«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ خرداد ۳۰, دوشنبه

ستیز با کژروی های درون جنبش، بخشی از پیکار ماست!

یادداشتی کوتاه درباره نوشتار آقای سیروس مددی

سیروس مددی ارجمند!

این نوشته شما را نیز چون دیگر نوشته های ارزشمند شما خواندم و برگردان سخنرانی زنده یاد پیشه وری در سالن شیر و خورشید تبریز و نیز پرسش و پاسخ شما درباره ی مساله ی ملی را که در گذشته نموده بودید، در تارنوشتم بازانتشار نمودم.

شوربختانه در جریان همه گفتگوها و ستیزه ها پیرامون مسائل ملی و خلق های کشورمان (دربرگیرنده ی فارس ها!) نیستم و نباید در این باره بیش از آنچه می دانم چیزی بگویم؛ تنها به یک نکته در این نوشتار انتقاد جدی دارم. شیوه ی برخورد شما با طرف ستیزه، دستکم در برخی جاها و نیز شیوه ی نگرش شما، پندآمیز است که حتا در عنوانی که برای نوشتار برگزیده اید نیز بازتاب یافته است. من چنین شیوه برخوردی را صرف نظر از درستی مواضع شما نادرست می دانم. زیرا در درجه ی نخست جُستار مهم مورد ستیزه را تا اندازه ی بسیاری به حاشیه می راند و از آن مهم تر اهمیتی بیش از آنچه نیاز است به چنین آدم ها (و نه جستار مورد ستیزه) که بخش عمده ی آنها را فرومایگانی مزدبگیر و وابسته به نهادهای امپریالیستی دربرمی گیرند، داده می شود.

در نوشتار به یک نکته نیز نارسا و سست برخورد شده است و آن پیوند بنیادین همه ی اینگونه نظریه ها و پنداربافی های شووینیستی در هر دو سو، هم در میان به گفته ی آنها «فارسلر» ها و هم در میان «تورکلر»هاست؛ بویژه آنکه از سوی بخش عمده ای از نیروهای حاکمیت که در بن بست اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی گیر افتاده اند نیز به آن دامن زده می شود. 

نکته ی دیگری نیز که در گفتگوی پیشین شما با یکی از روزنامه نگاران 
(http://www.azer-online.com/azer/?p=4868) به چشمم خورد، کمبودی است که همه ی این مسائل و از آن میان مساله ملی  در گرو رویکرد درست به آن از سوی همه ی نیروهای پیشرفت خواه میهن ماست:
راه رشد اقتصادی ـ اجتماعی

همه ی دشواری ها از اینجا سرچشمه می گیرد که به این جُستار محوری و اصلی از سوی تقریبا هیچ کسی بهای بایسته و شایسته داده نشده است. برای همه ی آنها بیش تر جُستار دمکراسی در میان بوده است و هست و به همین دلیل نتوانسته اند و همچنان نمی توانند در نیروی «اپوزیسیون» صف خود را از نیروهای راست سلطنت طلب، مشروطه خواه و مزدوران سرمایه جدا نمایند. این سستی و نارسایی بزرگ در میان نیروهای همچنان آغشته به ویروس نولیبرالیسم، بزرگ ترین امکان را برای نیروهای اهریمنی دشمن ایران و همه خلق های آن فراهم آورده است تا سیاست های خود را برپایه ی این سردرگمی بهتر پیش ببرند. آبشخور «سوپرناسیونالیست ها»، شووینست های ترک و کرد و فارس و عرب و ... نیز تا اندازه ای در همین سردرگمی است.

با همه ی این ها می پندارم که نکته های در میان گذاشته شده بوسیله ی شما در آن گفتگوی یاد شده می تواند بهترین کارپایه برای گفتگو و ستیزه میان کسانی که به سرنوشت مردم ایران و همه ی خلق های آن دلبسته اند، قرار گیرد.

با مهر   بهزاد (ب. الف. بزرگمهر)


این یادداشت در بخش نظرخواهی نوشتار یاد شده تارنگاشت «آذربایجان» به نشانی زیر درج شده است:
عنوان این نوشتار از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

***


آقای علیرضا قزوینی زاده اردبیلی یکی از چهره ها ی شگفت در میان ملیت پرستان افراطی آذربایجان است که در «تخریب» و «تکفیر» دگراندیشان و منتقدین شهرتی بهم زده است. ایشان اخیرا ـ پس از افشاگری سایت «آذربایجان» علیه شبکه ی «مهران بهاری» ـ با شگرد جدیدی وارد میدان شده و با انتشار مجدد یکی از «آثار» تیپیک خود مرا متهم کرده است که دیالوگ شفاهی و کتبی را در جنبش ملی آذربایجان ناممکن کرده ام!!! آقای اردبیلی که نمونه هایی از «دیالوگ» کردن کتبی و شفاهی شان برای اهل فن آشکار است، به اقتضای معجون ناشی از ترکیب «منش شخصی» و ایدئولوژی «ملیت پرستی افراطی»، از یکسو نیازی به دیالوگ نمی بیند و از سوی دیگر هر آنجا که از «دیالوگ» سخن می گوید، منظورش «بازجویی» است. تجربه «دیالوگ» کردن آقای قزوینی زاده اردبیلی با چند تن نشان داده است که ایشان می کوشند خود را نه بعنوان طرف بحث، بلکه بعنوان «رئیس دادگاه انقلاب» تثبیت کنند و مانند آن سیّد معروف به «دیده بان انقلاب»،  «طرف دیالوگ» را یا  «تواب» سازند و یا از میدان خارج کنند. طرف «دیالوگ» از نظر ایشان نه طرف بحث، نه حتی «متهم» که «جنایتکاری» فاقد حق سئوال است که فقط برای «بازجویی» و «تعذیر» آورده شده است. ایشان حتی در چند «دیالوگ» آشکارا فرموده اند همانطور که در دادگاه متهم حق سئوال از رئیس دادگاه را ندارد، طرف دیالوگ ایشان نیز فقط باید پاسخ دهد و صد البته پاسخی که «دیده بان» خواهان آنست.

کسانی که در جریان روزمره مسائل آذربایجان هستند، می دانند که این شیوه برخورد آقای اردبیلی منحصر به یکی دو مورد نیست. خواننده در دو نوشته اخیر ایشان («حرکت ملی، متن و حاشیه ها» و «ناممکن کردن دیالوگ کتبی و شفاهی») نیز به نمونه های جالبی از این دست، برخواهد خورد. قزوینی زاده اردبیلی ـ احتمالا با قیاس به نفس ـ کوشیده است به خواننده «اثرش» القا کند که مخالفت ما با گرایشات افراطی و غیر دموکراتیک، «پروژه» ای هدایت شده است. صد البته ما این «شیطنت» ها را نه از کم سن و سالی آقای اردبیلی بلکه نشان از یک  منش و منش توتالیتری می دانیم که آقای اردبیلی و «مراد» هایش خود خواسته گرفتار آنند.

آقای قزوینی زاده اردبیلی که سخنرانی من در دسامبر ۲۰۰۸ علیه افراطگرایی و گرایشات غیر دموکراتیک را عوامفریبانه یک «پروژه»  قلمداد می کند، صد البته بسیار بهتر از دیگران می داند که نگارنده این سطور مقابله با خط ملیت پرستی افراطی ایشان و همفکرانشان را نه در این «پروژه» که از سالیان پیش داشته ام. ایشان حتما سخنرانی من دربرلین سال ۱۹۹۸ ـ سمینار «آذربایجان در آستانه قرن جدید» ـ را بخاطر دارند. سمیناری که شخص اردبیلی، آقای حسن شریعتمداری، آقای دکتر ضیا صدر، من و چند تنی دیگر [با حضور دکتر زهتابی] از سخنرانان آن سمینار بودیم. همانجا تاکید ایشان بر محوریت «ملیت» بود و تاکید من بر اهمیت حیاتی پایبندی بر موازین دموکراتیسم در مبارزه برای حقوق ملی. من همانجا ـ با پیش بینی سیر روندهای آینده ـ ضمن تاکید بر ضرورت مبارزه علیه ناسیونالیسم افراطی فارس، کوشندگان را به پرهیز از افراط ، اجتناب از دام «نژاد» و «خون» و هشیاری در برابر گرایشات افراط گرایانه فرا خواندم. آقای قزوینی زاده اردبیلی نیک می داند که آن مثال تاریخی «جانسوز» را من نه در «پروژه؟!» اخیر که همانجا گوشزد کرده ام. اردبیلی اینها را می داند ولی آگاهانه می کوشد خواننده  را نخست مسموم سازد و سپس شمشیر تکفیر را فرود آورد.

از همه اینها گذشته، «دیالوگ» اگر «محاکمه در دادگاه انقلاب اسلامی مرکز» نیست، چه ربطی به «پرونده سازیهای» عوامفریبانه دارد؟  کما اینکه نگارنده این سطور ـ آنجا که بحث بر سر مسائل فکری است ـ  نه به داستان روابط  امروزی برخی آقایان با این و آن کاری دارم و نه برخی موضوعات شخصی و شغلی شان!! در بحث نظری حتی تامین هزینه های مالی کارهای بسیار پر خرج بعضی از آقایان نیز برای ما  موضوعیت ندارد. برای  ما  آنچه که مهم است این است که چه مشی ای جنبش آذربایجان برای احقاق حقوق ملی را بسوی انحطاط و انحراف سوق می دهد و چه روشی راه صحیح و دموکراتیکی را مد نظر قرار دارد. برخی دوستان مطلع مارا  ملامت می کنند که  ما  ساده لوحانه بدنبال یافتن مبنای «نظری» سیاستها و رفتارهای حضرات هستیم. من به این دوستان بارها گفته ام که هدف از همه این تدارکات حضرات، جا انداختن یک مشی است و ما می کوشیم در جوار مبارزه با ناسیونالیسم افراطی فارسی، با آن مشی خطرناک و مضر به نهضت و ملت آذربایجان نیز مقابله کنیم. بنظر ما مبارزه با انحرافات درون حرکت، جزئی از مبارزه علیه ستم ملی بر ملت آذربایجان است. [برجسته نمایی از اینجانب است. ب. الف. بزرگمهر]

نه، اگر بحث ما بر سر «شرح حال» و «ارتباطات» ماهاست، بحث دیگری است و ما با کمال میل آماده ایم درباره همه مدعیان و قلمزنان حرکت چنین بحثی صورت گیرد و می دانیم که  آشکار شدن اسرار پنهان بسیار، برای برخی از آقایان زیاد خوشایند نخواهد بود. برای انجام این کار باید نخست از بسیاری همراهان آقای اردبیلی ـ از جمله «کاتب بد تحریر غایب الوجود مجهول المکان معلوم الحال» ـ یعنی  «استاد مهران بهاری» و چندین شبکه دیگر «کشف حجاب» شود تا همه آشکارا در مظان داوری قرار گیرند. اگر سخن آقای علیرضا قزوینی زاده اردبیلی بر سر «دیالوگ» است، پس باید به «دیالوگ» پرداخت و در دیالوگ جایی برای «شیون …» و «کافرکشی» نیست. در دیالوگ نباید به روش «بچه پر رو» ها توسل جست؛ ولی من بر این باورم که هدف آقای قزوینی زاده از گرد و خاک راه انداختن این است که «دیالوگی» صورت نگیرد و گردی بر رخسار این محافل آشکار و پنهان ننشیند. قصد این «جناب»، تلاش برای تحکیم نهضت ملی دموکراتیک نیست. اگر بود، حتی یکبار نیز با نژادگرایان و ملاحسنی پرستان* «دیالوگ» می کرد. یکبار نیز با کسانی که شعار «تبریز باکی آنکارا ـ فارسلار هارا بیز هارا؟» سر می دهند، به «دیالوگ» می پرداخت و بجای پرونده سازی برای  دیگران، دنبال سر منشا شعار «تبریز باکی آنکارا» می گشت.

زمانی پیشه وری ـ در جدال با مرتجعین تهران ـ  نوشت که در کاشان روضه خوانی بود که موقع روضه خواندن غش می کرد و روی زنها می افتاد. یکروز به او گفتند:
سید تو چرا هر وقت غش می کنی، روی زنها می افتی؟ چرا یکبار نشد که بطرف مردها غش کنی؟

داستان آقای اردبیلی شبیه داستان آن سید کاشی است. چرا ایشان در دفاع از «متن» جنبش ملی، همیشه اینطرف غش می فرمایند؟ چرا تریبونشان، تریبون سازمان مهران بهاری گشته و حتی از درج جوابیه امثال دکتر صدر به «غایب الوجود مجهول المکان» خودداری می کند؟ چرا زمانی که شبکه مهران بهاری دکتر قره جه لوی آشنا را به جرم دعوت برای مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی مورد حمله قرار می دهد به «دیالوگ» با مهران بهاری ها بر نمی خیزد؟ چرا زمانی که شبکه مهران بهاری ـ دارنده صد سایت اینترنتی ـ آشکارا می گوید که نه برای رفع ستم ملی، بلکه برای رودر رو قراردادن ترک و فارس تلاش میکند، مورد «دیالوگ» قرار نمی گیرد؟  چرا آنانکه از مردم می خواهند در سالروز ۲۱ آذر در تبریز مثل گرگ زوزه بکشند، خادم اند و تنقید کنندگان این نوع رفتارها، خائن؟ می دانید که این سئوالات را می توان طولانی تر کرد.  پاسخ این سئوالات روشن است. آقای اردبیلی ـ متاسفانه ـ خود در آن جبهه قرار دارد و خود را «دادستان انقلاب» آنها قرار داده است. بهمین خاطر است که می کوشد ـ به پیروی از همه دادستانهای رژیم ها و سیستم های توتالیتر ـ از رژیم استالینی گرفته تا جمهوری اسلامی ایران ـ منتقدین دموکرات را با فضاسازی و شیطنت و «دیده بانی» از میدان بدر کند. اینست اصل قضیه. رفتار ایشان ذاتا رفتار آیت الله هایی است که مخالفان خود را مخالفان «امام علیه السلام» و مخالفان امام را مخالف پیغمبر و مخالفان پیغمبر را دشمنان خدا و دشمنان خدا را ملحد و ملحدین را مهدورالدم می دانند!

***

آقای علیرضا اردبیلی در شرایطی نوشته های «افشاگرانه!؟» کهنه و تازه خود علیه مرا منتشر کرده  و مرا بخاطر فراخوانم به دوری از  «افراط» و «نژادی» کردن مبارزه، بجرم هشدار من در برابر دام های رژیم دینی ـ شوونیستی حاکم به دشمنی متهم کرده است که هنوز گفته های وحشتناک ایشان در باره «عیب ژنتیک ملت فارس»، «ایراد کروموزومهای فارسها» موضوع بحث است. ایشان که هشدار من برای اجتناب از جنگ «نژادی» را اتهامی علیه «متن» جنبش معرفی می کند، در تاریخ پانزدهم آوریل ۲۰۱۱، در یک سخنرانی اینترنتی علنی فرموده اند:
«… در تولید معنوی باید آنارشی حکمروا باشد.  و حقیقتا اگر نگاهی عمومی به رسانه های همگانی فارس ها بیاندازی، از نظر آنارشی اینها هیچ کم و کسری ندارند. هر نوعش را بخواهی دارند. در تک تک مدیا هایشان ایرادهایی می توانی پیدا کنی. البته من حالا یک ایراد مهم اینها را خواهم گفت که اصلا به مدیا مربوط نیست. اینها بعنوان ملت یک ایراد کروموزومی دارند. غیر از این ایراد کروموزومی، از نظر مدیا وضعشان فوق العاده است. آن تنوع و آن آنارشی لازم  را– که همه چیز باشد، همه نوع باشد ـ دارند….. ایرادهایشان را می گفتم. ایراد آنهاد ایراد مدیا نیست.  در کل اینها بعنوان ملت  مریض اند. نمی دانم مرض کروموزوم دارند.  اینها را آراز [ دکتر آراز سلیمانی] خوب می دانند. [ آراز سلیمانی]  خودش پزشک است و از ژنتیک  خوب اطلاع دارد، همچنین اسد بیگ. اینها [فارس ها] یک ایراد کروموزومی دارند، چیزی دارند که  بمحض خارج شدن از تخم، تفکرات راسیستی ذهنشان را کور کرده است. … اینها اگر بعنوان ملت یک ذره شعور داشتند، یک ذره عقل داشتند، می توانستند بعنوان ملت از منافع خودشان دفاع کنند. منافع اینها در از هم پاشیدن ایران نیست. … ولی در نتیجه نقص کروموزومی شان ، بی شعوریشان، پایین بودن فهم و دراکه شان است، بخاطر این ایرادهایشان است که رسانه های جمعی شان کند می شود. که – چنانکه گفتم  ربطی به مدیاشان ندارد…»**

آقای اردبیلی! شما با این وضعتان از من فاکت هم می خواهید؟ جاری شدن عبارت «نقص کروموزومهای ملت فارس» بر زبان شما، یک خطای گفتاری نیست. این «گافی» نیست که شما داده اید. این نشانی از ایدئولوژی شماست. از کوزه همان برون تراود که در اوست. بجای توّاب کردن دیگران از این گفتار و از این منش و مشی دوری کنید.  بشریت یکبار بهای جانگدازی برای این تئوری پرداخته است. حتی اگر مدعی شوید که به اغراق گفته اید و منظورتان «نژادپرستی همه فارسها ـ از شیرخواره تا پیران دم مرگ» بوده است، بار شما سبک نخواهد گشت. با حساب شما، در هر دو حالت، «تورکها»ی ایران ـ و اگر ممکن بود همه «تورکهای جهان» ـ نه با متعصبین فارس (به قول پیشه وری)، نه با «شوونیستهای فارس» که با ملت فارس ـ از شیرخواره تا پیران ـ در نبرد خواهند بود و تلاش شما در مسیر تدارک چنین جنگی است. این است آن فاجعه ای که من برحسب وظیفه انسانی خویش در مخالفت با آن فریاد می زنم؛  و شما ـ زمانی که اعتراض من علیه شعار «روس، فارس، ارمنی ـ آذربایجان دشمنی» را می شنوید، کف بر دهان می آورید.

آقای اردبیلی!
با حساب شما، یکایک فارسها دشمن ترک و عرب و کرد و ترکمن و بلوچ و … هستند. ولی چنین نیست. همانطور که علیرغم سلطه چندین دهه «ناسیونالیسم» افراطی ترک در ترکیه، همه ی ترکها دشمن کردهای این کشور نیستند. من بارها گفته ام و نوشته ام که ناسیونالیسم افراطی آریایی، زهری است که صد سالی است پراکنده گشته، عده ای متولیان و نگاهبانان این سم اند و میلیونها انسان ـ و نه همه فارسها ـ در نتیجه تنفّس در چنین فضای مسمومی گرفتار آن گشته اند. در تحلیل ما، جایی برای دشمن پنداری «ملت فارس» نیست. شما که همه فارسها از کمونیست گرفته تا سلطنت طلب، از مسلمان گرفته تا بهایی ـ از کودک یکروزه تا پیر صد ساله را ـ دارای ایراد ژنتیک می دانید و دشمن می پندارید، چه راهی جز جنگ ملی ابدی باقی می گذارید؟ با این تحلیل شما، ما نه با شوونیستها و افراطیون فارس، نه با ارتجاع حاکم، نه با رژیم جمهوری اسلامی که با تک تک فارسها در جنگ خواهیم بود. در نتیجه تئوری های اینچنینی مانند شماست که گروهی از یاران و فریب خوردگانتان، مبارزه مردم تهران علیه رژیم اسلامی را «فارس مرکز» و «دعوای درونی فارسها» قلمداد می کنند و ملت «تورک» را به دخالت نکردن در چنین «دعوایی» فرا می خوانند. بر مبنای این مریضی شماست که «ملاحسنی» ها تطهیر می شوند و جنایات جمهوری اسلامی در کردستان سالهای نخست بعد از انقلاب، مقاومت «تورک» ها در برابر کردان قلمداد می شود؛ گروهی به تطهیر جنایتکارترین جانیان سوق داده می شوند و دشمنی ابدی و لاعلاج ترک و کرد تبلیغ می گردد.   [زیر نویس شماره ۱ را ببینید!]

آقای اردبیلی!
با مشی و منش شما، جنبش حق جویانه ملت آذربایجان محکوم به نابودی است. رفتارها و زهرهایی که شما پراکنده می سازید، جنبش آذربایجان برای لغو ستم ملی را به گرداب خواهد کشید. سیاست های شما، دشمنان حقوق ملی، انسانی و دموکراتیک ملت ما را تقویت خواهد کرد. شما و همفکرانتان مانع از آن خواهید گشت که توده وسیع آذربایجانی ـ چه در آذربایجان، چه در تهران و چه در دیگر جاها ـ به میدان آیند. با این منش ها و روش ها، آشتی ناپذیر خواهیم ماند.

ما دموکراتهای آذربایجان، دشمنان آشتی ناپذیر ناسیونالیسم افراطی حاکم ـ یعنی شوونیسم فارس ـ در ایران هستیم. ما در عین حال به عنوان کوشندگان راه احقاق حقوق ملی، به عنوان مبارزان راه آزادی و عدالت، ضمن مبارزه علیه نظامات شوونیستی حاکم بر ایران با هر گرایش، شخص و سازمانی که بکوشد مبارزه در راه الغای ستم ملی را به مسیر مبارزه «نژاد» و «خون»، «جنگ فارس و ترک» بکشاند، مخالفت خواهیم کرد. هرکس ـ چه ترک باشد و چه کرد و چه فارس ـ بخواهد ـ بهر طریقی ـ دشمنی ملی میان ملت ما و ملت کرد را جایگزین برادری میان ملت های ما و مبارزه مشترک در راه حقوق ملی و دموکراتیک دو ملت همسایه «مسلوب الحقوق» سازد، ما را در مقابل خود خواهد یافت. زیرا هم منطق و هم تجربه تاریخی ـ سیاسی ثابت کرده است که با افراطی گری و تبدیل مبارزه ی دموکراتیک به مبارزه ی نژادی، با تروریسم ایدئولوژیک، هیچ ملتی نتوانسته است به حقوق خویش دست یابد. رژیم جمهوری اسلامی از دیدگاه ما نظام توتالیتر دینی ـ شوونیستی است و هر نیرویی به هر بهانه ای بکوشد مبارزه ترک ـ فارس و یا ترک ـ کرد را جانشین مبارزه علیه این رژیم نماید با مخالفت صریح دموکراتهای آذربایجان مواجه خواهد گشت. ما قدمی در مبارزه برای احقاق حقوق ملی مردم آذرایجان پس نخواهم گذاشت؛ ولی نه در جبهه ای که جنابعالی می خواهید. زیرا در آن جبهه نمی توان علیه الغای ستم بر انسان و ملت و خلق مبارزه کرد. آن جبهه جز افزودن بر درد انسانها ـ و در درجه اول بر انسان آذربایجانی ـ  ارمغانی نخواهد داشت. صرفنظر از منطق، تاریخ نیز نتایج آن نوع تلاشها را نشان داده است.

آقای علیرضا اردبیلی!
شما که علی الظاهر خود را فدرالیست معرفی می کنید، چگونه می خواهید با ملت فارس ـ ملتی که آن را «دارای نقص ژنتیک» می دانید، ملتی که به ادعای شما از خرد تا کلان، از کمونیست گرفته تا بهایی همه نژادپرست اند ـ کشوری مشترک تشکیل دهید؟ شما که که ده ها میلیون انسان را گرفتار بیماری ارثی ـ ژنتیک می پندارید، چگونه  و با چه رویی خود را زیر پوشش دموکرات مخفی می کنید؟  شما که خود را متواضعانه؟؟ «متن» جنبش و ما را حاشیه می پندارید، با این فرمایشات خود، جنبش آذربایجان را دشمن یکایک ملت فارس می دانید. حال آنکه چنین نیست.

ما تسلیم این اندیشه ها نخواهیم شد و آقای اردبیلی سالهاست ـ نا امید از تسلیم ما ـ هیچ فرصتی را برای دشمنی ـ بعضا کودکانه ـ با من و همفکرانم  از دست نمی دهد. او سالهاست که با شیطنت های گوناگون و ضد اخلاقی در آرزوی واکنشهای تند ما و «دیالوگ؟؟» با ماست و ما سالهاست بی آنکه واکنشی نشان دهیم با لبخندی تلخ نظاره گر سرنوشت کسی هستیم که روز به روز بیشتر در گرداب استبداد و افراط فرو می رود. ما نظاره گر او و نگران آسیبهای وحشتناکی هستیم که از طریق مشی و منش امثال او بر نهضت حق طلبانه و ملت ستمدیده آذربایجان وارد خواهد آمد.

و سخن آخر:
آقای قزوینی زاده اردبیلی!
درباره این روش ها و منش هایتان فکر کنید. از قضاوت تاریخ درباره ویشینسکی ها، گوبلزها، لاجوردی ها و … نکته های فراوان می توان آموخت. دلداده ی مقام «دادستانی … » نباشید. بگذارید نه لذت تواب سازی و تخریب که روح انساندوستی و دموکراسی، روح برادری و برابری از لذت سرشارتان سازد. به خود آیید! ستم ملی بر ملت آذربایجان ـ و هر ملت دیگری ـ «شرّ» است. باید با شرّ مبارزه کرد. ولی هرکس با اندیشه ها و ابزارهای شریرانه به مبارزه با «شرّ» برخیزد، «شرّ» ها را فربه خواهد کرد. اگر دوستدار حقیقی ملت خود هستید، در اندیشه ها و رفتارهایتان تجدید نظر کنید. امیدوارم این نوشته من کمکی باشد تا شما یا باقتضای نامی که بر خود نهاده اید، «فدرالیست دموکرات» باشید، یا به انطباق اندیشه هایتان جای دیگری برای خود جستجو کنید.

آقای علیرضا  اردبیلی!
تا زمانی که از رفتارهای کودکانه و شیطنت هایتان دست برنداشته اید، تا زمانی که خودتان را «دادستان دادگاههای انقلاب» فرض می کنید و «دیالوگ» را به معنی حضورتان در «دادگاه انقلاب» می دانید، من تمایلی به «دیالوگ» با شما ندارم؛ زیرا از یکسو حاضر نیستم با مقابله به مثل و توسل به رفتارهایی مانند رفتارهای شما، خود را تحقیر کنم و از طرف دیگر هیچ تمایلی به حضور در «دادستانی انقلاب مرکز» و «محکمه شرع» ندارم. نمی خواهم شما با من «دیالوگ» کنید.  ولی اگر ـ شوربختانه ـ خواستید با همین آهنگ ادامه دهید، آنوقت  شاید از شما خواهش کنم:  
«آقای اردبیلی چطور است دیالوگ را با همین عیب ژنتیک ملت فارس شروع کنیم!».***

سیروس مددی

کلن ـ ۱۴ آوریل ۲۰۱۱

توضیحات:
* سایت «سول گوناذ» بتاریخ ۲۹ اکتبر ۲۰۰۷ درباره این موضوع  مقاله ای تحت عنوان «گروهی از فعالان ترک از جنایتکاران و دشمنان آذربایجان قهرمان ملی می سازند!» منتشر کرده است. در این نوشته گفته شده است که آقای علیرضا اردبیلی نیز از جمله کسانی است که ملاحسنی را قهرمان ملی می نامند. تا امروز – که بیش از سه سال و نیم از انتشار این مقاله می گذرد، آقای اردبیلی این موضوع را تکذیب نکرده اند. من مبنا را بر این می گذارم که آقای اردبیلی این نوشته را ندیده و امکان اظهار نظر در این باره نداشته است. امیدوارم تکذیب کنند و این لکه را از دامن خود پاک کنند. برای مطالعه مقاله مندرج در سایت سول گوناذ به آدرس زیر مراجعه فرمایید.
** عین فرموده های آقای علیرضا قزوینی زاده (معروف به علیرضا اردبیلی) را – بزبان آذربایجانی ـ از لینک زیر بشنوید:
*** این جمله تیترنخست این نوشته بود. تغییر دادیم.

این نوشتار در برخی جاها، بویژه در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب ویرایش شده است. در نوشتار اصلی در تارنگاشت «آذربایجان»، پانوشت دوم (**) در متن نشانه گذاری نشده است. با بازگشت به پیوندهای درج شده در پانوشت، می پندارم که آنها را در جای درست خود نهاده ام.     ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!