه ی روابط اقتصادی روسیه با «کره شمالی» را بهم زد و در واقع دیگر توان ادامه آنرا نداشت. نه چینی ها و نه «کره شمالی» انتظار پاشیدگی شوروی و اروپای خاوری را با این شتاب نداشتند. در نتیجه «کره شمالی» بیشترین آسیب را دید؛ چون حتی از منابع انرژی محروم شده بود.

«کیم ایل سونگ» پدر مقاومت کره که با شعارخدمت به خلق، کار باز سازی را آغاز کرده بود و تا حد زیادی هم در این کار کامیاب شده بود با توجه به دو نیروی هم پیمان چین و شوروی، بودجه ی نظامی کشور را به کمترین رسانده بود؛ ولی فروپاشی شوروی، نه تنها کره که تمامیت چین را نیز به خطر انداخته بود. «کیم یونگ ایل»، رهبر جوان «کره شمالی» که تازه رهبری کشور را بر دوش گرفته بود در شرایط بسیار دشوار تاریخی قرارگرفت. می بایست اقدامی بر اساس شرایط کره و وضعیت موجود  صورت گیرد تا دستاوردهای کره از میان نرود و امنیت ملی کشور تضمین شود.

«کیم یونگ ایل»  با ارزیابی از توازن نیروها که در چند نوشتار بسیار علمی آنها را تئوریزه کرده بود، رهبران و کادرهای حزبی را با بحث های همه جانبه و گسترده در همه ی سطوح  قانع کرد که امنیت ملی کشور و بهبود نیروی نظامی برای حفظ دستاوردهای انقلاب الویت دارد. «کیم» ارتش و همه ی کادرهای حزبی را بسیج کرد تا در گام نخست دشواری مواد غذایی کشور را حل و همزمان به مدرن کردن ارتش بپردازند که گام به گام، نتایج آن آشکار و جُستار آب و برق و تامین انرژی برای بازتولید در کشور حل شد. هرچقدر تهدید خارجی افزایش یافت، «کره شمالی» بیشتر خود را مسلح کرد تا جایی که برای تضمین امنیت ملی، ارتش قدرتمند کره به بمب اتمی و بمب هیدروژنی ساز و برگ یافت و نیروهای ارتش از مدرنترین سامانه های دفاعی حتی در فضا برخوردار شدند. «کره شمالی» حتی پیش از ژاپن و کره جنوبی به فرستادن ماهواره به فضا و ساخت موشک کامیاب شد و امروز توان آن را دارد که بدون تکیه به چین و یا روسیه از خود دفاع کرده و به ساختمان سوسیالیستی کشور ادامه دهد.

در «کره شمالی» همانند آلمان خاوری پیشین، همه از آموزش های رایگان تا پایان دانشگاه، بیمه درمان همگانی رایگان، خانه ی ارزان تا دست بالا ١٠ درصد در آمد خالص بر خوردارند. دولت و حکومت موظف به تامین کار برای همه افراد قادر به کار است  بافت شهرها در «کره شمالی» از بنیاد با مدرنیزه شدن دگرگون شده و با طبیعت بسیار زیبایی که این کشور دارد، این جلوه ها را صد چندان کرده است. سیاست دفاع از امنیت ملی «کره شمالی»، کشورهای چین و روسیه را نیز به بازنگری در سیاستهای دفاعی خود دلگرم کرده است. مانورهای پی در پی اتمی و غیر اتمی آمریکا، ژاپن، کره جنوبی واسترالیا دردریای چین و نزدیک مرزهای «کره شمالی» تا کنون خللی در ثبات و امنیت این کشور ایجاد نکرده است.

«کیم یونگ ایل»  دو بار در زمان زندگی خود موفق شد دو رئیس جمهور کره جنوبی را در پیونگ یانگ پایتخت «کره شمالی» ملاقات کند و از آنها بخواهد که با اتحاد دو کشور بر اساس «یک کشور با دو سامانه اقتصادی ـ اجتماعی» زمینه ی گام به گام یگانگی دوکره فراهم آورده شود؛ ولی آمریکا و ژآپن با این یگانگی موافق نبوده و هنوز هم  نیستند؛ چه، می دانند که یگانگی دوکره به معنی سرنگونی ژاپن و برتری کره ای ها در عرصه های سیاسی، اقتصادی و نظامی خواهد بود و آمریکا هم صد البته خواهان یک کره نیرومند و مستقل در جنوب شرقی آسیا نیست.

در ١۵ ژوئن سال ٢٠٠٠ ترسایی، «کیم د یونگ»  (Kim Dae-Jung)  رئیس جمهور وقت کره جنوبی در میان استقبال با شکوه مردم «پیونگ یانگ» وارد این کشور شد و با «کره شمالی» برای یگانگی دو کشور به توافق رسید تا طی ده سال این یگانگی را عملی کنند و حتی ورزشکاران دو کشور در المپیک ٢٠٠٢ با پرچم سفید با نقشه ی کامل کره، وارد میدان شدند. از آنجا که در سرزمین کره آفتاب همیشه درخشان است، این پیمان را «پیمان آفتاب درخشان» نامگذاری کردند. این دید و بازدیدها در اکتبر ٢٠٠۷ توسط رئیس جمهور وقت کره جنوبی «رو مون هیوم» (Roh Moon - Hyum) تکرار شد و روابط دولتیان و مردم دوکشور کم و بیش به حالت عادی باز گشت. قرار شد تا سال ٢٠١٢ که صدمین سال زادروز رهبر فقید کره «کیم ایل سونگ» است، درهای «کره شمالی» باز شود.

محافظه کاران کره با پشتیبانی کامل آمریکا و ژآپن، یک راست ارتجاعی بنام «لی میونگ باک» (Lee Myung-Bak) و طرفدار سیاست های نئولیبرالی را رئیس جمهور کره کردند و در ٢٣ ماه مه ٢٠٠٩ «رو مون هیوم» رئیس جمهور پیشین را در «سئول» کشتند و پس از آن اعلام کردند که خودکشی کرده است. به این ترتیب، پرونده یگانگی دوکره را دست کم تا به امروز بستند؛ ولی تصمیم «کره شمالی» برای باز کردن کره بر روی جهان در سال ٢٠١٢ همزمان با سالروز تولد «کیم ایل سونگ» بنیانگزار «جمهوری خلق کره» به انچام خواهد رسید. سامانه ی اجتماعی «کره شمالی» دمکراسی توده ای است که مالکیت اجتماعی در آن در اولویت قرار دارد و هدف آن، ساختمان سوسیالیستی است که بر اساس برابری، رفاه عمومی و امنیت اجتماعی استوار است.

«کره شمالی» کشوریست مستقل، آباد، آزاد و بزرگترین پشتیبان کشورهای "جهان سوم" که همه امکانات خودرا در اختیار آنها قرار می دهد و در مجامع بین المللی همراه و همگام با آنها عمل می کند. «کره شمالی» به فرهنگ، آداب، سنت ها و نوع حکومتهای آنها ارج می گذارد و در امور داخلی آنها به هیچ رو دخالت نمی کند.

«کره شمالی» به تمام معنی یک کشور با اندیشه های انترناسیونالیستی است تا جایی که تقریبا همه ی سازمانهای مترقی و انقلابی جهان از همه ی قاره ها از جمله یاسرعرفات، دکتر سوکارنو، رابرت موگابه، رهبران مبارز آفریقایی، نوردین سیهانوک رهبر کامبوج در زمان کودتای آمریکا در کامبوج و اشغال این کشور توسط ویتنام، مرکزشان پیونگ یانگ بوده است. در همه ی دوران جنگ جنوب شرقی آسیا (ویتنام، کامبوج و لائوس)، این مردان و زنان «کره شمالی» بودند که برایشان تونل زیر زمینی درست می کردند و تدارکات پشت جبهه را بر دوش داشتند. این تجربه ای بود که در جنگ با «فاشیسم» ژاپن آموخته بودند. به جرات میشود گفت، «کره شمالی» یکی از مسوول ترین حکومتهای جهان است. این کشور با وجود داشتن فن آوری هسته ای و نیاز به ارز معتبر خارجی که هرکشوری به آن احتیاج دارد، به همه ی درخواستهای کشورها برای انتقال فن آوری اتمی پاسخ منفی داده و «پرنسیب» های انسانی را رعایت کرده و بر این اعتقاد است که نباید در مناطق بحرانی سلاحهای مخرب منتقل کرد. سیاست نظامی حکومت مردمی «کره شمالی» صرفا دفاعی است. این سیاست تا کنون توانسته جلوی یورش امپریالیستها به این کشور را بگیرد.

به سهم خودم، از آنجا که بیش از سی سال مراحل تکامل این کشور و دیگر کشورهای سوسیالیستی را دنبال میکنم، عمیقا به خلق کره و به رهبران این کشور و به همه ی مردم زحمتکش جهان تسلیت می گویم. از دست دادن «کیم یونگ ایل»، از دست دادن یک مبارز پیگیر و یک دوست خلقهای جهان و کمبودی بزرگ است. همه ی رهبران و دولت چین «کیم» را رهبری برجسته و در خدمت خلق کره که خدمات بر جسته ای به کشور کرده، قلمداد کردند. به همین ترتیب رهبران روسیه و ...

تجربه ی جمهوری خلق کره، بخشی از کوشش نیروهای سوسیالیستی جهان است که توانسته در برابر نیروهای هار امپریالسم پایداری کند و با دستاوردهای خود، پشتیبانی اکثریت توده های این کشور را بدست آورد. کره نشان داد که یک کشور کوچک نیز می تواند، هم خود را بسازد و هم در برابر دست اندازی، تحریم اقتصادی و دخالت خارجی پایداری کند و سر پای خود بایستد.

کره، این کشور کوچک و سوسیالیستی، امید مرا به عنوان یک انسان آزاد که به انسانیت اعتقاد عمیق دارد، به آینده بشریت در مسیر سوسیالیسم معتقدتر، راسخ تر و مطمئن تر کرده است.

م. راد                    ٢٠.١٢.٢٠١١             


این نوشتار در بسیاری جاها و همه جانبه از سوی اینجانب ویرایش شده است.      ب. الف. بزرگمهر
                                                

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!