«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ مهر ۱۲, سه‌شنبه

نکاتی در مورد حزب توده ایران


دهم مهرماه مصادف است با ۷۰ مین سالگرد بنیانگذاری حزب توده ایران. در تمام طول این سال ها، داوری در مورد ماهیت، اهداف و عملکرد حزب، بی وقفه، از جانب محافل مختلف سیاسی کشور صورت گرفته است.

چند سالی فعالیت در انتشارات حزب توده ایران، پس از انقلاب، این موقعیت را برای من فراهم آورد تا از نزدیک با رهبران، کادرهای انقلابی و روشنفکران حزب آشنا شوم. حذف فیزیکی این افراد در زندان های جمهوری اسلامی، تاثیر نامطلوب برعرصه های مختلف مبارزه در راه برقراری نظام مبتنی بر عدالت اجتماعی در کشورمان از خود باقی گذاشت.

اقامت چند ساله ام در اتحاد شوروی، همزمان با ایام فروپاشی آن، نهایتا به من کمک کرد تا بتوانم به یک ارزیابی شخصی ولی قطعی در مورد فعالیتم در ح.ت.ا دست یابم. زیرا بدون شناخت شوروی، حزب را هم نمی توان شناخت. این تجارب سیاسی، شاید حاوی نکاتی باشد که دوستان مبارز جوان را در بازیابی واقعیت های پنهان در زیرغبار مصنوعی تولیدشده توسط رسانه ها و افرد مغرض، کمک کند.

اکثر رهبران ح.ت.ا، هم متخصص و هم انقلابی و عدالت خواه بودند. آنچه آنان را از دیگران متمایز می کرد، آن بود که با وجود توانایی در فراهم آوردن زندگی مرفه و بی دغدغه خاطر برای خود و خانواده شان، پا در راهی دشوار و پرخطر نهاده بودند که تنها با عشق و "جنون" پیمودنی بود. احسان طبری این سلوک را چنین توجیه می کند: "سزا گفتند و این گفتار را ار زندگی باشد/ جنون قهرمانان عین عقل زندگی باشد". تمام تاریخ حزب نیز سرشار است از فداکاری و جانفشانی قهرمانان مشتاق رهایی انسان ها از بندگی و بردگی صاحبان زر و زور. ح.ت.ایران نخستین مدافع واقعی حقوق محرومان کشور ماست. این طبیعی است که چنین خصوصیتی کینه اشراف زادگان بی غم و درباریان را موجب می شد. هر چند در میان آنان هم کسانی چون مریم فیروز یافت شدند که عطای شاهزادگی در مقابل عدالت خواهی، به لقایش بخشیدند و به صف حزب پیوستند که تحمل زجر و شکنجه تنها ده سال آخر عمرش کافیست تا میزان خلوص انتخابش سنجیده شود.

بدون شناخت درست جهان، چیزی که سفسطه گران نمی پسندند، جا برای تحریف ماهیت اتحاد شوروی و ح.ت.ا باز می ماند. انقلاب اکتبر شوروی، برای اولین بار در تاریخ، حکومتی را مستقر می سازد که در آن هیچ فرد یا گروهی ازامتیازات ویژه مادی بهره مند نیست. این حداقل تفاوت این نظام با سرمایه داری است. چنین تفاوتی اگر نبود آیا فقط یک "بیل گیتس" و نماینده اش در آن دستگاه ابرقدرتی کافی نبود که برای دفاع از منافع اقتصادیشان به هنگام فروپاشی، حاضر شوند به استقبال جنگ جهانی یا حداقل مقابله داخلی روند؟ در شوروی ولی "رهبری"، آنچنان امتیازی نبود که هیچ کدام از اعضای کمیته مرکزی ح.ک.ا.ش را، هنگام فرارسیدن زمان خداحافظی، به فکر شیطنت بیندازد. شیطنتی از آن نوع که تنها درعراق، حتی بدون آنکه پای فروپاشی آمریکا در میان باشد، یک میلیون انسان بی گناه را به خاک و خون می کشد و میلیون ها نفر را آواره می سازد.

سیاست "همزیستی مسالمت آمیز" اتحاد شوروی در یک کلام به معنای این درخواست از غرب بود که: ما را به حال خود بگذارید تا نظام مورد نظرمان را که هیچ تهدیدی را هم متوجه شما نمی سازد، مستقر کنیم. جنگ جهانی دوم، ۲۹ میلیون قربانی و کشوری ویران برای دولت نوپای شوروی باقی گذاشت. پس از آن هم آمریکایی ها که در جنگ آسیب چندانی ندیده بودند، هزینه های نجومی "جنگ سرد" را بسیار حساب شده، به مردم شوروی تحمیل کردند تا سرانجام به آرزوی خود که از نفس انداختن اقتصاد آنان بود، رسیدند. تا در روزی چون امروز، که نوبت گریز ستاره ها از پرچم آمریکاست، خیالشان راحت باشد که "آلترناتیو"ی تحت عنوان "سوسیالیسم" و"عدالت اجتماعی" وجود نخواهد داشت. اتحاد شوروی با امکانات مادی بسیار ضعیف تراز ابرقدرت های غربی توانست در مدتی کوتاه به دستاوردهای بزرگ علمی و رفاهی نائل شود. بهداشت و تحصیل رایگان و تضمین کار و مسکن برای شهروندان ازآن جمله اند. رقابت غرب با سوسیالیسم همچنین به نفع طبقات محروم کشورهای سرمایه داری تمام می شد. سرمایه داران که از ترس نفوذ اندیشه های عدالت جویانه در میان مردم خود، پیش از فروپاشی شوروی مجبور به دادن امتیازات رفاهی به آن ها بودند، اینک در جهان یکه تازی سرمایه، همه آنها را به تدریج پس می گیرند.

اتحاد شوروی، باکمک احزاب کمونیستی و جنبش های آزادیبخش، سعی در تثبیت دستاوردهای سوسیالیسم و جلوگیری از شکست خود و متحدینش در جنگ نابرابر سرد داشت. متحدینی که برخلاف بشارت غرب به رشد سریع و استقرار دمکراسی، اینک به بازیچه های سیاسی آمریکا تبدیل شده اند. وقتی به عنوان مثال جرج بوش به آنها دستور می دهد که باید سامانه دفاعی را در خاک کشورشان نصب کنند، می گویند: چشم. نصب می کنیم و وقتی اوباما می آید و صلاح کشورش را در آن می داند که سامانه نصب نشود، بازهم می گویند: چشم. هرچه شما تصمیم بگیرید. در کشورهایی که زمانی والاترین ارزش های انسانی، به صورت کتاب، فیلم، تئاتر، موسیقی و... ترویج می شد، امروز فحشا و مواد مخدر هر روز درصد بیشتری قربانی می گیرد.

اگرفقط به آزادی عمل آمریکا در اعمال جنایت پس از فروپاشی شوروی هم نظر افکنیم، به این نتیجه می رسیم که شوروی، حتی فارق از عملکرد داخلیش، در ایجاد توازن نظامی و سیاسی جهان نقش مثبت و حیاتی ایفا کرده است.

با وجود چنین تصویری از گذشته و حال جهان، در حالی که می توان اشتباهات زیادی در این ۷۰ سال به حساب ح.ت.ا به ثبت رساند ولی نمی توان به "عدالت اجتماعی" معتقد بود و خط اصلی سیاست هایش را نفی کرد. بارزترین مشخصه این خط ،بکارگیری تجارب جبهه جهانی نیروهای مترقی واز جمله اتحاد شوروی و نیز کمک به آنهاست. این کمک ها با وجود آن که در مواردی، بدون رعایت عرف و نرم های ضرور در ارتباط یک حزب و یک کشور صورت گرفته،از این منظر که باا نگیزه مادی و منفعت شخصی و حتی گروهی از جانب طرفین انجام نشده است، هیچکدام ، آنگونه که برخی دوست دارند بنامند، "خیانت" محسوب نمی شود. اتفاقا بیشتر کسانی که از چنین القابی استفاده می کنند، خود یا ازعوامل مستقیم خیانت های آشکار به کشور، چون شرکت در اجرای "کودتای ننگین ۲٨ مرداد" و یا از حامیان چنین اقداماتی هستند.

جهان غرب امروز با پشتوانه اسلحه و زور و نه سرمایه و اقتصاد به حیاتش ادامه می دهد. چین و دیگر رقبای غرب هم اگر به چنین راهی می رفتند، امروز هرج و مرج مطلق بر دنیا حکمفرما بود. در چنین شرایطی آیا ضریب هوشی فوق العاده ای لازم است تا انسان بتواند درک کند که اگر آن آلترناتیوی که ح.ت.ا به دنبالش بود، فرو نریخته بود، کل بشریت و نه فقط طبقه کارگر، امروزبا امیدی بیشتر به آینده می نگریست؟

- شما ممکن است متناسب با خاستگاه طبقاتی خود، اینگونه ارزیابی در مورد شوروی و ح.ت.ا را نپسندید وبا آن مخالف باشید. چنین واکنشی منطقی است، هرچند تصور نمی کنم که در رد آن حرف جدیدی، جز اتهامات و انگ زنی های رایج محافل سرمایه داری داشته باشید.

- شما ممکن است با موضعگیری "چپ" مخالف چنین برداشتی باشید. جوابم این است که: اگر فکر می کنید که در این جهان، بدون ارتباط تنگاتنگ با دیگر نیروهای طرفدار "عدالت اجتماعی"، می توانید به وزنه ای قابل اعتنا بدل شوید، آنگونه که در معادلات چیزی بیش از چرخ پنجم محسوب شوید، به نظرمن "آب درهاون می کوبید" شاید هم بازیچه دست رهبرانی قرارگرفته اید که می خواهند سر بزنگاه شما را به "ناکجاآباد" برند. ولی اگربه ضرورت هماهنگی با دیگر نیروهای مترقی جهان معتقدید، می توانید درک کنید که رهبران ح.ت.ا هم در گذشته تا چه حد در تشکیل چنین اتحاد و پیوندهایی کوشیدند واگر زنده بودند حتما انتقادهای شما را هم به گوش جان می شنیدند و دست اتحاد به سویتان دراز می کردند. (رهبران کنونی هم احتمالا همینطور).

- شما شاید خود از طبقات زحمتکش ولی اصولا با"عدالت اجتماعی" و در نتیجه با چنین تحلیل هایی، مخالف هستید. راستش فکر می کنم که قسمت اعظم انرژی رسانه ای زورگویان عالم صرف آن می شود که من و شما را به شرکت در جبهه جنگ بر علیه منافع خودمان ترغیب کنند. آن ها به "گوشت دم توپ" احتیاج دارند و کسانی که چیزی بیش از زنجیر دارند که از دست دهند، جلوی توپ ظاهر نمی شوند.

خسرو صدری             سوم اکتبر ۲۰۱۱

khosro-sadri.blogspot.com

۱ نظر:

حمید محوی گفت...

بی گمان وجود جبهۀ سوسیالیست خیلی در معادلات جهانی تأثیر داشت...ولی هر چه بود، خوب و یا بد و یا متوسط، باید نتیجه گیری افراطی از فروپاشی جبهۀ سوسیالیسم را افشا کنیم.باید بدانیم که ساختمان سوسیالیستی نیز مانند هر تجربۀ علمی دیگری می توانست با شکست مواجه شود و یا دچار وقفه هایی شود که شد.ولی شکست یک تجربه شکست نظریه نیست. آزمایشگاه تاریخی هنوز باز است. البته الگوهای قدیمی با شکست مواجه شده اند، استالین تا خمر سرخ...پرسشی که امروز باید مطرح گردد، پیرامون چگونگی بازگشت کمونیسم و الگویی نوین آن است. نظام سرمایه داری دست آوردهای مبارزات اجتماعی را پس می گیرد، و کمونیست ها بسیج می شوند.

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!