«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ دی ۱۰, شنبه

دست ها بیش از پیش رو می شود!


«روزی نامه» ی آشکارسرشت و شناخته شده ی «پیک نت» از نخستین روزهای پیدایش آن تاکنون با برخوردی بیمایه و سطحی به دشواری ها و چالش های سیاسی و اجتماعی میهن مان، نقشی گمراه کننده برای گروهی از روشنفکران ایرانی بر دوش داشته است. شیوه ی برخورد به جُستارها گاه آنچنان فرودست بوده و هست که به سخن چینی های عامیانه ی گروهی زنان «عهد بوق» که در جلوی خانه ای دور هم گرد آمده، سبزی پاک می کنند، نزدیک می شود؛ از آن دست سخن چینی هایی که گاه با گفتن: «وای! خدا مرگم بده، عجب غافل شدیم ما!» از جُستار پیش پا افتاده ای به جُستار پیش پا افتاده ی دیگر می پرد و بازهم پی گرفته می شود.

این «روزی نامه» در سرمقاله ی "خبری ـ تحلیلی" خود با عنوان «نقشه هاشمی، تبدیل رهبری به مقام تشریفاتی است» به تاریخ ١٠ دی ماه ١٣٩٠چنین نوشته است:
«چاووشی خوان نماز جمعه این هفته، سردار صفارهرندی وزیر ارشاد سابق کابینه احمدی نژاد و مشاور مطبوعاتی کنونی فرمانده کل سپاه بود. صفار هرندی که چند سال نیز در کنار حسین شریعتمداری روزنامه کیهان را سردبیری می کرد، پیش از نماز جمعه سید احمد خاتمی، سخنرانی کرد.
در بی خبری از عمق نفرت مردم از حاکمیت و بی اعتباری هر حرف و سخنی که از دهان حاکمان، از جمله صفارهرندی و یا پدرمعنوی اش "احمد جنتی" در می آید، همین بس که او در سخنرانی خود، هنگام انتقاد از هاشمی رفسنجانی، به نکته ای اشاره کرد که در اساس، دلیل پایگاه دوباره هاشمی رفسنجانی در میان مردم همین نکته است و نه برعکس آن.
صفار هرندی گفت: «پسر {مهدی هاشمی} یکی از شخصیت‌هایی که ما نام او را با انقلاب می‌شناسیم، در سال ۸۳ در مصاحبه‌ایی گفته بود اگر پدر من {هاشمی رفسنجانی} رئیس‌ جمهور شود جایگاه رهبری را تبدیل به یک مقام تشریفاتی می‌کنیم.»
این که او می توانست چنین کند یا نکند مهم نیست، مهم دو نکته است:
نخست این که مردم بیش از پیش متوجه آن تخریب سراسری علیه هاشمی در انتخاباتی که درمرحله دوم آن هاشمی و احمدی نژاد در برابر هم قرارگرفته بودند می شوند و تردید نیست که حق را به هاشمی میدهند و از غفلت خود در آن دوران افسوس می خورند.
دوم، سیاسیون باصطلاح خبره و اپوزیسیونی – بویژه درخارج از کشور- که در آن انتخابات، اهمیت مرحله دوم آن را درک نکرده و خود را کنار کشیدند و سکوت اختیار کردند. اگر جز اینست، یک خط اعلامیه رو کنند که در مرحله دوم انتخابات سال 1384 گفته باشند میان احمدی نژاد و هاشمی، به دومی رای بدهید تا آوار احمدی نژاد و مصباح یزدی و نظامی های سپاه بر سرتان فرود نیآید.» ـ پیک نت ١٠ دی ١٣٩٠ (برجسته نمایی ها از اینجانب است.  ب. الف. بزرگمهر)

پیش از آنکه به این خبر و "تحلیل" نیرنگبازانه ی آن بپردازم، یکبار دیگر بر وابستگی و مزدوری این «روزی نامه» ی پلید و دست اندرکاران آن به «بورژوازی لیبرال» ایران و «عالیجناب بوقلمون»* و نیز گروه هایی از کارچاق کن ها و پامنبری های سرمایه امپریالیستی پا می فشارم. این نمونه، یکی از آشکارترین نشانه های این وابستگی و مزدوری این گاهنامه ی «چپ نما» را به نمایش می گذارد.

در اینجا به "شکری" که صفار هرندی درباره ی آقازاده ی «عالیجناب بوقلمون» خورده، نمی پردازم و در واقع آن را نمی توان سخنی آنچنان مهم و با ارزش دانست که برپایه ی آن سرمقاله نوشت؛ ولی چه باید گفت جز: المامور والمعذور!

همه ی رویدادهای گذشته، از ماه ها پیش از انقلاب بهمن ۵۷ تاکنون، دست های پلید «عالیجناب» را در ساخت و پاخت های پشت پرده یا ماجراهای جلوی آن بخوبی نشان داده است. آیا کمی بیش تر پدیدار شدن «عالیجناب» در جلوی پرده، نشانه ای از «پایگاه دوباره [وی] در میان مردم» است؟! «مردم» واژه ای عمومی است و همه ی آدمیان را با نادیده گرفتن پایگاه طبقاتی شان دربرمی گیرد. در شرایطی که انقلاب بهمن ۵۷ را سر بریده و واپسین برآمدها و خیزش های توده های مردم را به خاک و خون کشیده اند، سخن بر سر کدام «مردم» است؟ آیا این «روزی نامه» با کاربرد این واژه، دانسته برخی نیروهای سیاسی ناآگاه یا با گرایشات «دمکرات لیبرال» را بازهم بیشتر گمراه نمی کند؟ آیا، شکست انقلاب و کم و بیش یکپارچه شدن حاکمیت ضدانقلابی**، جان گرفتن دوباره ی چنین مهره های بی آبرو و ضدخلقی را ـ با هر صورتکی که بر چهره بگذارند ـ در پی نداشته است؟

آیا توده های مردم در مرحله ی نخست انتخابات یادشده، هنگامی که هنوز سخنی از احمدی نژاد در کار نبود و کسی وی را نمی شناخت، تودهنی بزرگی به «عالیجناب» نزده و وی را سرافکنده ننمودند؟ اگر چنین است، کدام رویداد اجتماعی یا سیاسی روز  نشان می دهد که «... مردم بیش از پیش متوجه آن تخریب سراسری علیه هاشمی در انتخاباتی که درمرحله دوم آن هاشمی و احمدی نژاد در برابر هم قرارگرفته بودند می شوند ...»؟

آیا جز این است که «پیک نت»، تنها رویدادهای کم دامنه و بی ریشه ی اجتماعی در بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی را بازتاب داده و آن را به حساب «مردم» می گذارد؟ کدام «مردم»؟ آیا براستی توده های مردم «... حق را به هاشمی میدهند و از غفلت خود در آن دوران افسوس می خورند»؟! آیا این «روزی نامه» می تواند یک نمونه از چنین افسوس خوردن هایی را برای خوانندگان خود بیان کند؟ نه! اگر می توانست، در همان تحلیل آبکی آن را با آب و تاب فراوان می نوشت. واقعیت های پرشمار سیاسی و اجتماعی نشان می دهند که توده های مردم، دست «عالیجناب بوقلمون» و بسیاری دیگر چون وی را در حاکمیت ضدانقلابی خوب شناخته اند. توده های مردم، اکنون بسی بیش از گذشته درمی یابند که دست همه ی آنها در آش است و نیز نیک می دانند که چرا کفگیر برایشان به ته دیگ رسیده است؛ ولی آیا این همه ی آن چیزی است که این گاهنامه ی مزدور دنبال می کند؟

آیا "سردار جنگی" که پس از شکست خوارکننده در جنگ و نوشاندن جام زهر به رهبر، یکشبه جامه ی خود را فرو افکند و جامه ی "سردار اقتصادی" به تن کرد، اکنون به یاری ریزه خوارانش کُمدی درام تازه ای برای مردم ایران فراهم نموده، نقش "سردار دمکراسی" را بر دوش می گیرد؟! آیا برای اجرای چنین نقشی دیر نیست؟

ب. الف. بزرگمهر         ١٠ دی ماه ١٣٩٠

پانوشت:
* منظور «هاشمی رفسنجانی» است.
** در این باره، بویژه در کشوری با «خاورخودکامگی دیرینه پا» (despotism) چون کشورمان ایران، همواره باید برای برای نقش افراد و دگردیسی های آنها در روند و فرآیند انقلاب ـ ضدانقلاب جایی جداگانه باز نمود. تاریخ کشورمان، نمونه هایی برجسته از چنین کسانی را در دل خود دارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!