«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ شهریور ۳۰, چهارشنبه

حیدرخان عمواوغلى


حیدرخان عمواوغلى، از نخستین رهبران چپ ایران. در مورد ملیت و زادگاه او اختلاف است. محمد قزوینى که حیدرخان را از نزدیک می شناخته، وى را از رؤسا و ارکان مجاهدان خارجى، یعنى غیر ایرانى، دانسته است که در اوایل مشروطه، داوطلبانه به ایران آمد (رجوع کنید به ۱۳۶۳ش، ج ۹، ص ۱۷۹، ۲۳۳ـ ۲۳۴؛ همو، ۱۳۲۵ش، ص ۳۹ـ۴۰). عباس اقبال آشتیانى نیز (۱۳۲۵ش الف، ص ۶۲) او را از مردم قفقازیه و از اتباع دولت روسیه تزارى شناخته است، ولى به گفته کسروى (۱۳۸۱ش، ص ۴۴۸)، وى از مردم سلماس بود و در قفقاز بزرگ شد.

در حالی که فریدون بازرگان، که خود سلماسى بود و پدرش، پدر و جد حیدرخان را به خوبى می شناخت و خود در مدت اقامت حیدرخان در روسیه، با وى مراوده داشت، حیدرخان را ایرانى و از ایل افشار ارومیه دانسته است. به گفته وى، پدر حیدرخان که در شهرهاى قارْص و آلکساندروپول (گومرى امروزى) به تجارت پارچه و فرش اشتغال داشت، حیدرخان را در یازده سالگى به روسیه برد (ص ۶۱ـ۶۲). برخى نیز به استناد خاطرات حیدرخان عمواوغلى و اسناد خانوادگى وى که برادرش مصطفى در اختیارشان گذاشته است ــ تاریخ تولد او را ۱۷ محرّم ۱۲۹۸/ ۲۰ دسامبر ۱۸۸۰ و محل تولدش را ارومیه دانسته اند. به نوشته اینها، علی اکبر افشار، پدر حیدر، که حکیم داروساز (عطار؟) بود، شش سال پس از تولد حیدر، همراه خانواده اش به قفقاز مهاجرت کرد و در شهر آلکساندروپول ساکن شد (رجوع کنید به على امیرخیزى، ص ۸۹؛ رائین، ج ۲، ص ۱۶۹ـ ۱۷۰، به نقل از رضا روستا؛ شمیده، ص ۱۵ـ۱۸). او پس از قبول تابعیت روسیه، نام خانوادگى تارى وردیف یافت که به فرزندانش و از جمله به حیدر نیز منتقل شد (تقی زاده، ۱۳۷۲ش، ص ۱۱۰).

حیدر در ۱۳۰۵/۱۸۸۸ به مدرسه ابتدایى روسى رفت و سپس در مدرسه متوسطه ایروان و مدرسه پلی تکنیک تفلیس ادامه تحصیل داد. در همین ایام، با افکار انقلابى چپى آشنا شد و فعالیت انقلابى خود را آغاز کرد. او پس از پایان تحصیلات و دریافت دیپلم مهندسى برق در ۱۳۱۸/۱۹۰۱، در نیروگاه برق شهر باکو و کارخانه متقالبافى و تأسیسات استخراج نفت حاجى زینالعابدین تقی یف، سرمایه دار معروف، به کار پرداخت (رجوع کنید به شمیده، ص ۱۸ـ۲۳؛ رئیس نیا، ص ۱۴ به بعد؛ قزوینى، ۱۳۶۳ش، ج۹،ص۲۳۴). حیدرخان که به هنگام اقامت در شهرهاى ارمنی نشین و گرجی نشین با زبانهاى ارمنى و گرجى و نیز در دوران تحصیل با زبانهاى روسى و فرانسه و آلمانى آشنا شده بود، در جریان مسافرتهایش به اروپا، با سه زبان اخیر بیشتر آشنا شد (شمیده، ص ۲۲؛ رائین، ج ۲، ص ۱۷۰، به نقل از همو).

حیدرخان، به قولى، در محیط کارش در روسیه به عمواوغلى معروف شد (شمیده، ص ۲۳). به قولى دیگر، عمواوغلى نام مستعار تشکیلاتى او بود که بعدها از نام اصلی اش معروفتر شد (على امیرخیزى، ص ۹۰). حیدرخان، به نوشته خودش، به هنگام مسافرت اول مظفرالدین شاه به فرنگ در ۱۳۱۸ که در جستجوى مهندسى مسلمان براى احداث کارخانه چراغ برق بود به استخدام دولت ایران درآمد و پس از مدتى با وسایل لازم روانه خراسان شد (رجوع کنید به اقبال آشتیانى، ۱۳۲۵ش الف، ص ۶۳). اگرچه محمد قزوینى هم (۱۳۲۵ش، ص ۴۰) استخدام عمواوغلى را در زمان مراجعت شاه از سفر اول دانسته، استخدام وى در سفر دوم شاه در ۱۳۲۰ نیز محتمل است (رجوع کنید به اقبال آشتیانى، ۱۳۲۵ش الف، ص ۶۳، پانویس ۱). حیدرخان از شعبان ۱۳۲۰ تا رجب ۱۳۲۱ در مشهد بود و در شورش مردم در صفر ۱۳۲۱ برضد حاکم خراسان، که به استعفایش منجر شد، نقش داشت. وى همچنین براى تشکیل «یک فرقه سیاسى به دستور روسیه» تلاش بسیار کرد اما موفق نشد و به ناچار روانه تهران گردید. در تهران، ابتدا در «ماشینخانه»، سپس در تجارتخانه روسى و بالاخره در اداره چراغ برق حاج حسین آقا امین الضرب استخدام شد. او با استفاده از امکانات شغلی اش به فعالیت سیاسى در زمینه ترویج و تبلیغ مشروطه خواهى پرداخت (ریاضى،ص۱۵۲ـ۱۵۳؛اقبال آشتیانى، ۱۳۲۵شالف، ص۶۶ـ۷۰، به نقل از حیدرخان عمواوغلى) و پس از صدور فرمان مشروطه، براى تشکیل فرقه اجتماعیون عامیون در تهران تلاش کرد (اقبال آشتیانى، ۱۳۲۵ش الف، ص ۷۰، به نقل از همو؛ آدمیت، ۱۳۵۴ش، ص ۱۹؛ رضازاده ملک، ص ۳۹ به بعد). او به یارى فداییان باکو، براى ترساندن مستبدان، در خانه برخى رجال قاجار از جمله علاءالدوله (حاکم تهران) بمب منفجر کرد (رجوع کنید به اقبال آشتیانى، ۱۳۲۵ش الف، ص ۷۰ـ۷۱، به نقل از همو). بعدها هم در عملیات قتل میرزاعلی اصغرخان اتابک، صدراعظم، در ۲۱ رجب ۱۳۲۵ (رجوع کنید به تقی زاده، ۱۳۴۹ـ ۱۳۵۸ش، ج ۲، ص ۲۱۲؛ کسروى، ۱۳۸۱ش، ص ۴۴۸ـ۴۴۹؛ اقبال آشتیانى، ۱۳۲۵شب، ص ۴۹ـ۵۱، به نقل از حیدرخان عمواوغلى) و سوءقصد به جان محمدعلى شاه در ۲۵ محرّم ۱۳۲۶ (رجوع کنید به ملکزاده، ج ۳، ص ۶۲۲؛ کسروى، ۱۳۸۱ش، ص ۵۴۲ـ۵۴۳، ۵۵۰) نقش عمده اى داشت.

پس از سوءقصد به جان شاه، حیدرخان به همراه چند تن دیگر دستگیر شد (کسروى، ۱۳۸۱ش، ص۵۵۰). وى و یکى دیگر از متهمان که از اتباع روسیه بودند، به سفارت آن کشور تحویل داده شدند ولى مدارکى به دست نیامد که دالّ بر اثبات اتهام آنان باشد (کتاب نارنجى، ج ۱، ص ۱۷۰). در حالیکه شایع بود روسها می خواهند حیدرخان را به سیبرى بفرستند، شاه در نتیجه فشار انجمنهاى انقلابى و برخى نمایندگان مجلس، به «استخلاص کسى که… او را قطعاً شریک در قصد کشتن خود» می دانست، تن در داد (دولت آبادى، ج ۲، ص ۲۳۴ـ۲۳۵؛ کسروى، ۱۳۸۱ش، ص ۵۵۰ـ۵۵۱؛ شیخ الاسلامى، ص ۵۱، ۶۰؛ براى آگاهى بیشتر در مورد اعتراض و فشار انجمنها رجوع کنید به مساوات، سال ۱، ش ۲۴، ۲۳ ربیع الآخر ۱۳۲۶، ص ۵ـ۶؛ اتحاد، سال ۱، ش ۱۲، ۲ ربیع الآخر ۱۳۲۶، ص ۱ـ۳؛ نیز براى آگاهى از نتایج و عواقب این ترور رجوع کنید به استبداد صغیر*). حیدرخان عمواوغلى به مناسبت شغل و فعالیتهاى انقلابی اش در این دوره، به حیدر برقى یا چراغ برقى و نیز حیدر بمبى یا بمبیست معروف شد (رجوع کنید به قزوینى، ۱۳۲۵ش، ص ۳۹؛ رئیسنیا، ص ۴۸؛ شاکرى، ۲۰۰۱، ص ۲۰۷).
حیدرخان پس از آزادى عازم قفقاز شد و در پى به توپ بسته شدن مجلس در ۲۳ جمادىالاولى ۱۳۲۶ و آغاز مقاومت مردم تبریز، حمایت مالى ثروتمندان مسلمان قفقازى را جلب کرد و داوطلبان گرجى را براى یارى فداییان مشروطه خواه تبریز تشویق نمود. ظاهراً وى پیش از پایان مرحله اول مقاومت مسلحانه تبریز در نیمه دوم رمضان ۱۳۲۶، به تبریز رفت و به زودى از ارکان انقلاب آذربایجان گردید (رجوع کنید به کسروى، ۱۳۸۱ش، ص۷۸۹ـ ۷۹۳؛ طاهرزاده بهزاد، ص ۴۳۸ـ۴۳۹) و با فرستادن جعبه اى که در آن بمب تعبیه شده بود براى شکراللّه خان شجاع نظام مرندى، از سرداران استبدادخواه که راه جلفا ـ تبریز را بسته بود، او را از سر راه برداشت (اسماعیل امیرخیزى، ص ۲۱۹ـ ۲۲۳؛ کسروى، ۱۳۸۱ش، ص۸۰۰ـ۸۰۴). حیدرخان پس از انجام دادن مأموریتى از سوى انجمن ایالتى آذربایجان در تصرف خوى و سروسامان دادن به امور آنجا، مصدر خدمات مهمى در آذربایجان شد (رجوع کنید به کسروى، ۱۳۸۱ش، ص۸۳۷، ۸۷۳ـ۸۷۶؛ اسماعیل امیرخیزى، ص ۲۴۱ـ۲۴۲؛ رضازاده ملک، ص ۱۶۳ به بعد).

حیدرخان عمواوغلى که پس از فتح تهران در اواخر جمادىالآخره ۱۳۲۷، خود را به این شهر رسانده بود، در تشکیل و سازماندهى فرقه دموکرات ایران فعالانه شرکت کرد (آدمیت، ۱۳۵۴ش، ص ۹۵، ۱۳۶، ۱۳۹). او در این دوره، به سازماندهى ترور سیدعبداللّه بهبهانى* متهم شد (همان، ص ۱۴۶ـ۱۴۷). این ترور به ترورهاى دیگرى منجر گردید (ملکزاده، ج ۶، ص ۱۳۳۸). وى در عین حال به اتفاق فداییان زیر فرمانش، در خلع سلاح مجاهدان در پارک اتابک (۳۰ رجب ۱۳۲۸) شرکت داشت. در جریان همین خلع سلاح بود که ستارخان* زخمى و خانه نشین شد (اسماعیل امیرخیزى، ص ۵۴۶؛ کسروى، ۱۳۷۸ش، ص ۱۴۰ـ۱۴۶؛ ملک زاده، ج ۶، ص ۱۳۴۶).

حیدرخان که تلاشهاى زیادى براى تحکیم موقعیت فرقه دموکرات و توسعه تشکیلات آن انجام مىداد و به همین منظور به نقاط مختلف کشور مسافرت می کرد (رجوع کنید به بهار، ج ۱، ص ه ؛ نامه هاى مشروطیت…، ص ۳۲۲، ۳۲۸، ۳۵۱؛ اقبال آشتیانى، ۱۳۲۵شالف، ص ۷۶؛ رضازاده ملک، ص ۱۸۱، ۲۰۲)، سرانجام زیر فشار دولت سپهدار و به خواست حکومت روس در رجب یا شعبان ۱۳۲۹ از ایران خارج گردید (کسروى، ۱۳۷۸ش، ص ۱۵۷؛ رضازاده ملک، ص ۲۰۳؛ رئیس نیا، ص ۱۹۱ به بعد؛ نیز براى آگاهى از گزارش متفاوتى مبنى بر اخراج حیدرخان رجوع کنید به صادق، مجموعه ۱، ص ۱۸۹ـ۱۹۹، ۳۲۱؛ ملکزاده، ج ۶، ص ۱۳۶۷). آنگاه در سر راه خود به اروپا، در روسیه به دروغ به محمدعلى میرزاى مخلوع قول داد که براى بازگرداندن تاج و تختش به او کمک کند و مبلغ گزافى از وى گرفت و بعدها استدلال کرد «غرض این بود که از پول محمدعلى شاه که مایه قدرت و فساد او بود کاسته شود» (رضازاده ملک، ص ۲۰۹ـ۲۱۰؛ نوائى، ص ۵۷). حیدرخان سالها در اروپا اقامت کرد و با لنین و ایرانیان مهاجر پاریس و برلین تماس داشت (در مورد مناسبات حیدرخان و لنین رجوع کنید به رضازاده ملک، ص ۲۱۷؛ شاکرى، ۲۰۰۱، ص ۲۰۷ـ۲۰۸؛ و درباره مناسباتش با مهاجران ایرانى رجوع کنید به قزوینى، ۱۳۲۵ش، ص ۴۰؛ همو، ۱۳۶۳ش، ج ۹، ص ۱۷۹، ۱۸۲، ۱۸۵، ۲۳۴؛ شیبانى، ص ۱۱۲ـ۱۱۳، ۱۸۰، و جاهاى دیگر؛ آدمیت، ۱۳۴۰ش، ص ۳۳۵؛ رضازاده ملک، ص ۲۱۳ـ۲۱۷).

حیدرخان در زمان جنگ جهانى اول به «کمیته ملّیون ایرانى» پیوست که در ۱۳۳۳/۱۹۱۵ با حمایت مالى دولت آلمان، برضد روس و انگلیس، در برلین تشکیل گردید (رجوع کنید به بهنام، ص ۷ به بعد) و به مأموریت از طرف همان کمیته به بغداد رفت و در همین مسافرت بود که لباس قشون عثمانى به تن کرد (رجوع کنید به نوائى، همانجا؛ رضازاده ملک، ص ۲۱۶). در همان زمان، مذاکراتى بین او و مقامات نظامى آلمان براى سازماندهى یک نیروى نظامى صورت گرفت ولى چون حیدرخان خواهان فرماندهى مستقل خودش بود و به سبب مخالفت برخى از ایرانیها، به ویژه نظام السلطنه مافى، توافقى بین حیدرخان و آلمانیها حاصل نشد (رجوع کنید به گرکه، کتاب ۲، ص ۷۹۶، ۹۵۲ـ۹۵۳، ۹۷۱؛ اتحادیه، کتاب ۱، ص ۱۵۷). گروهى گویا قصد داشتند که حیدرخان را جانشین نظام السلطنه مافى کنند (سنجابى، ص ۳۵۴؛ دولت آبادى، ج ۳، ص ۳۵۴) و به ادعایى، حتى طرحى براى ترور نظام السلطنه در دست اقدام بود که کشف گردید و حیدرخان به استانبول فرستاده شد (اعظام قدسى، ج ۱، ص ۳۶۶؛ اتحادیه، کتاب ۱، ص ۱۵۷ـ۱۵۸).

حیدرخان از استانبول به اروپا برگشت و با در گرفتن انقلاب ۱۹۱۷ روانه روسیه شد و در پتروگراد و آسیاى مرکزى به فعالیت انقلابى پرداخت (شمیده، ص ۶۲ به بعد؛ على امیرخیزى، ص ۹۳ـ۹۴). او مدتى پس از شرکت و ایراد سخنرانى در کنگره خلقهاى خاور که در ذیحجه ۱۳۳۸/ سپتامبر ۱۹۲۰ در باکو برگزار شد (رئیس نیا، ص ۲۴۵ـ۲۵۲؛ براى متن سخنرانى رجوع کنید به سیف پور فاطمى، ص ۱۶۹ـ۱۷۱) و انتخاب شدن به صدارت کمیته مرکزى دوم حزب کمونیست ایران (پرسیتس، ص ۷۶ـ۷۷)، به منظور ایجاد آشتى بین دسته هاى رقیب در جنبش جنگل و تشکیل دوباره جبهه متحد ضداستعمارى و استبدادى در اوایل مرداد ۱۳۰۰ به گیلان آمد. مذاکرات بین سران نهضت جنگل، به تشکیل کمیته جدید انقلاب با شرکت میرزا کوچک خان جنگلى* و حیدرخان عمواوغلى و اعلان جمهورى شورایى گیلان به سرکمیسرى میرزا و کمیسرى خارجى عمواوغلى در اواسط مرداد منجر شد (رضازاده  ملک، ص ۲۴۸ـ۲۴۹؛ فخرائى، ص ۳۲۶ـ۳۲۹). لیکن به عللى، جبهه متحد و جمهورى شورایى چندان نپایید و تشدید اختلافات میان اعضاى کمیته انقلاب به درگیریهاى مسلحانه میان نیروهاى آنها و از هم پاشیدن نهضت انجامید (رجوع کنید به جنگل*، نهضت؛ براى تحلیلى از دیدگاههاى حیدرخان عمواوغلى درباره نهضت جنگل رجوع کنید به شاکرى، ۱۳۸۶ش، ص ۲۶۶). حیدرخان عمواوغلى که در جریان حمله طرفداران میرزا به محل اجلاس اعضاى کمیته در اوایل مهر ۱۳۰۰ به اسارت درآمده بود (رجوع کنید به فخرائى، همانجا؛ پرسیتس، ص ۹۹ـ۱۰۰)، چند روز بعد به دستور حسنخان آلیانى، از یاران میرزا، به قتل رسید (آلیانى، ص ۸۸ـ۸۹، ۱۴۸ـ۱۵۳). در مورد اینکه اعدام حیدرخان با اطلاع میرزا یا بدون آگاهى وى صورت گرفته، نظرهاى متضادى ابراز شده است (رجوع کنید به رئیس نیا، ص ۳۴۷ـ۳۵۱؛ شاکرى، ۲۰۰۱، ص ۲۰۸) و بنابه نظر رواسانى (ص ۲۲۳)، وى «تحت شرایطى که هنوز به درستى مورد تحقیق قرار نگرفته و روشن نشده است، کشته شد».

رحیم رئیس نیا

منابع:
فریدون آدمیت، فکر آزادى و مقدمه نهضت مشروطیت، تهران ۱۳۴۰ش؛ همو، فکر دموکراسى اجتماعى در نهضت مشروطیت ایران، تهران ۱۳۵۴ش؛ شاهپور آلیانى، نهضت جنگل و معین الرعایا (حسنخان آلیانى)، با همکارى و ویراستارى على رفیعى جیردهى، تهران ?]۱۳۷۵ش[؛ منصوره اتحادیه، رضاقلیخان نظام السلطنه، تهران ۱۳۷۹ش؛ حسن اعظام قدسى، خاطرات من، یا، روشن شدن تاریخ صدساله، تهران ۱۳۴۹ش؛ عباس اقبال آشتیانى، «حیدرخان عمواوغلى»، یادگار، سال ۳، ش ۵ (دى ۱۳۲۵الف)؛ همو، «قاتل حقیقى میرزاعلی اصغرخان اتابک»، همان، سال ۳، ش ۴ (آذر ۱۳۲۵ب)؛ اسماعیل امیرخیزى، قیام آذربایجان و ستارخان، تبریز ۱۳۳۹ش؛ على امیرخیزى، «حیدرعمو اوغلى»، دنیا، سال ۱۱، ش ۴ (۱۳۵۰ش)؛ فریدون بازرگان، «راجع بمرحوم حیدرخان عمواوغلى»، یادگار، سال ۳، ش ۸ (فروردین ۱۳۲۶)؛ محمدتقى بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسى ایران، تهران ۱۳۲۳ـ۱۳۶۳ش؛ جمشید بهنام، برلنىها: اندیشمندان ایرانى در برلن، ۱۹۱۵ـ ۱۹۳۰،تهران ۱۳۷۹ش؛ حسن تقی زاده، زندگى طوفانى : خاطرات سیدحسن تقىزاده، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۷۲ش؛ همو، مقالات تقی زاده، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۹ـ۱۳۵۸ش؛ یحیى دولتآبادى، حیات یحیى، تهران ۱۳۶۲ش؛ اسماعیل رائین، حیدرخان عمواوغلى، ج :۲ اسناد و خاطره هاى حیدرخان عمواوغلى، ]تهران[ ۱۳۵۸ش؛ رحیم رضازاده ملک، حیدرخان عمواوغلى، ]تهران ۱۳۵۲ش[؛ شاپور رواسانى، نهضت میرزا کوچکخان جنگلى و اولین جمهورى شورایى در ایران، ]تهران [۱۳۶۸ش؛ محمدیوسف ریاضى، عین الوقایع : ]وقایع ایران، ۱۲۳۱ـ۱۳۲۴ق[، چاپ محمدآصف فکرت، تهران ۱۳۷۲ش؛ رحیم رئیس نیا، حیدر عمواوغلى درگذر از طوفانها، ]تهران[ ۱۳۶۰ش؛ علی اکبر سنجابى، ایل سنجابى و مجاهدات ملى ایران : خاطرات علی اکبر خان سنجابى، سردار مقتدر، تحریر و تحشیه کریم سنجابى، تهران ۱۳۸۰ش؛ خسرو شاکرى، میلاد زخم: جنبش جنگل و جمهورى شوروى سوسیالیستى ایران، ترجمه شهریار خواجیان، تهران ۱۳۸۶ش؛ على شمیده، آزادلیق قهرمانى: حیدر عمواوغلى، تبریز ۱۳۵۰ش؛ عبدالحسین شیبانى، خاطرات مهاجرت: از دولت موقت کرمانشاه تا کمیته ملّیون برلن، چاپ ایرج افشار و کاوه بیات، تهران ۱۳۷۸ش؛ جواد شیخ الاسلامى، قتل اتابک و شانزده مقاله تحقیقى دیگر، تهران ۱۳۶۷ش؛ صادق صادق، خاطرات و اسناد مستشارالدوله صادق، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۱ـ۱۳۷۴ش؛ کریم طاهرزاده بهزاد، قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران، تهران ۱۳۳۴ش؛ ابراهیم فخرائى، سردار جنگل: میرزا کوچک خان، تهران ۱۳۶۶ش؛ محمد قزوینى، «وفیات معاصرین»، یادگار، سال ۳، ش ۵ (دى ۱۳۲۵)؛ همو، یادداشتهاى قزوینى، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ش؛ کتاب نارنجى : گزارشهاى سیاسى وزارت امور خارجه روسیه تزارى درباره انقلاب مشروطه ایران، ج ۱، ترجمه حسین قاسمیان، به کوشش و ویراستارى احمد بشیرى، تهران: نشرنور، ۱۳۶۷ش؛ احمد کسروى، تاریخ مشروطه ایران، تهران ۱۳۸۱ش؛ همو، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، تهران ۱۳۷۸ش؛ اولریش گرکه، پیش به سوى شرق: ایران در سیاست شرقى آلمان در جنگ جهانى اول، ترجمه پرویز صدرى، تهران ۱۳۷۷ش؛ مهدى ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران ۱۳۶۳ش؛ نامه هاى مشروطیت و مهاجرت از رجال سیاسى و بزرگان محلى به سیدحسن تقی زاده: سالهاى ۱۳۲۵ قمرى به بعد، چاپ ایرج افشار، تهران: نشر قطره، ۱۳۸۶ش؛ عبدالحسین نوائى، «حیدرعمواوغلى و محمدامین رسولزاده»، یادگار، سال ۵، ش ۱ و ۲ (شهریور ـ مهر ۱۳۲۷)؛
Cosroe Chaqueri, Origins of social democracy in modern Iran, Seattle 2001; Moisei Aronovich Persits, A shamefaced intervention: the Soviet intervention in Iran, 1920-1921, Moscow 1999; Nasrollah Saifpour Fatemi, Diplomatic history of Persia, 1917-1923: Anglo- Russian power politics in Iran, New York 1952.

برگرفته از تارنگاشت «آذربایجان»:

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!