«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ آذر ۲۵, جمعه

جبهه صلح و جبهه رویارویی

اتحاد عملی مخالفان جنگ ممکن است!

روزی نیست که نشر اخبار تازه صحت پیشبینی های یک دهه گذشته در مورد وجود پروژه یک جنگ تازه توسط مجتمع های نظامی علیه ایران را تایید نکند. اعمال تحریم های به شدت تحریک آمیز اخیر برای بستن راه فروش نفت، یعنی راه تنفس حاکمان سرکوبگر در کشور برای تحریک آن ها به مقابله، تصویب سند پیشنهادی جمهوری خواهان در مجلس سنای آمریکا برای ممنوعیت هرگونه مذاکره دولتمردان آمریکایی با نمایندگان و یا هر میانجی دیگری از طرف دولت جمهوری اسلامی، افتتاح قریب الوقوع خط لوله نفتی برای دور زدن تنگه هرمزی که ممکن است در دوران جنگ بسته شود، تکمیل پروندهٔ محکومیت های رژیم در شورای امنیت سازمان ملل، و سر آخر سخنان گستاخانه رهبران دو رژیم جمهوری اسلامی و اسرائیل در ضرورت رویایی با یکدیگر همه و همه نشانه های صریحی بر این فاجعه دردناک است.

در این فضای مرگبار روانی همه از خود و یکدیگر می پرسند چه باید کرد؟ برخی از پاسخ ها البته روشن است و ابهامی ندارد: هواداران غرب، و نیز عوامل مستقیم و غیر مستقیم بزرگ سرمایه داران جهانی، به ضرورت همراهی با تجاوزگران «آزادیخواه و بشر دوست» نظر داده اند. این گونه پاسخ ها توسط رسانه های شرکتی جهانی به شدت تبلیغ می شود، اما از آنجا که چنین رهنمودهای نابود کننده ای نتوانسته است ونمی تواند مردم را متقاعد و پیرامون خود گردآورد، شکل های تازه ای برای آن ارائه می شود. یکی از تازه ترین بسته بندی ها را  در هفته های اخیردر پاسخ به "چه باید کرد" شاهد بوده ایم. برخی مدعیان مخالفت با جنگ که وانمود می شود خسته و تسلیم واقعیت ها شده اند، استدلال می کنند که وقتی نه جمهوری اسلامی و نه غرب گوش شنوایی ندارند و مسیر خود را ادامه می دهند و این مسیر چنان که همه می دانیم ، همانند دیگر موارد مشابه ، به جنگ منتهی خواهد شد ... چاره ای جز تسلیم شدن به شرایط نداریم. به نظر آن ها باید به فردای آزادی میهن از چنگ رژیم دیکتاتوری اسلامی و نقشی که می توان و باید در آن ایفا کرد اندیشید. آن ها از استدلال خود این نتیجه دردناک را می گیرند که: " پس بهتر است تا دیر نشده به این کاروان پیوست و «این فرصت طلایی» را از دست نداد ."

آیا به راستی نمی توان کاری کرد؟ و آیا تا کنون کاری نکرده ایم؟

برای پاسخ به این سئوال می توان و باید از خود پرسید چرا این جنگ برنامه ریزی شده، که چند بارهم بنا به اعتراف صریح نمایندگان جمهوری اسلامی و آمریکا کلید خورده، تا کنون به اجرا در نیامده است؟ آیا نیروی عظیم صلح، که به وسیله بخش های بزرگی از مردم ایران و جهان حمایت می شود، نبوده و نیست که در طی این سال ها ، در برابر ماشین جهنمی جنگ قد علم کرده و از اجرای این برنامه جلوگیری نموده است؟ اگر نیروهایی مخالف این جنگ نبوده و کسی هم در پی مذاکره نیست، پس دلیل مصوبه پیشنهادی جمهوری خواهان آمریکا برای بستن هرگونه راه مذاکره بعنوان تنها مسیر جلوگیری از جنگ چیست؟ پس سرکوب تمام تشکل ها و تلاشگران راه صلح و بیرون ریختن همه مخالفان جنگ از بارگاه رژیم دیکتاتوری اسلامی، تعطیل کردن روزنامه های ترقی خواه، بستن تقریبا کامل راه دسترسی به رسانه های مستقل از طرق فیلترینگ و کنترل اینترنت و سپردن افسارهای لجام گسیخته بالا رفتن از دیوار سفارت انگلیس به دست دو چهرهٔ سرشناس و رونمایی شده ضد مردمی یعنی لاریجانی و بروجردی با چه هدفی انجام می شود؟ اگر این کار برای چرخش فضای سیاسی از مذاکره به رویارویی نبوده، به چه منظور بوده است؟ آیا این کار از جمله برنامه های توصیه شده ای نیست که اقدام از طرف گردانندگان رژیم را لازمه ی توجیه برای آغاز حمله ناتو اعلام می کند؟

نه، ما در این مصاف تنها با یک جبهه آن هم جبهه جنگ طلبان روبرو نیستیم. آنچه سیر امور را پیش برده و می برد دو جبهه رو در روی جنگ و صلح است، و ما که قربانی این جنگ خانمانسوز هستیم و پس از تکرار سناریوی صنعت گران جنگ و جنایت در صربستان، افغانستان، بغداد، و لیبی، دیگر با تمام وجود ابعاد فاجعه را درک می کنیم، چاره ای نداریم که همچنان و تا آخرین سنگر در جبهه صلح بمانیم و تلاش و مبارزه کنیم و بدانیم با به میدان آمدن مردم در ایران، منطقه و جهان و آگاهی آن ها از دلایل برپایی این جنگ های خانمانسوز، می توان گام دیگری را برداشت و اقدام برای بازداری از جنگ را علیرغم تلاش دیوانه وار جنگ طلبان تا تثبیت یک صلح پایدار به پیش برد.

برای این منظور می توان و باید حول یک پلتفرم صلح جویانه گردآمد و با اتحاد عمل در داخل و خارج، و ایران و جهان ، نیروهای مختلفی را به یکدیگر پیوند داد و فضا را به سود صلح و علیه جنگ به چرخش درآورد.

این یک واقعیت است که مردم در داخل کشور در بی خبری نگه داشته می شوند و به هزار و یک دلیل، هنوز حساسیت لازم را نسبت به خطر جنگ نشان نداده اند. تجربه اما نشان می دهد  که سیر وقایع آن ها را به یکباره و به شدت تکان خواهد داد و به تحرک واخواهد داشت. تردید نباید داشت که حرکت های آینده مردم ما در ادامه راه سبزشان علیه خطر جنگ است. آنچه می تواند و باید مردم را در چنین موقعیت هایی راهبری کند ، و به نیرویی مادی علیه جنگ افروزان داخلی و جهانی هدایت نماید، تعدادی مقاله و مقاله نویس نیست. بلکه تشکل سازمان یافته ای است که باید از هم اکنون تشکیل آن را تدارک دید. ما در سال های گذشته شاهد تجربه ارزشمند ایجاد تشکل های صلح ، بویژه «شورای ملی صلح» بودیم، که سیر رویدادها، درستی مشی و ضرورت وجودی آن را به اثبات رساند.

روشنفکران چپ در طی این سال ها، چه قبل از برپایی شورای ملی صلح و چه پس از انفعال آن در اثر سرکوب و نوطئه های شوم دست اندرکاران رژیم، نقش مهمی در آشنا کردن فعالان سیاسی با جنبش های صلح و ضرورت مقابله با جنگ ایفا کرده اند و صدای آن ها امروز در کنار احزاب و سازمان های ترقی خواه، به حق، هرچه رسا و رساتر شده است. اما یک نقیصه بزرگ در چنین فعالیت هایی به چشم می خورد، و آن یک فردگرایی باور نکردنی ست که در جایگزینی خود به جای احزاب و بازتولید خود بعنوان یک طرحواره، به یک تشکل ستیزی دردناک بدل می شود.

هدف از روشنگری و نشر آگاهی های سیاسی،  نمی تواند تولید انبوه روشنفکران باشد. هدف درست و صحیح در این راه دعوت از مردم، به ویژه فعالان سیاسی - اجتماعی برای پیوستن به احزاب، سازمان ها و تشکل های ترقی خواه و تبدیل شدن به یک نیروی مادی تاثیرگذار در صحنه سیاسی است. این نکته ای است که خلاء آن به شدت احساس می شود. عدم درک تلاش های ارزنده و درخور توجه صورت گرفته توسط تشکل های چپ، ملی و دمکراتیک که خردهای جمعی آینده نگر را جایگزین فردگرایی هرچند درخشان ، اما میرای امروزین ما کرده و می کنند، آن هم به بهانه های کم اهمیت یا واهی، به هیچ روی قابل قبول نیست و همهٔ ما را با شکستی دردناک در رسیدن به اهدافمان مواجه خواهد ساخت. در این زمینه باید از تاریخ درس گرفت و آن را به کار بست.
...
متحد شدن مخالفان جنگ و دخالت نظامی خارجی در یک تشکل فراگیر، قطعا مورد پشتیبانی نیروهای وسیعی در داخل و خارج قرار خواهد گرفت، و چرخشی را در صحنه سیاسی رقم خواهد زد. چنین تشکلی می تواند و باید سنگ بنای جبههٔ مردمی بزرگ تری باشد که استقلال، آزادی، صلح و عدالت اجتماعی، یعنی خواست های واقعی مردم را پرچم مبارزه خود خواهد کرد.  

احمد سپیداری

برگرفته از «نوید نو»:

بخشی از این نوشتار از سوی اینجانب پیرایش شده است.    ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!