«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

نمونه ای دیگر از ترویج "فرهنگ اسلامی" در جامعه!


هنگامی که شکنجه گران جمهوری اسلامی، پس از ناامید شدن از شکاندن زندانیان سیاسی استوار و پایبند به باورها و پیمان خود با توده های مردم، برخی از آنها را با تهدید به تجاوز به نزدیک ترین بستگانشان (زن، خواهر یا مادر) یا شکنجه ی کودکان شان در جلوی آنها توانستند اعترافات دروغین از برخی شان بگیرند و سرانجام خردشان کنند؛ هنگامی که به شیوه ی دوران ارباب ـ رعیتی، زن و مادر و خواهر همه مان را تهدید به «روی خرکشیدن»* می کنند؛ هنگامی که همان اوباش و لات و لوت های "اسلام پناه" به خاطر همین کارها پاداش نیز می گیرند تا با دلگرمی بیش تر به کار بپردازند و نامدارترین شان که تخصص ویژه ای در «کلّه زنی» به سر و صورت زندانیان دست و پا بسته داشته به سرپرستی روزنامه ی «کیهان» گمارده می شود؛ دیگر چه انتظاری از مردم به گفته ی آنها «عوام» باید داشت؟ آنها از چه کسانی باید می آموختند و بیاموزند که بازی «فوتبال» ربطی به خواهر و مادر مردم ندارد؟!

ب. الف. بزرگمهر        ۶ خرداد ۱۳۹۰


* ارباب ها و زمینداران بزرگ در دوران ارباب ـ رعیتی و حتا دوره ای که رشد سرمایه داری، مناسبات کهنه ی ارباب ـ رعیتی را تا اندازه ای به هم زده بود، برای انتقام جویی از روستاییان آزاده ای که برای رهایی از ستم ارباب سر به کوه و بیابان می نهادند و به گفته ی آنها «یاغی»  می شند، زن، مادر یا خواهر آنها را گاه پس از دستگیری شان و جلوی روی آنها با پستی و ناجوانمردی هرچه تمام تر به خر (یا چارپایی دیگر) می کشیدند. براثر این کار، آن زنان بخت برگشته در دم جان می سپردند. پس از آن نوبت «یاغی» می رسید که به وحشیانه ترین شکلی (از کشیدن بیضه و اخته کردن و شمع آجین نمودن گرفته تا داغ نمودن و آب جوش و ...) کشته شوند تا دلِ ارباب اندکی خنک شود! رژیم پوسیده و پلید جمهوری اسلامی همین رفتار را زیر پوشش "اخلاق اسلامی" در جامعه ی ایران گسترش داده است.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام سحرگاهی
عجب متن تکاندهنده ای از قساوت فئودالی!
اگر در این باره اطلاعات بیشتری و یا منابعی دارید، انتشارشان خیلی ارزشمند است.
این مسئله چه در گذشته و چه در حال حاضر قابل تأمل، تحلیل و بررسی است.
من روزی در ایام خردسالی با اوتوبوسی سفر می کردم که از کامیونی سبقت گرفت.
کامیوندار عصبانی شد، جلو زد و اوتوبوس را مجبور به توقف کرد.
آنگاه پیاده شد و شاگرد راننده اوتوبوس راکه پیراهن پاره و روغنی مندرسی بر تن داشت، پائین کشید و پیراهنش را بیرون آوردو انداخت دور و رفت.
به خر کشیدن خواهر و مادر مردم آیا به معنی همترازی زنان توده ها با پرولتاریا نیست؟
در این حرکت آیا نگرش فئودالی جانسختی نمی کند.
در ارتش هم اولین سیلی به گوش ضعیف ترین سرباز نواخته می شد تا از بقیه زهر چشم گرفته شود.
در هر صورت دست تان درد نکند و پایدار باشید.

ب. الف. بزرگمهر گفت...

با سلام به شما ناشناس سحرخیز!

در این باره، بیش ترین آگاهی ها شوربختانه شفاهی و سینه به سینه است. نخستین بار ماجرایی از «به خر کشیدن ...» را در یکی از روستاهای پیرامون الوند کوه در استان همدان درباره اربابی بسیار ناجوانمرد و خونریز شنیدم. پس از آن مانند آن را بازهم از زبان روستازادگان گوناگونی شنیده ام.

تنها کتابی که درباره این پدیده ی زشت و پلید خوانده ام، یکی از «کتاب های کوچه» ی زنده یاد احمد شاملوست.

می پندارم که در کتاب های دیگری مربوط به دوره ی مشروطه نیز در این باره نوشته شده باشد؛ ولی من یا نخوانده ام یا به یاد نمی آورم.

چنین کاری پست تر و ناجوانمردانه تر از به جنگ واداشتن بردگان با یکدیگر یا با جانوران وحشی در یونان و رم باستان است.

این سروده ی زنده یاد تبری به خوبی رویارویی تند و ناگزیر ستیزه ی میان نیروهای جانبدار پیشرفت با نیروهای واپسگرا و تاریک اندیش را بازتاب می دهد:
در این کشور اگر جبارها بودند مردمکش
وز آنها بیشتر گُردان انساندوست جنبیدند

شوربختانه هنوز این ماجرا پی گرفته می شود ...

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!