«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ مرداد ۱۷, دوشنبه

باقالی بیار و خر و بغلش کن!


راستش ما هرچی به مغز وامونده مون فشار آوردیم نفهمیدیم چرا نام خانوادگی بعضی آدم ها اینقده با گفتار و کردارشون ناهماهنگه! حالا پندارشون رو دیگه نمی دونم. باید رفت از کرام الکاتبین پرسید. یکیشون این آقای باهنره که شاید تنها هنری که تو زندگیش داشته اینه که نون داداش جوونمرگ شده شو می خوره. اون یکی هم این آقای زیباکلامه که هر دفه تا حالا دهنشو واکرده جز شکر از دهنش بیرون نیومده. حالا از صحبت های گهربارش درباره ی رابطه افلاتون یا کرات آسمانی با اقتصاد بیمار ایران می گذرم و اونها رو می ذارم به حساب حرف های هوایی که گاه گداری به زبون میارن. ولی ازین صحبت آخرش معلومه که خیلی داغ کرده. توی یه مقاله ی فسقلی سی و یک بار اسم حزب توده رو آورده و با برهان خلف سعی کرده ثابت کنه که این حزب سرچشمه ی همه ی بدی ها توی این کشور بوده! کمترینش هم این بوده که به مخالفینش احترام نذاشته! به زبون بی زبونی هم میخاد بگه که تقصیر این بن بستی که همه ی موشهای اسلام پناه توش گیر افتادن و بعضی هاشون که زرنگ ترن از کشتی نظام وسط اقیانوس استکبار جهانی شیرجه می رن به گردن حزب توده س چون جلوی توسعه سیاسی لیبرال رو تو ایران گرفته و نذاشته ایران وارد دهکده جهانی بشه. البته دهکده جهانی را خودم اضافه کردم ولی اگه مقاله یخورده بیش تر کش پیدا می کرد حتمن به اینجا هم می رسید. بنازم به این همه رو!

با خودم داشتم فکر می کردم اجداد هر دو این ها حتما توی ترکیه به دنیا اومدن؛ منظورم همون وقتیه که عزیز نسین که الهی نور به قبرش بپاشه و (قایمکی) یه جایی تو بهشت زیر درخت سدر نصیبش شده باشه راجع به شناسنامه گرفتن آدم ها اون موقع که شناسنامه داشتن اجباری شده بود و همه باید می رفتن یه اسم خانوادگی هم علاوه بر اسمشون انتخاب می کردن، توی یکی از داستان های قشنگش نوشته بود:
کچله نام خانوادگیشو زلفعلی گذاشت؛ نابینا شد نورعلی، آقا خسیسه فامیلی شو گذاشت کرامت و همینطور بگبر برو جلو. حالا تا اینجاش اشکالی نداره. با حلوا حلوا گفتن هم که دهن شیرین نمی شه. ولی امان از وقتی که یکی از اینها به یه جایی برسه. مثلا عنوان پیشکار اقتصادی فلان آخوند ببخشید کون نشور رو پیدا کنه. دیگه خدا رو هم بنده نیس و به قول اون ارمنیه:
«باقالی بیار و خر و بقلش کن!»

«نخود آش»      تاریخ لازم نیست 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!